تزیین هندوانه شب یلدا

برای مراسم شب یلدا حضور یک هندوانه قرمز امری واجب و ضروریست که نمی توان منکرش شد. ولی شاید قاچ کردن معمولی و گذاشتن برشها توی یک سینی و یا کاسه خیلی تکراری باشد چرا که همه ما دوست داریم سفره شب یلدایی متفاوت و باسلیقه داشته باشیم . در این مقاله سعی کردیم با پیشنهاد چند مدل برای تزیین هندوانه ها آنها رو از اون شکل تکراریشون خارج کنیم .




















عجیب ترین گربه جهان با 3 چشم و 2 دهان

عجیب ترین گربه جهان با 3 چشم و 2 دهان

فرانک نام گربه ای است که 2 صورت و 3 چشم و 2 دهان دارد

به گزارش ایران گراند 2سال پیش زمانی که کاترین این گربه را پیدا کرد تنها 1 چشم او سالم بود و 2 چشم دیگر بعد از عملی جراحی که توسط محققین دانشگاه ماساچست انجام شد بینایی خود را به دست آورد لازم به ذکر است این گربه تنها با یک دهان غدا میخورد و دهان دیگر او حرکت نمیکند

عجیب ترین گربه جهان با 3 چشم و 2 دهان

عجیب ترین گربه جهان با 3 چشم و 2 دهان

 

۱۵ شماره تلفنی که باید بدانید?

این  روزها مشاوران به ازای یک ربع ساعت که با شما حرف می زنند، قیمت سرسام آوری طلب می کنند، اگر فقط یک راهنمایی کوچک می خواهید و نمی خواهید زیاد هزینه کنید، می توانید به 148 زنگی بزنید. این یک مرکز مشاوره معتبر است با این تفاوت که برای استفاده از آن می توانید در خانه تان بنشینید و بدون این که لازم باشد به چشم مشاورتان نگاه کنید، کمک بگیرید.

شماره تلفن 1818این شماره به اندازه کافی معروف است، همین که بتوانید بدون ایستادن و وقت تلف   کردن در صف بانک، از خانه خودتان و در حالتی که روی کاناپه دراز کشیده اید قبض تلفن تان را بپردازید، خودش کلی غنیمت است. اما 1818 فقط به درد همین کار نمی خورد.

این شماره درواقع شماره سامانه خدمات الکترونیکی شرکت مخابرات استان تهران است. وقتی تماس می گیرید، اول از شما می خواهد شماره را وارد کنید. بعد بدهی تان را می گوید. برای پرداخت باید شماره عابر بانک تان را بدهید. نگران نباشید، آن ها هم یک شماره به شما می دهند تا اگر مشکلی پیش آمد، دست تان به جایی بند باشد.

از 1818 می توانید خدمات دیگری مثل صورت حساب های قبلی و دریافت ریز مکالمات را هم بگیرید. یادتان باشد که فقط وقتی از تلفن خودتان زنگ زده باشید می توانید از این خدمات استفاده کنید.

شماره تلفن 88612121این شماره تلفن امداد خودرو است. اکنون ماشین های امداد خودرو آنقدر در شهر پراکنده اند که حتماً روزی یکی دو بار با آنها برخورد می کنید. اگر ماشین تان در راه خراب شد، می توانید به این شماره زنگ بزنید تا یک مکانیک کاربلد به کمکتان بیاید. امداد خودرو در همه ایران خدمات می دهد. حتی اگر در یک روستای دورافتاده هستید، حداقل روی مشاوره تلفنی شان می توانید حساب کنید.

شماره تلفن 192بنا بر اعلام سایت مرکز مخابرات استان تهران، این شماره همه اوقات شرعی را تا 24 ساعت آینده به شما اعلام می کند. اگر هم نمی دانید امروز چندم یا چند شنبه است، یا تاریخ میلادی یا قمری را نمی دانید هم، این تلفن به شما کمک می کند.

شماره تلفن 133133را حتماً می شناسید این شماره به درد وقت هایی می خورد که این آژانس های دم دستی جواب نمی دهند. مثلاً شب عید یا روزهای برفی. 133 یک سری تاکسی دارد که در سطح شهر تردد می کنند. وقتی با 133 تماس می گیرید، اپراتور نزدیک ترین تاکسی بیکار به منزل شما را می فرستد دنبالتان.

شماره تلفن 191این شماره با پرسیدن منطقه ای که در آن هستید، برایتان اسم و آدرس همه داروخانه های نزدیک را می خواند.

شماره تلفن 119یک صدا که استرس از آن می بارد به شما ساعت را اعلام می کند! آن هم دوبار پشت سر هم. خوراک وقت هایی است که در خانه تنها هستید.

شماره تلفن 137این شماره فوریت های شهرداری است.

شماره تلفن 199این شماره به شما می گوید که آن پرواز چقدر تأخیر دارد تا در فرودگاه معطل نشوید. کلاً هرگونه اطلاعاتی از هر پروازی بخواهید، 199 کمکتان می کند.

شماره تلفن 140تا حالا چندبار شده که کد پستی تان را لازم داشته باشید و یادتان رفته باشد همراه بیاورید؟ با دادن شماره تلفن، کد پستی خانه تان را به شما می دهد. علاوه بر این، اگر آدرس مناطق پستی تهران را می خواهید و می خواهید وضعیت بسته های پستی تان را پیگیری کنید، می توانید به این شماره زنگ بزنید.

شماره تلفن 142این شماره ندای تامین اجتماعی است؛ سازمان تامین اجتماعی با بهره گیری از این سیستم بیمه شدگان و کارفرمایان را با حقوقشان آشنا می کند.

شماره تلفن 134برای اطلاع از پیش بینی هوای استان تهران و دیگر استان های کشور و همچنین اطلاع از تفسیرهای نقشه هواشناسی می توانید از سیستم هواگو استفاده کنید که اگر احیانا قصد مسافرت به منطقه ای از کشور را دارید با مشکل مواجه نشوید.

شماره تلفن 118تماس با سامانه تلفنی 118 شما را به آخرین تلفن های به روز شده اعم از بیمارستان ها، فرهنگسراها، هواپیمایی، راه آهن متصل می کند، آ یا می دانید روزانه قریب به یک میلیون نفر با این سامانه تماس می گیرند و 500 هزار نفر از سامانه اینترنتی آن بازدید می کنند.

شماره تلفن 110با گرفتن شماره 110 که متعلق به نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران است می توانید آخرین اطلاع رسانی خود را در زمینه سرقت، قتل، درگیری و نزاع و زورگیری به گوش مسوولان نیروی انتظامی برسانید.

کارهای خیر علی کریمی تمامی ندارد !


 

یکی از سوژه‌های تمرین پرسپولیس حضور نابینایی بود که به دلیل اسید پاشی روی صورتش، چشمان خود را از دست داده بود و از قرمزپوشان درخواست کمک داشت.
از همین رو پس از تمرین امروز در شرایطی که این نابینا کنار زمین نشسته بود و بچه دو ساله خود را در آغوش داشت وقتی به او خبر دادند کریمی در حال آمدن به بیرون زمین است به سمت کریمی رفت. کریمی این نابینا را به گوشه‌ای از زمین درفشی‌فر برد و مشکلش را جویا شد. این نابینا به کریمی گفت یک اتفاق نادر در زندگی من افتاده که باعث شده بچه دو ساله خود را از زمانی که به دنیا آمده نبینم.
وی در ادامه گفت؛ پزشکان در ایران جوابم کردند. قصد سوءاستفاده ندارم اما دست به دامان شما شدم. سپس علی کریمی به این نابینا دقایقی دلداری داد و به این نابینا قول داد برای رفع مشکلش با همکاری چند بازیکن پرسپولیس به وی کمک خواهند کرد.
کریمی شماره این نابینا را گرفت تا مقدمات کار را انجام شود. این در شرایطی بود که مادر این نابینا به همراه همسرش مقابل در ورزشگاه حاضر بودند و پس از این اتفاق از علی کریمی قدردانی کردند. علی کریمی خطاب به این همراهان نابینا گفت فقط مرا دعا کنید، خدا بزرگ است.

دانلود کلیپ تاسف آور از زورگیری وحشیانه درتهران

 دانلود کلیپ تاسف آور از زورگیری وحشیانه در یکی از خیابان های تهران

 

دانلود کلیپ واقعا تاسف آور از زورگیری وحشیانه با چاقو و قمه در یکی از خیابان های تهران ، با لینک مستقیم و کیفیت بالا

 

(ادامه…)

دانلود + ادامه مطلب

معمای کودکان دفن شده در دیوارهای بم؛ کشف اجساد تازه

اخبار ملی | معمای کودکان دفن شده در دیوارهای بم؛ کشف اجساد تازه+تصاویر سال های پس از زلزله بم، گزارش های باستان شناسان از کشف 68 جسد کودک و نوزاد خبر داده بود که تا حدود دویست سال پیش در دیوارهای ارگ بم دفن شده بودند، اما تصاویر تازه ای که به دست قانون رسیده خبر از کشف اجساد تازه ای از کودکان می دهد. کودکانی که مخفیانه و در سال های پس از زلزله سال 1382، دفن شده اند.
 

دو تن از این کودکان گیره پلاستیکی بند ناف دارند که معاصر بودنشان را اثبات می کند. این کودکان در پارچه بیمارستانی پیچیده شده و جایی گذاشته شده اند که نشان می دهد عمل دفن بعد از وقوع زلزله انجام شده است. میزان پوسیدگی و تعفن بدن این دو کودک نشانگر آن است که احتمالاً هنگام کشف اجساد، شش ماه تا حداکثر دو سال بیشتر از زمان مرگ و تدفین آنان نگذشته است. به این ترتیب ارگ بم از دوران صفویه تا همین سال ها میزبان جنازه ده ها کودک بوده است، اما سازمان میراث فرهنگی گزارشی از تحقیقات بیشتر در این باره منتشر نکرده است.

بچه ها چگونه پیدا شدند؟

به طور رسمی نخستین بار نرگس احمدی در گزارشی اجمالی از کشف اسکلت های نوزادان در ارگ بم، اشاره مختصری به بچه های بم کرد. (گزارش ها و مقالات سالانۀ پروژه نجات بخشی میراث فرهنگی بم، س 1، ش 1، 1384) احمدی آن روزها مسئول بخش باستان شناسی بود و از ماه های آغازین پس از زلزله برای بررسی میزان تخریب به ارگ رفته بود. بر اساس گزارش او یکی از کارشناسان متوجه می شود که لا به لای آوار دیوارها، استخوان هایی ریخته که استخوان حیوانی نیست. پیگیری های بخش باستان شناسی نشان می دهد که استخوان ها متعلق به انسان است و همه اجساد کودک بوده اند. در مراحل بعدی تعدادی دیگر از بچه ها را در بخش بالایی دیوار پیدا می کنند که بخشی از بدن شان ریخته و بخشی سر جایش باقی مانده بوده است.

در این مرحله، از فرزاد فروزانفر کارشناس ارشد میراث دعوت می شود تا برای انجام مطالعات به بم برود. وی در گفت و گو با قانون می گوید: «حصار بم که فرو ریخت بخشی از اسکلت ها از قسمت های جنوبی و شرقی خارج شد. با بیرون آمدن آن ها، پروژه بین المللی بم که تشکیل شده بود یکی از کارهایش بررسی این موضوع شد و از من برای این کار دعوت شد. من برای بررسی اسکلت هایی که آنجا پیدا شده بود سفرهایی داشتم. بخشی از اسکلت ها هم از لای دیوارها مشخص بود که آن ها را هم بررسی کردیم. گزارش مختصر و مفیدی به آقای دکتر مختاری دادم که آن زمان رییس پروژه بم بود.»

اما فروزانفر از اجساد تازه خبری ندارد و می گوید اصلا بچه در حد نوزاد ندیده است. بچه هایی که او دیده همه بیش از یک ساله و حداکثر 5 و 6 ساله بوده اند. او با بیان این که در این گونه مواقع معمولا من را خبر می کنند اما لابد در این مورد ضرورتی برای مطالعه ندیده اند، می گوید: «این که اینها را چه کسی مطالعه کرده من اصلا نمی دانم.»

او اعتقاد دارد: «اگر می گذاشتند این بچه ها را هم بررسی کنیم خیلی راحت می شد فهمید که اینها دوره شان چیست.» چرا که بچه هایی که او دیده از آنجایی که داخل کفن و کاهگل دفن شده اند خیلی سالم مانده اند.

فروزانفر با توجه به محیط بسته بم گمانه زنی می کند که شاید بچه های تازه، سقط جنین شده باشند، اما اندازه جنین های سقط شده کاملاً مشخص است و آن هایی که او دیده همه بیش از یک سال داشته اند.

فروزانفر درباره تعداد بچه ها هم می گوید کلا حدود 9 بچه دیده که قابل بررسی بودند و با تکه هایی که روی زمین ریخته بوده تعداد بچه ها دست بالا به دوازده تا هم نمی رسید. وی تاکید می کند که «من اصلا فکر نمی کنم تعدادشان در حد پنجاه تا و صدتا باشد، البته علاوه بر اینها تعدادی اسکلت هم بود که اصلا ربطی به این موضوع نداشت و مربوط به مثلا دو هزار سال پیش از میلاد و آن دوران ها می شد.»

گزارش نرگس احمدی مشخص نمی کند که کدام اجساد را شمرده است. آیا همه این بچه ها از دیوارها پیدا شده یا آن ها که در آوار ریخته شده را هم حساب کرده اند؟ دکتر لیلا پاپلی و دکتر مریم دژم خو هم در پروژه معاصر بم در سال 1387 روی 32 بچه کار کرده اند.

دکتر اسکندر مختاری که در آن سال ها رییس پروژه بین المللی بم بود می گوید در آغاز کار ده دوازده بچه پیدا شد تا کم کم به شصت و چهار بچه رسید. وی به پژوهش های نرگس احمدی در این باره اشاره می کند و می گوید آخرین عددی که در خاطرش مانده شصت و چهار بچه است. وی تاکید می کند که در این مورد دکتر لیلا پاپلی آخرین کار را انجام داده است و روایت او از همه قابل توجه تر است.

مختاری وجود بچه های تازه را از اساس دروغ می داند و وجود تصاویر بچه های تازه را نیز رد می کند. با این حال مریم نعیمی کارشناس ارشد باستان شناسی در گفت و گو با خبرنگار قانون می گوید بچه های تازه را از نزدیک دیده و از آن ها عکس هم گرفته است. وی با تاکید بر این که عکس ها به خوبی گویای شرایط بچه ها هستند می گوید که نحوه دفن این بچه ها به روشنی نشان می دهد که آن ها برای کسانی که دفنشان کرده اند، «دیگری» به حساب می آمده اند.

دکتر لیلا پاپلی نیز وجود بچه های تازه را تایید و در گفت و گو با خبرنگار قانون اعلام می کند که آن ها را کارشناس میراث مسئول حفاری در دیوار خانه سیستانی ها پیدا کرده است. وی دلیل انکار بچه های تازه توسط مختاری را این می داند که بچه ها در زمان او پیدا نشده اند و او از آنها بی خبر است.

به گفته پاپلی تعداد 68 بچه پیدا شده بوده که سی و دو موردشان توسط او بررسی شده است. البته این تعداد شامل مواردی که در هم ریخته و در جعبه های شیرینی جمع آوری شده بوده نمی شود. پاپلی همچنین با انجام آزمایش دی ان ای روی تعدادی از بچه ها متوجه شده که همه آن ها پسر بوده اند.

سالومه پورحسینی که پایان نامه کارشناسی ارشدش در دانشگاه تهران به بچه های بم اختصاص داشته است، می گوید: «در مورد بچه های تازه چون جدیدترند و بافت نرم یکی از آن ها بهتر حفاظت شده، به نظر می آید بشود گفت یکی از آن ها پسر است.»

بچه ها چگونه دفن شده اند؟

پورحسینی در گفت و گو با قانون می گوید: «بر اساس گزارش های پژوهشگران پیشین و عکس های موجود می توان گفت بچه ها به سه شکل دفن شده بوده اند. بچه های کوچکتر به طور کامل در چینه جا گرفته بوده اند و بدنشان طوری در خشت قرار گرفته بوده که دیگر جدا نمی شود؛ طوری که انگار خشت تابوت بچه است. نوع دیگر طوری دفن شده اند که گویا مقداری از روی خشت ها برداشته اند تا فضایی ایجاد شود و بعد بچه را لابه لای خشت ها گذاشته اند. نوع سوم هم تدفینی است که در گودی های پس از تخریب انجام شده است. این نوع تدفین احتمالا مربوط به دوران بعد از ترک ارگ بم و تخریب حاصل از نامسکون شدن آن انجام شده است. نمونه اش هم همین بچه هایی است که تازه دفن شده اند.»

بچه های تازه به گفته او برخلاف نمونه های قبلی که بالای دیوارند، پای دیوار قرار گرفته اند و آن ها را روی هم گذاشته اند و نه کنار هم. کمی هم رویشان پوشانده شده بوده که باعث شده دیرتر پیدا شوند.

وی قدمت بچه ها را مربوط به بازه زمانی پس از مرمت حصار در اثر حمله افغان ها تا زمان ارگ در دوره قاجار می داند؛ دوره ای که در ارگ بم درگیری ها کمتر بوده است؛ چرا که منطقی نیست فردی بچه اش را در جایی که ممکن است خراب شود دفن کند. او معتقد است که در کرمان آیین ها و فرقه های بسیاری بوده است که تقریبا به هیچ وجه در موردشان چیزی منتشر نشده است.

پورحسینی وجود نقش و نگار روی یکی از کفن ها را دلیل تعلق به یک اقلیت که البته شاید منشعب از اسلام هم باشد می داند چرا که به هر حال شرعا کفن مسلمان نباید منقوش باشد. به گفته وی از دیرباز در ارگ بم مردم با آیین های مختلف کنار هم زندگی می کرده اند و می دانیم که غیرمسلمان حق تدفین در گورستان مسلمانان را ندارد، اما فقدان بقایای افراد بالغ این فرضیه را تضعیف می کند. وی به دو جمجمه بالغ هم که پاپلی پیدا کرده اشاره می کند و تاکید می کند که فقط جمجمه بوده و بدن ندارد. یکی دیگر از کارکنان هم که در حسینیه مشغول حفاری بوده سه جمجمه بالغ پیدا کرده که بدنشان پیدا نشده است و این موضوع را پیچیده تر می کند. به گفته پاپلی تعیین قدمت این جمجمه ها حتی در این حد که مشخص شود آیا جدیدند و به قتل و جنایت مربوطند یا این که باستانی هستند ممکن نبود.

پاپلی قدمت بچه ها را تا اواخر دوران تیموری عقب می برد، اما تاکید می کند که این گمانه زنی با تردید بسیار همراه است. به گفته او حفاری در لایه های قدیمی تر احتمالا مسأله مربوط به قدمت را حل خواهد کرد اما در شرایط کنونی امیدی به این اقدام نیست.

به اعتقاد فروزانفر جسد بچه ها مربوط به دوران شکوفایی ارگ بم بوده که در آن زمان ارگ به عنوان محل زیستگاه و یک شهر کوچک محصور، دایر بود و بعد با توجه به شرایط تاریخی، در زمان حمله فیروزخان قاجار که یک سال ارگ در محاصره بوده، شرایط برای ساکنین ارگ اضطراری می شود، چرا که گورستان بیرون از ارگ بوده و اینها نمی توانسته اند از ارگ خارج شوند. به همین دلیل مجبور شدند که بچه ها را روی تیغه دیواره ها دفن کنند.

فروزانفر در پاسخ به این پرسش خبرنگار قانون که برای دفن افراد بالغ چه می کرده اند ابراز بی اطلاعی می کند و می گوید: «نمی دانم! از این که بزرگسالان را چه می کرده اند خبری نداریم. ما اثری از بزرگ تر ها ندیدیم. فقط بچه ها را دیدیم که روی راس دیواره و رو به قبله دفن شده بودند. این بچه ها کوچک بوده اند و عرض دیواره ها هم زیاد بوده است. بچه ها همه داخل کفن بودند و همه شواهد نشان می داد که تدفین ها اسلامی بوده است.»

مختاری نیز می گوید کفن هایی پیدا شده که بنا به گفته کارشناسان بافت ماشینی داشته است یعنی ماجرا دست کم تا عصر صنعتی ادامه داشته است و این ممکن است یک سنت بوده که مثلا از دوره قدیم تا دوران قاجار ادامه پیدا کرده باشد. وی به گزارشی اشاره می کند که در آن استدلال شده این تدفین ها مربوط به آخرین محاصره ارگ بم در زمانی است که آقاخان محلاتی به ارگ بم پناهنده شده بوده و ارگ توسط سپاهیان حکومت مرکزی محاصره شده بوده است؛ این محاصره طولانی می شود و بچه های بم می میرند.

با این حال دکتر محمد مرتضایی می گوید که سال 1372 وقتی در ارگ مشغول مطالعات بوده، خودش دیده است که نیروهای نگهبانی دم در خانم هایی را گرفته بودند که قصد تدفین بچه در ارگ را داشته اند. به اعتقاد وی اینها یا سقط جنین کرده بودند و یا شاید بچه ها نامشروع بوده اند و می خواسته اند آن ها را در ارگ دفن کنند اما «حین ارتکاب جرم» آن ها را گرفته اند.

به این ترتیب مشاهدات مرتضایی همراه با بچه های تازه پیداشده بعد پیچیده دیگری به ماجرا می دهند که هنوز جای کار بسیار دارد.

سرانجام بچه ها چه شدند؟

به اعتقاد مختاری، اگر همه نظرات را کنار هم بگذاریم به اجماعی نمی رسیم. وی با اشاره به گزارش دکتر پاپلی که همه بچه ها پسر بوده اند می گوید شاید این یک رسم پسرکشی بوده است.

او در پاسخ به این که مگر بچه ها پیش از دفن نمرده بوده اند می گوید: «نه اصلا کسی نمی تواند در این مورد نظر بدهد. شاید یک بیماری عارض شده و شاید هم رسم کهنی است که وقتی بچه ای می مرده می آوردند روی دیوار ارگ دفن می کردند. حالا چرا در گورستان بیرون ارگ دفن نمی کردند نمی دانیم! محل دفن بعضی از آنها خیلی منظم است و این طور نیست که با عجله جایی را کنده باشند و این اتفاق در اضطرار افتاده باشد.»

سالومه پورحسینی درباره این که آیا بچه ها قبل از دفن مرده بودند یا نه می گوید فقط یک مورد هست که به زنده بودن مشکوک است و آن هم عکسی است که در آن دستی از کفن بیرون آمده و به نظر می آید بچه کفن را پاره کرده است. پاپلی نیز با بیان این که در برخی موارد کاملاً مشخص بود که فرد قبل از تدفین مرده بوده است می گوید: «دو مورد بود که شما حقیقتا حس می کردید اینها هنگام تدفین زنده بوده اند. یکی با دستش خاک را چنگ زده بود و دیگری حتی کفنش را پاره کرده بود و این دو مورد می تواند فرضیه دکتر مختاری را تایید کند.»

پورحسینی تصریح می کند که در بازدیدی که سال 1389 همراه با دکتر پاپلی داشته، کارگران از بچه های جدید اظهار بی اطلاعی می کرده اند. وی می گوید زمانی که برای مطالعه بیشتر روی بچه ها به بم رفته بوده به جای این که بچه های یافته شده را به او نشان دهند یک سری جعبه شیرینی در انبار به او نشان داده اند که تعدادی استخوان در آن ها بوده است. البته استخوان ها متعلق به بچه ها بود، اما درهم شده بود و متعلق به یک نفر نبود. یعنی صرفا همراه با آوار جمع آوری شده بودند. هرچند که با شمردن آن ها دست کم می توان تعداد افراد یا حدود سنی را دریافت اما اگر بشود دوباره در بم پروژه ای تعریف شود اطلاعات خوبی می شود به دست آورد. اتفاقی که به گفته وی «با وضعیت فعلی میراث» بسیار امکانش کم است.

وی تاکید می کند که موضوع هم از نظر تعداد بچه ها قابل توجه است و هم این که مشابه این در هیچ سایت دیگری در دوران اسلامی دیده نشده و از این جهت جای کار بسیار دارد. به اعتقاد وی در پروژه های میراث فرهنگی باید به مطالعات بقایای انسانی فارغ از قدمتشان توجه بیشتری بشود.

مریم نعیمی، باستان شناس، با بیان این که «گاهی برای ما نبودن بعضی چیزها خودش قابل تفسیر می شود و درباره این بچه ها تمام فکر هایی که داریم با ابهام روبه روست.» سکوتی که همه این سال ها در این باره وجود داشته را مهم می داند. نعیمی می گوید بعد از همه کاوش هایی که انجام شده باز هم فقط سکوت است و سکوت. او این سکوت را به شکل بدبینانه ای تفسیر می کند. نعیمی که خود بچه های تازه را نیز دیده و عکس هایی هم از آن ها دارد می گوید انگار نوعی خودآگاهی پشت این سکوت هست و انگار همه تصمیم گرفته اند در این باره چیزی نگویند.

پاپلی نیز می گوید تا سال 1388 که دکتر مختاری رییس پروژه ارگ بوده اند و تا مدتی پس از آن مشکلی برای مطالعات نداشته است، اما بعد از آن اصولا یافته های مربوط به بچه ها انکار شده اند و دفن مجدد بچه ها در دیوارها نیز امید به پژوهش های بیشتر را به کلی از میان می برد.

فروزانفر درباره سرانجام کودکان می گوید: «آن هایی که من خودم روی دیواره ها بررسی کردم را اصلا در نیاوردیم و فقط بخشی که مشخص بود را بررسی کردیم. چون جسدها اسلامی بود و مسئولان مرمت هم همانجا با کاهگل حاضر بودند دوباره در همان جای اصلی شان با کاهگل رویشان را پوشاندیم چون از نظر آداب اسلامی هم درست نبود این ها دوباره بیرون بزند.» به گفته وی بچه هایی هم که قطعاتشان روی زمین ریخته بود جمع آوری و در قوطی هایی به میراث تحویل داده شد.

اسکندر مختاری در جمع بندی آن چه تا کنون از جانب باستان شناسان مختلف مطرح شده می گوید: «من فکر می کنم مثل داستان فیل مولوی است و یکی دم فیل را دیده و یکی پای فیل و دیگری گوشش را. هنوز باید روی این موضوع بیشتر کار شود چرا که هر کسی از یک منظر آن را دیده است. اگر سوال های خوبی پیدا کنیم حتما جواب های خوبی هم برایش پیدا خواهد شد.»

مردی به نام علی کریمی

اصلا اهل فوتبال نیستم ولی عاشق آدمهای بامرام هستم.با خوندن این مطلب اشک در چشمهام حلقه زد و با تمام وجودم به علی کریمی سر تعظیم فرود آوردم

دوستان خواهش می کنم از این مطلب اگر خوشتون اومد نه بخاطر من و سایت ولی بخاطر علی کریمی می خواهم چند صد تشکر از شما دوستان در قسمت نظرات تقدیم کنم به علی کریمی
این چند تا عکس رو حیفم اومد نبینید !
حیفم اومد حالا که خود علی کریمی ، اهل این نیست که بگه چه کارهاییه کرده و میکنه ، ساکت بشینم و ساکت بشینیم !‌!
اینه علی کریمی ! اینه یه انسان بزرگ و قابل احترام !


برداشت اول :
215 مردی به نام علی کریمی حتما بخوانید

314 مردی به نام علی کریمی حتما بخوانید

این ناکجا آباد ، محل نگهداری بچه های بی سرپرست و بدسرپرسته !‌
اما علی کریمی ، فارغ از اسم و رسمش ، میره و برای دلخوشی این بچه ها ، باهاشون فوتبال بازی میکنه !‌
علی کریمی میره جایی که شاید خیلی از آقایون ، از ترس خاک گرفتن بنزهای چند صد میلیونیشون ، از اون طرف ها رد هم نشن !

414 مردی به نام علی کریمی حتما بخوانید


برداشت دوم :

510 مردی به نام علی کریمی حتما بخوانید

اون آقایی که روی تخته ، بابک معصومیه ! یه زمانی کاپیتان تیم فوتسال ایران بود و کلی افتخار و برو و بیا داشت ! وقتی سرطان گرفت ، اون همه هزینه ، اون همه درد رو بابک معصومی به دوش داشت و یه نفر کمکش نبود !
بعدها گفت یه روز علی کریمی اومد ملاقاتش ، چک سفید بهش داد ، تمام هزینه های اتاق و بیمارستان رو هم !
اینه علی کریمی ! اینه یه انسان بزرگ و قابل احترام !


برداشت سوم :
65 مردی به نام علی کریمی حتما بخوانید

پسری که از اختلالات شدید هورمونی رنج میبرد و به عنوان بلندقدترین ایرانی شناخته میشد ، توی برنامه ماه رمضون ، ازش پرسیدن چه آرزویی داری ؟
گفت سه تا آرزو : سلامتی ، لپ تاپ داشته باشم و علی کریمی رو ببینم !
شبونه ، علی کریمی ، لپ تاپ خرید ، رفت خونه شون ، تمام خرج درمان و اعزامش به آلمان رو داد !
اینه علی کریمی ! اینه یه انسان بزرگ و قابل احترام !

برداشت چهارم:

به روایت یک شخص معمولی:
هیچوقت یادم نمی‌رود بلوار میرداماد را به سمت خیابان شریعتی رانندگی می‌کردم. وقتی به چراغ قرمز ۱۸۰ ثانیه‌ای‌اش برخورد کردم عصبی شدم. تازه از محل کارم تعطیل شده بودم و خیلی خسته بودم.
داشتم دیالوگ‌های معمولم در مورد چراغ قرمز‌ها و ترافیک‌های تهران را زمزمه می‌کردم که کودکی رو به من کرد و گفت: «آقا فال می‌گیری» چند قدم آن طرف‌تر دخترک گلفروش با شاخه‌های لاله صدا زد: «آقا گل بخردیگه… خواهش می‌کنم». جمله‌اش تمام نشده بود که با غرور تمام، شیشه پنجره را بالا دادم تا صدایشان را نشنوم و مزاحم نشوند! وقتی چنین برخوردی را از من دیدند بی‌خیال شدند و رفتند سراغ راننده اتومبیل کناری‌ام.
رنگ قرمز و مدل ماشین سبب شده بود تا از سایر ماشین‌ها متمایز گردد.
پس از چند ثانیه دیدم پسرک فالگیر با صدای بلند گفت: «بچه‌ها… بچه‌ها بیایین علی کریمیه… بازیکن پرسپولیس…» در یک چشم به هم زدن، پنچ شش نفر از کودکان کار، دور ماشینش را گرفتند. من هم بی‌اختیار سرم را چرخاندم تا عکس‌العمل علی کریمی را ببینم. او با لبخندی دنباله‌دار از همه کودکان فال و گل و شکلات گرفت تا آن‌ها را خوشحال کند. چراغ سبز شد و بچه‌ها هنوز بی‌خیال کریمی نشده بودند. علی کریمی که با بوووووق ماشین‌های پشت سرش مواجه شده بود، اتومبیلش را حرکت داد و بعد از چراغ قرمز، ماشینش را نگه داشت. من هم از روی کنجکاوی پشت سر جادوگر ایستادم.
کاپیتان پرسپولیسی‌ها از ماشین پیاده شد و دخترک گلفروش را محکم بوسید و پسری که آدامس می‌فروخت را بغل کرد. امضا داد و تمام گل‌های لاله گلفروش را خرید و چند فال حافظ هم گرفت. برایم عجیب بود. مگر می‌توان باور کرد جادوگر که گاهی حوصله خودش را هم ندارد اینطور برخورد کند؟
دخترک گلفروش از فرط خوشحالی نمی‌دانست چکار کند و بالا و پایین می‌پرید. کریمی که دیگر نمی‌دانست چکار کند، با صدایی خش‌دار گفت: «بچه‌ها باید بروم سر تمرین. دیرم شده.» خداحافظ… خداحافظ» کودکان کار نیز با تشویق چند ثانیه‌ای علی کریمی… کریمی دوستت داریم، او را بدرقه کردند…

برداشت پنجم:

علی کریمی و لباس تیم ملی دختران:
تیم ملی فوتبال دختران زیر ۱۹ سال ایران که راهی رقابت‌های مقدماتی قهرمانی آسیا شده بود، مهناز امیر شقاقی را به عنوان سرمربی بالای سر خود می‌دید.
او در مصاحبه‌ای گفت: «علی کریمی نسبت به فوتبال بانوان توجه خاصی دارد. او یک الگوی ورزشی برای ارتقای روحیه بازیکنان است و جدا از این موضوع، کریمی امکانات و لوازم مورد نیاز ما را تامین کرد». کریمی باز هم ترجیح داد در این مورد صحبتی نکند، امیر شقاقی اما از صحبت‌ها و اقدامات روحیه‌بخش مرد سال سابق فوتبال آسیا خبر داد و گفت: «کریمی نمی‌خواست نامش مطرح شود، او برای بازیکنان ما فقط یک شرط گذاشت. کریمی گفت به شرطی این کمک‌ها را انجام می‌دهد و ادامه خواهد داد که تیم ما گل بزند و مقام بیاورد.»


علی کریمی از این کارهای انسان دوستانه زیاد کرده مثل دیدار از کودکان بی سرپرست و آزاد کردن محمد رضا گلزار بعد چند ساعت از بازداشتگاه در دوبی (روزنامه نود ۲۹ بهمن ۸۶) ساخت یک مدرسه ی ۶ کلاسه در کرج با کمک مهدوی کیا و… . این ها تنها گوشه هایی از میزان جوانمردی و بزرگواری پهلوان علی کریمی است، وجود علی کریمی در چنین دور و زمانه ای برای جامعه ایران زمین، همچون گوهری کمیاب و دُری نایاب، ارزشمند و گرامی است.

دادگاه مجری معروف به اتهام فریب دختر جوان صبح امروز برگزار شد


اندیشه اسلام آباد: آخرین خبر از مجری مشهور صدا و سیما که دختر جوان را فریب داد، حکایت از آن دارد که جلسه محاکمه این مجری سرشناس صدا و سیما، صبح امروز پشت درهای بسته در دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد. گفتنی است که این مجری (که گفته می شود فرزاد جمشیدی است) در اظهارنظرهای عجیبی نه تنها از جرم خود اظهار بی‌اطلاعی کرده بلکه آن را یک شایعه دانسته است.

در واقع، ماجرا از آنجا شروع شد که مدتی پیش، خبر فریب دادن شیطانی یک دختر از سوی یک مجری سرشناس صدا و سیما بر سر زبان‌ها افتاده و خیلی‌ها وقتی اسم این مجری معروف را می‌شنیدند، به‌خاطر چهره‌ای که از وی سراغ داشتند، شوکه می‌شدند.

به هر حال، پس از کش و قوس ها تکذیب و تأییدهای بسیار، ماجرای این پرونده به ایستگاه محاکمه رسید و براساس اعلام قبلی، صبح امروز وی در برابر قاضی باقری و ۴ قاضی مستشار در شعبه۷۸ دادگاه کیفری استان تهران به دفاع از خود بپردازد.

در این خصوص قاضی باقری رئیس دادگاه به شوک گفت: «این مجری یک شاکی بیشتر ندارد و جلسه محاکمه طبق قانون به‌خاطر مسائل اخلاقی به صورت غیرعلنی برگزار می‌شود.»


گفت‌وگو با دختر فریب خورده

دختر جوان می‌گوید باور ندارد فریب خورده است چرا که مجری سرشناس به خواستگاری وی نیز رفته بود؛ دختر فریب خورده با شوک مصاحبه‌ای کوتاه داشته است که در ادامه به نقل از ایران در کافه سینما می‌خوانید:

نحوه آشنایی‌ات با این مجری؟
من نویسنده یکی از شبکه‌های رادیویی هستم و در خیلی از برنامه‌ها این مجری را می‌دیدم و با هم آشنا شده بودیم.

منظورم این بود که چگونه با هم صمیمی‌تر شدید؟
سال۸۸ بود که این مجری می‌خواست به سفری زیارتی و خارجی برود، همه با وی تماس می‌گرفتند من نیز به موبایلش زنگ زدم، خیلی رسمی و در حد یک همکار بودن خواستم در آنجا من را نیز دعا کند.

گفته می‌شد شما خبرنگار روزنامه هستید؟
خیر، این یک شایعه است، گفتم که نویسنده شبکه رادیویی بودم و از همین طریق هم با این مجری آشنا شدم.

پس از تماس تلفنی اتفاق خاصی افتاد؟
فردای روز تماس بود که این مجری به من زنگ زد.

چه بهانه‌ای داشت؟
گفت که صدایم چون خیلی شبیه به صدای دختر موردعلاقه‌اش است از وقتی تماس گرفتم تحت تأثیر صدایم قرار گرفته و خواست بیشتر با هم آشنا شویم!

به همین راحتی؟
نه؛ وقتی از وی پرسیدم چرا به جای دختر مورد علاقه‌اش به من زنگ زده است در جواب ادعا کرد که وی تومور مغزی داشت و حالا دیگر زنده نیست.

و شما هم تحت تأثیر قرار گرفتید؟
بله، این یک واقعیت است که فریب خوردم و همین گفتمان بهانه‌ای شد تا با وی تماس‌های بیشتری داشته باشم، این مجری به من ابراز علاقه می‌کرد و وقتی پیشنهاد ازدواج داد فکر کردم واقعاً من را برای زندگی آینده‌اش می‌خواهد.

شما که می‌دانستید زن و بچه دارد؟
بله، اما می‌گفت که در حال طلاق‌دادن همسرش است.

و شما باور کردید؟
ببینید این مجری به همراه مادر و برادرش به خواستگاری‌ام آمدند و رودررو با خانواده‌ام حرف زدند، هر کسی بود باور می‌کرد.

پس چرا نخواست با تو ازدواج کند؟
از سال ۸۸ تا به امروز مرتباً بهانه‌جویی می‌کند و مدام می‌گوید مراسم عقد و ازدواجمان را باید عقب بیندازیم تا وی مشکلاتش را حل کند.

ماجرای سفرهایتان چه بود؟
چون این مجری به خواستگاری‌ام آمده بود با این باور که بزودی با هم ازدواج می‌کنیم سفرهایی به کیش، اصفهان و شیراز داشتیم.

خودت را با همراهی در این سفرها مقصر نمی‌دانی؟
نخستین سفرمان به کیش بود، وی به بهانه برگزاری همایش در این جزیره خواست همراهی‌اش کنم تا در آنجا و در کارها وی را کمک کنم، تصورم این بود که قرار است کار کنم وقتی به کیش رفتیم فهمیدم همایشی در کار نیست. وی در همان جزیره توانست من را فریب بدهد و بعد از آن بود که راحت‌تر به سفر می‌رفتیم.

در کربلای 4 و5 بیش از 500 بمب شیمیایی خنثی کردیم


معاونت عملیات سابق تیپ والعادیات:
مرتضی پیریایی معاونت عملیات تیپ 11والعادیات در زمان جنگ تحمیلی گفت: در عملیات کربلای 4 بیشتر از 500 بمب شیمیایی را خنثی کردم که باعث شد به شدت شیمیایی شده و حتی نابینایی موقت پیدا کنم.

معاونت عملیات سابق تیپ والعادیات:
در کربلای 4بیش از 500 بمب شیمیایی خنثی کردم

مرتضی پیریایی معاونت عملیات تیپ 11والعادیات در زمان جنگ تحمیلی گفت: در عملیات کربلای 4 بیشتر از 500 بمب شیمیایی را خنثی کردم که باعث شد به شدت شیمیایی شده و حتی نابینایی موقت پیدا کنم.

و چه زیباست آن گاه که اشک به گوشه‌ای از چشمان خردلی‌اش می‌نشیند و یاد طهماسبی و مجید جمشیدی او را به دورانی می‌برد که بچه‌های تیپ پیر ش. م. ر می خواندنش و آن گاه که از سوسنگرد و مصطفی چمران نام می‌برد و حماسه‌ای شگفت را به تصویر می‌کشد. حماسه‌ای که مرتضی پیریایی نیز خود جزئی از آن است. در گفتگویی کوتاه با این رزمنده دلاور آن روزها و یادگاری برای این روزها، از خاطرات و خطرات او پرسیدیم.


معاون عملیات تیپ 11 والعادیات در ابتدا از مبارزاتش همراه مصطفی چمران گفت: در ستاد جنگ‌های نامنظم شکارچی تانک بودم، خبر دادند که مصطفی زخمی شده است خودم را به موقعیت شهید چمران رساندم، دیدم با زخمی که برداشته همچنان در حال جنگیدن است و نیروهای بعثی از ترس او در حال عقب نشینی هستند، این عقب نشینی تا سر حد مرزهای ایران با عراق ادامه داشت و این شجاعت شهید چمران روحیه مضاعفی به نیروها داد و باعث شد تا نیروهای بعثی اسیر شوند.


مرتضی سپس به ورودش به ش. م. ر اشاره کرد و افزود: بعد از کار برد سلاح‌های شیمیایی توسط عراق مسئولین اعلام کردند عراق از سلاح‌های شیمیایی وکشتار جمعی استفاده می‌کند و ما برای مقابله با این سلاح به تعدادی نیرو که از جان گذشته باشند نیاز داریم بعد از اعلام نیاز من و تعداد دیگری داوطلب شدیم و پس از گذراندن یک دوره آموزش به همراه دکتر فروتن، رجایی و برادر فتحیان و… یک گروه تشکیل دادیم که این گروه بعد از گسترش به 3 تیپ امام سجاد، والعادیات، بعثت تبدیل شد و به این ترتیب نخستین هسته‌های گروه پدافند شیمیایی در جنگ شکل گرفت که نخستین تجربه حضور این گروه به عملیات خیبر بازمی‌گردد.


وی ادامه داد: در عملیات خیبر عراق منطقه را به شدت آلوده کرده بود و به همین دلیل مسئولین حمام‌هایی برای گند زدایی انتخاب کرده بودند نیروها برای رفع آلودگی به آنجا فرستاده می‌شدند و اگر مصدومت جزئی بود بعد از رفع آلودگی دوباره به خط باز می‌گشتند و این عملیات اولین تجربه حضور من در ش. م. ر بود که در آنجا شاهد شهادت و مصدومیت افراد بسیار زیاد بود.


پیریایی ضمن اشاره به خاطره‌ای از عملیات والفجر 8 تصریح کرد:شب قبل از عملیات به همراه سایر نیروها در مقر بودیم و زیارت عاشورا خواندیم. بعد از بعد از تمام شدن زیارت عاشورا یکی از فرماند هان گردان های تیپ، شهید مجید جمشیدی دعایی کرد که هنوز هم در ذهن من باقی مانده است او گفت: خدایا من به خاطر مسئولیتم (خنثی سازی بمب‌های شیمیایی) نمی‌توانم در خط حاضر شوم، از تو می‌خواهم که شهادت را اینجا بفرستی، بعد از نماز صبح ساعت 6 حرکت کردیم، هنوز به فاو نرسیده بودیم که ساعت 30/6 با بیسیم اطلاع دادند مجید زخمی شده است بلافاصله خودم را به بیمارستان فاطمه الزهرا رساندم امام مجید شهید شده بود و من تنها توانستم چفیه او را برای یادگاری پیش خودم نگه دارم.


وی ادامه داد: در همین عملیات عراق حتی بیمارستان نزدیک به منطقه به نام فاطمه الزهرا را بمباران شیمیایی کرد که باعث شهادت مجروحین بسیار زیادی شد و باز در عملیات والفجر 8 سربازی به نام طهماسب داشتم که علیرغم تمام شدن خدمت هر چه به او اصرار کردم منطقه را ترک نکرد و می‌گفت من سوگند شهادت خوردم و باید به آن دست پیدا کنم بعد از همین صحبت طهماسبی پشت لدر نشست تا آوار را از روی مصدومین و مجروحین بردارد در همین زمان یک راکت کنار لودر به زمین خورد و سر این سرباز وطن از تنش جدا شد.


پیریایی در ادامه افزود: بعد از عملیات والفجر 8، عراق بار دیگر در منطقه عملیاتی کربلای 4 از سلاح شیمیایی استفاده کرد، در این عملیات من به عنوان اولین نفر برای روحیه دادن به نیروها، بعد از شلیک اولین بمب خود را به منطقه رساندم و در همین عملیات بیشتر از 500 بمب شیمیایی را خنثی کردم که باعث شد به شدت شیمیایی شده و حتی نابینایی موقت پیدا کنم، پس از آن سردار عسگری نژاد من را به بهداری بردند و از آنجا به اهواز اعزام شدم و بعد از 24 ساعت به تهران فرستاده شدم و در بیمارستان بهارلو و سپس بقیه الله تحت درمان قرار گرفتم.


وی ادامه داد: بعد از بهبودی نسبی با توجه به مسئولیتم برای شرکت در کربلای 5 که به فرموده امام امت بعد از بن بست کربلای 4 شروع شده بود به منطقه بازگشتم و این حضور تا سال 67 ادامه داشت و در این مدت نزدیک به 70 ماه، در واحد خنثی سازی بمب شیمیایی فعالیت کردم و در تمام جبهه‌ها به پیر ش. م. ر معروف شده بودم.


مرتضی پیریایی افزود: در این مدت بدن من در اثر برخورد مکرر با عوامل شیمیایی کاملاً آلوده شده بود و کار به جایی رسید که بدون دستکش، گاز به کار رفته را بو می‌کشیدم تا عامل به کار رفته را مشخص کنم.


پیریایی سپس به مشکلات جانبازان شیمیایی اشاره کرد و ادامه داد: مشکل عمده جانبازان شیمیایی سیستم درمانی کشور است به طوری که یک جانباز اگر با نسخه پزشک برای تهیه اسپری به یک داروخانه مراجعه کند با جواب سربالا روبه رو می‌شود و داروخانه‌ها تنها به صورت آزاد اسپری می‌فروشد و وقتی علت را جویا می‌شویم می‌گویند بیمه سهم خود از داروها را پرداخت نمی‌کند و این باعث شده تا خدمات دهی به جانبازان شیمیایی در حد صفر باشد.


معاون عملیات سابق تیپ والعادیات در پایان خاطر نشان کرد: با تمام این موضوعات و مشکلات اگر باز هم جنگی اتفاق بیفتد من و بقیه جانبازان زودتر به مقابله دشمن خواهیم رفت، چرا که ما با امام خودمان سوگند یاد کرده و تا انتها دست بیعت خود را پس نمی‌کشیم

بستری شدن جانباز شیمیایی حاج مرتضی پیریایی در بیمارستان

جانباز 50 درصد شیمیایی حاج مرتضی پیریایی از رزمندگان دوره دفاع مقدس که به علت ضایعات گاز خردل شیمیایی گردیده است ....

جانباز 50 درصد شیمیایی حاج مرتضی پیریایی از رزمندگان دوره دفاع مقدس که به علت ضایعات گاز خردل شیمیایی گردیده است از روز چهارشنبه در بیمارستان خاتم النبیا (ص) تهران بستری شد و در حال حاضر تحت درمان و مراقبت پزشکی می باشد.


5.jpg