به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر از العالم، جنبش حماس از مردم فلسطین در همه شهرها، روستاها و اردوگاهها در کرانه باختری رود اردن خواست امروز جمعه راهپیمایی های گسترده ای برای بیان خشم خود در قبال اقدامات رژیم اسرائیل و پشتیبانی از انتفاضه قدس و یاری رساندن به مسجد الاقصی برگزار کنند. جنبش حماس در بیانیه خود از همه فلسطینی ها بویژه قشر جوان و دانشجو خواست از مدافعان فلسطینی شهر اشغالی قدس حمایت و پشتیبانی کنند و به اشغالگران فرصت اقدامات یکجانبه در مسجد الاقصی را ندهند.
این جنبش از مردم استان های رام الله و البیره خواست تا در راهپیمایی بعد از نماز جمعه امروز از مسجد قلندیا به سمت مرکز ایست و بازرسی نظامی قلندیا در شرق شهر اشغالی قدس شرکت کنند و خشم خود را از اقدامات مداوم اشغالگران علیه مسجد الاقصی ابراز دارند.
جنبش حماس مردم استان الخلیل در جنوب کرانه باختری را به شرکت در راهپیمایی جمعه خشم که از مسجد وصایا الرسول در منطقه جنوبی شهر الخلیل بعد از پایان مراسم نمازجمعه برگزار خواهد شد، دعوت کرده است.
رژیم اسرائیل و صهیونیست ها در دو ماه اخیر بارها به مسجد الاقصی و مدافعان آن و شهروندان فلسطینی حمله کرده اند که در جریان آن شماری از فلسطینی ها شهید یا زخمی شده اند.
شهروندان فلسطینی کرانه باختری بویژه شهر اشغالی قدس نیز در مقابل برای دفاع از مسجد الاقصی به پا خاسته و با اشغالگران درگیر شده اند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، تحقیق میدانی یک دانشجوی امریکایی
در دانشگاه برکلی کالیفرنیا و واکنش دانشجویان به اقدام او نشان داد که نسل
جدید قشر تحصیلکرده امریکا، چندان تحت تاثیر رسانه های عمده و جریان ساز
این کشور نیستند و برخلاف تبلیغات و تلاش آنها، به شدت از رژیم صهیونیستی
نفرت دارند.
جالب آنکه ویدئو این اقدام نیز، پس از انتشار در اینترنت، مورد توجه
مخاطبان و رسانه ها قرار گرفت و تبدیل به یکی از پربیننده ترین ویدئوهای
یوتیوب شد.
در این ویدئو که با همکاری یک گروه آماتور مستندسازی (امو) تهیه شده، یک
دانشجو در محوطه دانشگاه برکلی کالیفرنیا، پرچم داعش را به نمایش می گذارد و
ضمن تکان دادن آن، با صدای بلند به تبلیغ این گروه تکفیری - تروریستی می
پردازد.
اغلب دانشجویانی که در محوطه هستند یا از کنار او رد می شوند، وی را
نادیده می گیرند و توجه چندانی نشان نمی دهند و فقط یک نفر هنگام رد شدن از
کنارش، با نشان دادن انگشتش با لبخند به او موفق باشید می گوید.
حتی وقتی او برخی ها را مخاطب قرار می دهد و با اصرار از آنها می خواهد که
چیزی بگویند، بازهم مردم، با او همراهی نمی کنند و حتی یکی از دانشجویان
از او می خواهد آنطرف تر بایستد.
سپس، وی پیراهنش را عوض کرده و با پرچم رژیم صهیونیستی به محوطه می آید و شعارهای دفاع از اسرائیل را سر می دهد.
این بار واکنش دانشجویان متفاوت است. حتی یک نفر هم به او لبخند نمی زند و
تمام جملاتی که گفته می شود، بدون استثنا، دشنام به اسرائیل است.
اولین نفر می گوید: اسرائیل یک دزد شب است که روزها هم دزدی می کند!، یک
نفر می گوید شما بچه ها را می کشید، نفرات بعدی از کلمات رکیک ضد اسرائیل
استفاده می کنند و مودبانه ترین حرف این است: "دیکتاتوری و نژادپرستی کار
قشنگی نیست".
برکلی، یکی از معتبرترین دانشگاه های امریکا است و در علوم انسانی سرآمد
دیگر موسسات آموزشی ایالات متحده است. این دانشگاه از معدود دانشگاه های
امریکایی است که دانشجویان برای ورود به آن باید در آزمون شرکت کنند.
پس از مشهور شدن این ویدئو، شبکه های عمده و جریان ساز امریکایی که مالکان
صهیونیست دارند، از جمله فاکس نیوز، به سراغ کارشناسان خود رفتند و از قول
آنها افزودند که این، نشان دهنده جهل و نادانی این عده است و نمی توان آن
را به همه امریکائیان تعمیم داد.
کارشناسان و مردمی که متفاوت با خواسته های فاکس نیوز و یاهو می اندیشند
نیز، همین نظر را دارند و معتقدند قشر تحصیلکرده نسل جدید، تا حد زیادی
نسبت به سایر اقشار جامعه امریکا کمتر تحت تاثیر رسانه های صهیونیستی و به
ویژه هالیوود قرار می گیرند و نظراتشان چندان منطبق بر تبلیغات رسانه های
عمده امریکایی نیست، وگرنه در میان اقشار دیگر امریکا، مردمانی هستند که
باور کرده اند که رمبو و آرنولد می توانند یک تنه دشمنان امریکا را نابود
کنند.
دانلود
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، کاویتا شوکلا زمانی به درمان های سنتی معجزه آسای مادر بزرگش پی برد که وقتی دختربچه بود، به دیدار مادر بزرگش در هند رفته بود که به طور تصادفی آب آلوده نوشید ودرمان سنتی خانگی مادر بزرگش شامل گیاه و ادویه جات، اثر کرد و شوکلا بیمار نشد.
این تجربه شوکلا سبب شد که سال ها بعد هنگام تحصیل در دانشگاه به این
حقیقت فکر کند که چگونه ترکیب گیاهان و ادویه جات مادر بزرگش باکتری و
قارچ را از بین برد.
شوکلا در طول سال ها راه کار درمانی مادر بزرگش را بررسی کرد.
با این که پروژه علمی دوران تحصیلش کاملاً کارساز نبود، به کار کردن روی کاربرد این فرمول مفید ادامه داد تا اینکه موفق شد با دستورالعمل سنتی مادربزرگش، ماده ای بسازد که مانع از فاسد شدن میوه ها می شود.
امروز، او صاحب حق ثبت ابداع FreshPaper (کاغذ تازه نگهدارنده) است که یک ورق کاغذ قابل بازیافت و زیست فروسایش پذیر است که به گیاهان خودرو و ادویه جات آغشته شده است. این کاغذ تا ٤ روز محصول را تازه نگه می دارد.
در سال ٢٠١٠، شوکلا به منظور توزیع محصول خود شرکتی را راه اندازی کرد.
در ابتدا، او نمونه هایی از کاغذ نگهدارنده را با دست ساخت و آنها را در یک بازار کشاورزی محلی در کمبریج ماساچوست، محل تحصیلش در دانشگاه هاروارد، توزیع کرد. اما موفقیت، شوکلا را ملزم به یادگیری مهارت های جدیدی مانند تولید، توزیع، صورت کالا و فروش کرد.
تلاش های وی ثمربخش بود: در حال حاضر FreshPaper در تعاونی های ایالات متحده، فروشگاه های زنجیره ای بزرگ و مستقل مواد غذایی به فروش می رسد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، پیکرغلامحسین امروز با حضور گسترده مردم ورزشکاران و پیشکسوتان رشته های مختلف ورزشی و جمعی از مسوولان از ورزشگاه شهید شیرودی تشییع و برای خاکسپاری به بهشت زهرا (س ) انتقال داده شد .
غلامحسین مظلومی بازیکن پیشکسوت فوتبال ایران و باشگاه استقلال - عصرچهارشنبه به علت بیماری سرطان درگذشت.
وی بعد از دو سال مبارزه با بیماری سرطان در سن 65 سالگی دعوت حق را لبیک گفت
بهرام افشار زاده مدیرعامل باشگاه استقلال - امیر قلعه نوعی سرمربی و جمعی
از مربیان و بازیکنان تیم استقلال - علی پروین و ناصرابراهیمی -حسین کلانی
و حشمت الله مهاجرانی - صفر ایرانپاک - حسن روشن - علی جباری - علی فتح
الله زاده - محمد مایلی کهن - مهدی مناجاتی - احمدرضا عابدزاده -داریوش
مصطفوی و بسیاری از پیشکسوتان رشته فوتبال در مراسم تشییع و خاکسپاری
غلامحسین مظلومی حضور داشتند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر از سانا، پایگاه اینترنتی اودا تی وی ترکیه به نقل از محمد علی ادیب اوغلو اعلام کرد نیروهای امنیتی ترکیه تلاش های زیادی برای پنهان کردن نوع محموله این کشتی در هنگام تخلیه بار انجام دادند اما با شکست مواجه شدند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر ، منابع نظامی سوریه اعلام کردند عملیات موفقیت آمیز ارتش در " حویجه الصقر " موجب فرار جمعی تروریست های " داعش " از منطقه شده است.
یگانی از نیروهای نخبه ارتش سوریه داعشیهای مستقر در حویجه الصکر را با عملیات در مکانهای تجمع آنان در دو نقطه در شمال حویجه الصکر غافلگیر کردند که به فرار جمعی افراد مسلح منجر شد.
نظامیان ارتش سوریه در این عملیان موفق شدند بر بسیاری از بخش های تحت کنترل تروریست ها در " حویجه الصقر " مسلط شوند .
ارتش سوریه در ادامه نبرد با تروریست ها کنترل چند منطقه در غرب شهر حسکه را به دست گرفت.
نیروهای سوری همچنین با حمله به مواضع تروریست ها در جنوب شهر حلب دهها نفر از آنها را به هلاکت رساند.
سایت ساجد - ارتش عراق قرار بود خوزستان را سه روزه بگیرد اما شش روز پشت دروازههای خرمشهر ماند و استراتژی جنگ سریعش شکست خورد. عراقیها از روز اول پاسگاه شلمچه را اشغال کردند و روز چهارم، هجومشان را به سه محور گسترش دادند. محور شمالی، جاده اهواز؛ محور شمالغربی، حد فاصل جاده اهواز و جاده شلمچه و محور غربی، جاده شلمچه بود. اما این گسترش هم فایده نداشت و پس از پایان هفته اول ارتش عراق هنوز به خرمشهر نرسیده بود.
بعد از هفته اول، اشغال خرمشهر یکی از اصلیترین هدفهای ارتش عراق شد. سختترین روزهای مقاومت از هفته دوم حمله عراق تا 24 مهر سال 59 رقم خورد که خرمشهر "خونینشهر" شد. روزهایی که مدافعان قدم به قدم از شهر دفاع میکردند.
هفتم مهرماه نیروهای عراق به دروازههای ورودی خرمشهر رسیدند. نهم مهرماه برای اولین بار عراق به بندر و گمرک خرمشهر حمله کرد. 17 مهر ماه به پادگان دژ حمله کردند و نیروهای ارتش ایران سرسختانه مقاومت کردند. روز 19 مهر نیروهای عراق در منطقه مارد پل زدند و از کارون گذشتند و مدافعان شهر را محاصره کردند. روز 23 مهر تانکهای عراقی پادگان دژ را گرفتند و جاده ماهشهر – آبادان را بستند. 24 مهر ماه بود که سقوط خرمشهر قطعی شد.
در این روز به همه دستور داده شد که شهر را ترک کنند اما کسی دلش نمیآمد از شهر بردو. حلقه محاصره پل خرمشهر و مسجد جامع که آن روزها نقش ستاد عملیات و فرماندهی و مرکز پشتیبانی و تغذیه کننده روحی و معنوی رزمندگان را ایفا میکرد تنگتر شد. جنگ متر به متر ادامه داشت تا این که عراقیها پل خرمشهر را بستند و به مسجد جامع رسیدند. مدافعان هم که دیگر خانهای در شهر نداشتند به کوت شیخ رفتند.
مردم خرمشهر با 34 روز مقاومت خود حماسه بزرگی را آفریدند. شمن بعثی که در ابتدا تنها دو گردان را جهت تصرف خرمشهر اختصاص داده بود عملاً مجبور شد به منظور مقابله با مدافعین خرمشهر که از داخل کشور هم به خوبی حمایت نمیشدند و برخی از منافقین هم در داخل شهر کارشکنی میکردند بیش از دو لشکر را به کار بگیرد. به این ترتیب، صدام که قول تصرف سه روزه استان خوزستان را داده بود، 35 روز طول کشید تا توانست قسمت غربی شهر مرزی خرمشهر را تصرف کند.
رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند: «خدایا! تو شاهدی که در دل من چه گذشت آن روزی که آمدم این شهر و از راه دور خرمشهر تصرف شده و غصب شده را با فاصله رودخانه همیشه جاری زندگی در این مرزوبوم مشاهده کردم. چه غربتی، چه تنهاییای، چه غمی و در عین حال چه استقامتی، چه قدرتی، چه عزم و ارادهای در این فضای شهر موج میزد. زن و مرد دفاع میکردند. آنهایی که برای وجود انسانی خود ارزش والایی قائل بودند چه کردند. این جوانان مومن، این نیروهای حزب اللهی، این انسانهای دست از پا شسته و سر از پا نشناخته در این شهر و در این استان چه کردند».
منبع: خبرگزاری دانشجو
سایت ساجد - نارنجک را که از کیف مدرسه ام درآوردم، مادرم یکه خورد. انگار که کار بدی کرده باشم، با عصبانیتی آمیخته با ترس خودش را عقب کشید و گفت: این چیه دسستته؟
تازه متوجه شدم از نارنجکی که در دستم بود ترسیده. نارنجک را به طرفش گرفت مو گفت: این که ترس نداره. پلاستیکیه. بیا بگیرش...
مادر که هنوز با تردید به دست هایم نگاه می کرد گفت: باز با بچه ها رفتید آتیش سوزوندید؟ نارنجک پلاستیکی یعنی چی؟... هنوز حرف های مادر کامل تمام نشده بود که شروع کردم به توضیح: این نارنجکا پلاستیکیه. گوشه ش رو شکاف دادن تا بتونیم پول هامونو توش بریزیم. امروز آقای ناظم اومد و اینها رو بین بچه ها توزیع کردن. می گفت کمک هاتونو برای جبهه ها توی این قلک ها بریزید تا ما از طرف آموزش و پرورش به دست رزمنده ها برسونیم. راستی مامان! مگه رزمنده ها پول می خوان. مگه توی جبهه ها مغازه هست تا اونا با این پولا چیزی بخرن؟
مادر که داشت با دقت به حرف هایم گوش می داد، لبخندی زد و گفت: نه پسرم. با این پولا، وسایل مورد نیاز جبهه ها مثل آمبولانس، ماشین های سنگر سازی و چیزهایی شبیه این می خرن. اگه پولا کم باشه هم حد اقل می تونن مواد غذایی تهیه کنن و برای رزمنده ها بفرستن...
از فردا تصمیم گرفتم پول هایی که پدرم برای خریدن پفک و آلاسکا به من می داد رو توی قلک بریزم تا زودتر از بقیه قلکم پر شده و آن را تحویل مدرسه بدهم. قلک من بعد از 23 روز کاملا پر شد. طوری که دیگر حتی یک 5تومانی را هم نمی توانستم تویش جا بدهد. پول های خرد در کنار هم صدای جالبی می دادند و وزن قلکم را زیاد کرده بودند. دوست داشتم با قلکم عکسی یادگاری بیاندازم اما دوربین عکاسی بابا فیلم نداشت. نشستم و از روی آن یک نقاشی کشیدم. خیلی شبیه نشد اما یادگاری خوبی بود که بعدها می توانستم با آن خاطراتم را یادآوری کنم. هنوز نقاشی آن روز را لابلای مدارک تحصیی دبستانم نگه داشته ام.
پدرم بعدها در جبهه، شیمیایی شد و چند سال بعد از پایان جنگ بر اثر جراحات زمان جنگ، شهید شد. مادرم هم حالا با انواع دردها دست و پنجه نرم می کند. سن من به رفتن به جنگ نرسید اما این روزها حداقل به اندازه همان قلک کوچک هم خوشحالم که سهمی در دفاع از سرزمینم داشتم.
سال بعدش یک تانک پلاستیکی دادند تا کمک هایمان را توی آن جمع کنیم اما حس و حالی که آن نارنجک اول به من مادرم داد را تکرار نکرد. انگار مثل اولین اعزام به جبهه بود که خاطره اش هیچ وقت با خاطره دفعات بعد یکی نمی شود.
منبع: فرهنگ نیوز
سایت ساجد- خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده تیمسار محمدیوسف احمدبیگی است:
جیره ی قند و شکر به ما داده نمی شد. چای را هم که می دادند، شیرین کرده می دادند. با همفکری سایر بچه ها طرحی ریخته شد تا بتوانیم مواد قندی لازم را تهیه کنیم. زمستان ها را برای گرم کردن اتاق هایمان به ما چراغ نفتی می دادند. چای شیرینی را که به ما می دادند، آنقدر روی چراغ می جوشاندیم تا آبش گرفته شود و مواد قندی آن غلیظ و ته نشین شود. مواد به دست آمده شبیه مربا و شیره می شد. (مثلاً یک پارچ چای که حدوداً شش لیوان بود، آنقدر می جوشید تا به یک لیوان تقلیل پیدا می کرد.) ماده ی به جا مانده نه ترش می شد و نه کپک می زد. زیرا از هرگونه آب و یا مواد زاید دیگر تهی شده بود و آن را برای تهیه ی شیرینی کنار می گذاشتیم.
نان هایی که به ما می دادند، وسط شان خمیر بود و غیرقابل خوردن. قسمت خمیر آن را درمی آوردیم و در هوای آزاد پهن می کردیم تا رطوبتش گرفته شود. پس از آنکه خشک می شد با دست مالش می دادیم تا به صورت پودر درآید. پودر حاصل شده را روی چراغ تفت می دادیم و پس از سر شدن درون پاکت می ریختیم تا در موقع لزوم از آن استفاده کنیم.
مواد شیرینی که آماده می شد، مقداری از همان جیره ی جوشیده شده چای را با آرد سوخاری شده ی نان محلوط کرده و روی چراغ می گذاشتیم تا خودش را بگیرد و بعد آن را به صورت قالب شیرینی در می آوردیم. بعضی اوقات هم گوشت غذایمان را با آرد به دست آمده مخلوط کرده حلیم درست می کردیم.
روز به روز تراوش های مغزی در راه شکم زیادتر می شد تا جایی که با همان جیره ی غذایی روزانه مان غذاهایی مثل کتلت و کوفته درست می کردیم. البته این کار تنها در فصل زمستان که چراغ به می دادند میسر بود. برای درست کردن کتلت، برنج پخته شده را می کوبیدیم و مقداری از آرد نان هم به آن می افزودیم و کمی هم از جیره ی گوشت مان که برای هر سه نفر به اندازه ی دو عدد گردو بود، به آن اضافه می کردیم. از مجموع آن ۹ یا ۱۰ کتلت درست می شد.
بچه ها همین قدر که غذا شکل و بوی کتلت داشت راضی بودند. این کارها برای ما دو حُسن داشت. یکی اینکه سرگرم بودیم و گذر زمان را خیلی حس نمی کردیم، دیگر اینکه غذاهایی را که غیرقابل استفاده بود و بچه ها میل زیادی به خوردن آنها از خود نشان نمی دادند، قابل خوردن می کردیم.
منبع: جامع آزادگان
سایت ساجد- « نمی دونم چرا دل بی قراره»، «دست تو در دست خداست خامنهای دست خدا بر سر ماست خامنهای»، «مادر برام قصه بگو دل تنگه تنگه». همه اینها، بخشی از سرودهای خاطرهانگیزی بود که در دهه 60 بارها و بارها از تلویزیون دیدیم و شنیدیم و حفظ کردیم. سرودهایی از یک گروه نوجوان با لباس های یک دست طوسی و شلوارهای مشکی، با تک خوانی که یک عینک ته استکانی فریم دار داشت و با صدای خاصاش سرود را بلند می خواند. گروهی که مشهورترین گروه سرود دهه 60 ایران بود.
گروه سرود بچههای آباده در سال 1355 در خانه فرهنگ و هنر آباده استان فارس تشکیل شد. این گروه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به فعالیت خود ادامه داد و سرودهای « یا علی مدد» و « خواهرم حجابت سنگر است» را خواند. در سال 1367 بچه های گروه سرود آباده به خدمت امام خمینی(ره) در حسینیه جماران رسیدند و سرود خواندند. بعد از آن نیز در مراسم سپاهیان 100 هزار نفری حضرت محمد (ص) در شیراز و در حضور رئیس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنه ای سرودهای «جنگ»، «دلیران تنگستان» و « قصه بابا» را اجرا کردند تا بیش از پیش معروف شوند. اهمیت این گروه سرود برای مردم آباده حتی بعد از دوران جنگ نیز بسیار بالاست. به طوری که در سال 1380 « احمد دانایی» کتابی با عنوان «سرودهای بچه های آباده» منتشر کرد تا این گروه سرود برای همیشه ماندگار شود.
گروه سرود بچه های آباده که در دوران دفاع مقدس به شهرت رسید دو نفر تکخوان داشت که حالا برای خودشان مردی شدند. «محمد حسین توکل» و «مهدی نظری» که دوربین بیشتر از بقیه نشانشان می داد. این گزارش، گزیدهای از گفتوگوهای این دو نفر با رسانه های مختلف طی این سالهاست.
تکخوانی که رئیس بیمارستان شد
محمد حسین توکل همان تک خوان سرود « قصه بابا» است که عینک ته استکانی و فریم دارش او را از بقیه جدا کرده بود. توکل حالا دکتر شده و مدتی هم ریاست بیمارستان آباده را به عهده داشت. او متولد 31 مرداد 1353 در آباده استان فارس است و توانسته مدرک پزشکی عمومی و تخصصی پاتوبیولوژی را اخذ کند.
او درباره شکلگیری گروه سرود بچههای آباده گفته:«شهرستان آباده و مدرسه ما نیز مانند دیگر شهرستان های دیگر گروه سرود داشت. من هم در این گروه سرود پذیرفته شدم. آقای توکل مسئول پرورشی مدرسه یک سری سرود هایی ساخته بود که من و آقای نظری در آن به عنوان تک خوان انتخاب شدیم. بعد از آن در مسابقات شهرستان های فارس شرکت کردیم و اول شدیم بعد هم به مسابقات کشوری رفتیم که در آنجا نیز اول شدیم. آن موقع بود که تعدادی از سرودهایمان از تلویزیون پخش شد و سر زبان ها افتادیم. من از حدود پنجم دبستان یا اول راهنمایی یعنی سال 1366 وارد این گروه سرود شدم و تا سال 1369 در آن فعالیت کردم.»
توکل، جریان اولین سرود تلویزیونی گروه را هم اینطور شرح میدهد: «اولین سرودی که از ما ضبط شد «دلیران تنگستان» بود که این طور شروع می شد: « نمی دونم چرا دل بی قراره» و بعد از آن سرودهای متعددی ضبط کردیم. « باز این چه شورش است»، « بزن بر سینه و سر» که یک نوحه برای رحلت امام خمینی(ره) بود. سرودی هم برای شهدای جمعه خونین مکه و سرود دیگری هم برای اولین سری ورود آزادگان به کشور خواندیم. من نوحه ها را بیشتر از سرودها دوست دارم اما از بین سرودها «قصه بابا» برایم از اهمیت بیشتری برخوردار است.
هنگامی که در استودیوی صدا و سیمای فارس صدا پخش می شد و ما تصویر را می گرفتیم یادم می آید تمام عوامل ازکارگردان، تصویربردار و بقیه احساساتی شده بودند و گریه می کردند. حتی آقای توکلی هم که چندبار سرود را شنیده بود مدام گریه می کرد و در کل یک فضای خاصی حکمفرما شده بود. آقای توکلی مسئول گروه سرود بچه های آباده الان در شهر یزد یک آموزشگاه موسیقی دارد.»
تکخوان گروه سرود بچههای آباده البته یک خاطره ویژه هم دارد: «وقتی به خدمت امام رسیدیم؛ برایمان خیلی هیجان انگیز بود و یک احساس خاصی به ما دست داد که نمی توان آن را بیان کرد. در زمان اجرا در محضر امام یک حس جدیدی در ما به وجود آمد که با بقیه اجرا ها قابل قیاس نبود. هنوز هم به آن روز فکر می کنم یک احساس عجیبی به من دست می دهد.»
*دانشآموز تهرانی که تکخوان گروه سرود آباده شد
مهدی نظری دیگر تک خوان گروه سرود آباده متولد 1352 و فارغ التحصیل رشته موسیقی است و مدت هاست که در تهران مشغول به کار است. او حالا یک دختر بزرگ دارد که امسال اول دبیرستان می رود. نظری البته اصلیت تهرانی دارد. اما این که چطور شد که سر از آباده و گروه سرود این شهر درآورد هم حکایتی خواندنی دارد: «سال 65 به دلیل ماموریت پدرم از طرف ثبت احوال به شهر آباده رفتیم و در مدرسه « آیت الله غفاری» ثبت نام کردیم. گروه سرود این مدرسه هم که آقای توکلی مدیر آن بود در این مدرسه فعال بود و تمرین های خود را در امور تربیتی شهر آباده انجام می دادند. من هم برحسب علاقه وارد این گروه شدم. اقای توکلی بعد از تمرین های مختلف گروه سرود را از 50 نفر به 20 نفر رساند و من و آقای توکلی به عنوان تک خوان انتخاب شدیم.»
نظری درباره تجربه حضورش در جماران میگوید: «برای اجرای سرود «قصه بابا» در سال 66 به جماران دعوت شدیم. آن موقع زیر همان سکویی که امام در آن جا قرار می گرفتند ایستادیم و سرود را اجرا کردیم. یادم هست در آن اجرا من همیشه نگاهم به بالا بود. 3 ردیف جلویی که سرود را گوش میکردند، گریه میکردند. هر وقت فیلم آن اجرا را میبینیم، روحیه خاصی به من دست میدهد. شاید این اجرا از نخستین برنامههایی بود که در حضور امام خمینی(ره) از ساز استفاده میشد که نگه داشتن این ساز هم خاطرات جالب و شیرین خودش را دارد.»
گروه سرود بچههای آباده، یک شهید هم دارد. داستانش را از زبان نظری بخوانید:«یکی از بچه های گروه سرود آباده «علی کریمی» بود. او با اصرار زیاد بالاخره به جبهه رفت و به شهادت رسید.»
مجله مهر- عطیه همتی
سایت ساجد - یکی از یگانهای موفق نیروی زمینی ارتش در سالهای دفاع مقدس لشکر 21 حمزه سید الشهداء بود که کارنامه درخشانی از حضور خود دریکی از یگانهای موفق نیروی زمینی ارتش در سالهای دفاع مقدس لشکر 21 حمزه سید الشهداء بود که کارنامه درخشانی از حضور خود در منطقه غرب درگیری با گروهکها و سرکوب آنها گرفته تا جبهههای جنوب از خود برجای گذاشته است که گواه این مدعا تقدیم شهدای بسیاری از این یگان نامآشنا در دوران دفاع مقدس است. اما تیپ این لشکر در این بین سهم بسزایی را به خود اختصاص داده است. این تیپ که در جبهه غرب مشغول دفاع از خاک کشور بود برابر تدبیر فرماندهی وقت به منطقه جنوب اعزام و در منطقه «پل کرخه» به کار گرفته میشود. در آن زمان در این منطقه یگانهای دیگری نیز حضور داشتند که به لحاظ حساسیت منطقه و حضور دشمن بعثی در آنجا، تیپ1 لشکر 21 باید جهت سروسامان دادن به منطقه در آن قسمت حضور پیدا میکرد.
بنابر این تیپ 1 در سمت چپ محل مأموریت گروهان قبلی که در فاصله 2 تا 3 کیلومتری جلوتر از پل کرخه و در حاشیه رودخانه کرخه بود مستقر میشود. در این قسمت از رودخانه کانال آب به شکل هندلی قرار داشت که از روزهای نخست جنگ تحمیلی تحت اشغال نیروهای بعثی قرار گرفته بود و دشمن از این فرصت استفاده میکرد تا مواضع پدافندی خود را در پشت این کانال احداث کند و به نیروهای ما مسلط باشد. لذا بازپسگیری آن منطقه برای رزمندگان اسلام و خارج کردن دشمن از این منطقه برای ما کار بسیار دشواری بود.
البته ناگفته نماند یک گروهان از لشکر 21 نیز عملیاتهای محدودی را برای بازپسگیری در این منطقه انجام داد و برای مدت کوتاهی نیز موفق به این کار شده بود اما به لحاظ اهمیت داشتن پل کرخه برای دشمن مجدداً این منطقه به دست متجاوزین افتاد.
به هرحال تیپ یکم لشکر 21 حمزه سیدالشهداء به عنوان گروهان احتیاط وارد عمل شد تا دشمن با پاتکهای خود موفق به بازپسگیری منطقه مذکور نشود اما دشمن که نمیخواست به راحتی این منطقه را از دست دهد با افزایش دادن نیروها و تجهیزات خود و همچنین آتشهای شدید دوربرد موفق شد دوباره منطقه را اشغال کند. رزمندگان تلفات زیادی داده بودند تا اینکه فرمانده نیروی زمینی وقت سرلشکر شهید فلاحی به منطقه آمده و دستور عقبنشینی را صادر کرد. حدود 400 متر عقبتر از کانال هندلی در حاشیه رودخانه کرخه در محلی به نام ده حسین آباد که با دشمن بعثی 300 تا 400 متر بیشتر فاصله نداشت، مواضع پدافندی تشکیل میشود تا تدبیری اتخاذ شود و رزمندگان بتوانند با تجدید قوا و طرحی جدید و با کمترین تلفات مجدداً به دشمن حمله برند و مناطق اشغالی را آزاد کنند.
تونل 350 متری زیر پای دشمن
حساسیت منطقه از نظر سوق الجیشی، مسلط بودن دشمن به رزمندگان اسلام از نظر دید کافی، شرایط سخت استقرار در کانال هندلی و. . . از جمله دلایلی بود که دشمن از آنها بهره میبرد تا بتواند رزمندگان را برای باز پسگیری منطقه کرخه ناکام گذارد، دشمن در هر بار موانع عظیمی جهت سد کردن راه نیروهای ما قرار میداد تا اینکه در آخرین مرحله از عملیات بازپسگیری، فرماندهان وقت طرح کندن کانالی زیرزمینی را پیشنهاد کردند. این طرح ابتکاری پس از بررسی مورد تأیید قرار گرفت و برای انجام آن از امام جمعه یزد شهید آیت الله صدوقی کمک گرفته شد. ایشان نیز با فرستادن حاج غلامحسین حجتی که فردی متخصص در حفر کانال و قنات بود، در پیشبرد طرح مؤثر واقع شد و در نهایت حفر کانال با تجربه استاد حجتی و همت کارکنان لشکر 21 حمزه آغاز شد.
اما مختصات کانال به این ترتیب بود:
ارتفاع حدود 170 سانتیمتر که عرض آن به یک متر میرسید و همچنین ضخامت سقف حدود 2 الی 5/2 متر بود. این اعداد و ارقام برابر بررسی عبور و مرور نیروها و حمل تجهیزات و همچنین نوع خاک منطقه به جهت ریزش انجام گرفته بود.
عملیاتی محرمانه
حفر کانال به صورت خیلی محرمانه آغاز شد. در ابتدا فقط عدهای که مستقیما درگیر کار بودند، از آن اطلاع داشتند، ولی به مرور زمان سایر یگانهای همجوار و حتی عدهای از مردم منطقه در سطح شهرهای دزفول و اندیمشک از احداث تونل باخبر شدند، اما کسی از محل دقیق آن اطلاعی نداشت. مسئولان تیپ جهت انحراف افکار عمومی و عدم افشای محل دقیق به تمامی یگانهایی که در منطقه حضور داشتند دستور حفر کانالی را داده بودند تا دشمن از کانال مورد نظر که در مهمترین قسمت منطقه احداث میشد باخبر نشود.
به همین جهت تمامی واحدها در سرتاسر منطقه کانالی را حفر کردند که این کانالها در عملیات فتحالمبین بسیار مورد استفاده رزمندگان نیز قرار گرفتند. با وجود تمامی مشکلات کندن تونل هندلی ادامه یافت، اگرچه در بعضی موارد به علت سستی خاک، سقف تونل ریزش میکرد، اما مکان ریزش به سرعت تعمیر میشد و عملیات حفر به پیش میرفت.
بالاخره با تمام سختیها و کاستیها حفر تونل به عمق 300 تا 350 متر ادامه یافت. فرماندهان تیپ 1 وقتی مسافت آن را روی زمین و نقشه مقایسه کردند به نظرشان رسیده بود که یا از خاکریز دشمن گذشته است یا اینکه به خاکریز (کانال هندلی که دشمن پشت آن استقرار داشت) رسیده است.
اتاقیهایی درون کانال
با تدبیر فرماندهان تیپ 1، اتاقهایی به مساحت 5 الی 6 متر با ابعاد مختلف جهت انبار کردن مهمات و اقدامات اولیه مجروحین و شهدا احداث شده بود، البته ناگفته نماند هرچه تونل بیشتر حفر میشد تاریکی و کمی هوا برای تنفس مشکلساز میشد ولی با حمایت تیم پشتیبانی یک دستگاه موتور برق و یک دستگاه تهویه تهیه و این مشکل رفع شد. ضمن اینکه در انتهای تونل به منظور تسهیل در خارج شدن گروهان به هنگام حمله به صورت سه شاخه تهیه شده بود تا هنگام صدور رمز عملیات بتوانند همزمان با تمامی گروهان و بدون ایجاد هیچگونه ترافیکی خارج شده و به دشمن هجوم ببرند.
گشودن در تونل با شروع عملیات بزرگ و پرافتخار دوران دفاع مقدس همراه بود. در تاریخ 2/1/61 که اکثر مردم کشور عزیزمان در دید و بازدید از روز اول و دوم عید نوروز خود بودند و شادی در کانون خانوادهها موج میزد، به لشکر 21 اطلاع داده شد که استاد غلامحسین یزدی را برای باز کردن در تونل فرا خواندند و این یعنی آغاز عملیاتی ماندگار. حدود ساعت 7 بعد ازظهر حاج غلامحسین خود را به منطقه رساند و از ساعت 8 بعدازظهر شروع به کندن راههای خروجی تونل کرد. وقتی که در اول گشوده شد اشک رزمندگان به جهت گشودن و نابود کردن دشمن جاری میشد. این تونل بنا به تدبیر فرماندهان باید از سه خروجی تشکیل میشد که در دوم را وقتی باز کردند متوجه شدند که در مقابل 10 متری خاکریز دشمن قرار گرفتهاند و میدان مین دشمن نیز در مقابل چشمانشان ظاهر شده بود و به همین جهت منتظر نماندند تا در سوم گشوده شود.
آغاز عملیات فتح المبین
با حفر کانال، گشودن درها و صدها مشکل دیگر بالاخره روز موعود فرا رسید و با اعلام رمز مبارک «یا زهرا (س)» و ابلاغ آن به فرماندهان تیپ، عملیات بزرگ در روز دوم فروردین سال 61 آغاز شد و رزمندگان اسلام با عبور از کانال معروف به هندلی بر دشمن بعثی هجوم آوردند و توانستند علاوه بر بیرون راندن دشمن و پیروزی در عملیات تاریخساز فتحالمبین، دل امام و ملت خود را شاد کنند.
منبع : روزنامه جوان
سایت ساجد - اینکه گاهی بعضی ها به شوخی یا جدی میگویند بزرگتری به عقل است نه به سن راست میگویند. لا به لای تاریخ را که ورق میزنی پر است از افراد کار کشته در عالم سیاست و جنگاوری و ... که مویی سفید کردند و خونی از آنها در راه اسلام ریخته شده است که در نوع خود سوابق بی نظیری دارند اما همین که زمان تصمیم گیری های حساس شده پایشان لغزیده و چنان اشتباه کرده اند که دودمان سالها مجاهدتشان را در دقایقی و شاید ثانیه هایی به باد فنا داده اند.
اما در کنار اینها نیز نوجوانانی بودند که بدون هیچ تحصیل و یا سابقه ای توانستند در زمان خود به قدری بصیرت داشته باشند که در لحظه ای ره صد ساله را بپیمایند و جاودانه شوند برای همیشه. اینان همان هایی هستند که قاسم بن الحسن(ع) را الگوی خویش قرار دادند و مانند همین آقا زاده تا ابد روزی خور درگاه حضرت حق شدند.
از این نوجوانان در دوران هشت سال جنگ تحمیلی کم نداشتیم که خود را فرزندان امام روح الله(ره) میدانستند و در لبیک به فرمان جهاد پیر مرداشان ردای جنگ پوشیدند و اسلحه هایی به دست گرفتند که بعضا از قدشان هم بزرگتر بود اما دلشان دریا و جگر شیر داشتند.
یکی از این دلاور مردان کوچک به نام شهید عبدالمجید رحیمی است که به خاطر جثه کوچکش هم اسلحه از قدش بلند تر بود و هم کلاه برای سرش بزرگ اما تصمیم گرفت خونش در راه اسلام ریخته شود و شد. عبدالمجید که سنش کمتر از 15 سال بود جمله ای سوزاننده دارد که با آن می خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبون دو عالمند. میگوید: «همه خیال می کنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم!!»
منبع: فارس