به گزارش خبرگزای فارس از دورود، روستای گل گورچک دورود از توابع بخش مرکزی این شهرستان روز گذشته شاهد اتفاقی نادر اما زیبا بود، اتفاقی که در آن گمشده «خانواده پوریان» پس از نیم قرن جدایی به جمع خانواده خود پیوست.
نقطه آغاز این داستان جذاب و هیجانانگیز از سال ۱۳۴۵ با مهاجرت «یدالله پوریان» از ایران به کویت آغاز میشود، مهاجرتی که هیچ کدام از اعضای خانواده از آن خبر نداشته و سالها انتظار و جدایی اینگونه آغاز میشود.
نقش اول داستان خانواده پوریان یعنی یدالله پس از گذشت ۱۰ یعنی در سال ۱۳۵۵ به ایران و به محل زندگی خانواده خود باز میگردد، اما به دلیل مهاجرت خانوادهاش اثری از آنها نمییابد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی و هیاهوی به وجود آمده ناشی از جنگ در جنوب کشور، امیدهای پسر جوان خانواده پوریان برای یافتن خانواده خود کم میشود و به دلیل شرایط منطقه به شهر فسا در استان فارس مهاجرت میکند.
اما امروز پس از ۴۸ سال با پیگیریهای محمدرضا پوریان برادرزاده یدالله، گمشده خانواده پوریان با شور و شعف به جمع خانواده خود بازگشت.
خبرنگار فارس در دورود در این خصوص به گفتوگو با یدالله پوریان پرداخته است، در ادامه مشروح داستان خانواده پوریان را از زبان گمشده خانواده میشنویم.
* فارس: ابتدا توضیح دهید چگونه این جدایی آغاز شد؟
من در سال ۱۳۴۵ از ایران خارج شدم، در ابتدا از اهواز به عراق و از آنجا با هر مشکلی که بود خود را به کویت رساندم، تقریبا ۲۰ روز در راه بودم، راهی که پر از مشکل و خطر بود، در تمام طول مسیر با پای پیاده حرکت میکردیم و چندین بار نزدیک بود، توسط سربازان عراق دستگیر و حتی کشته شویم که هر بار با کمک راهنماهای سفر که به نوعی کارشان قاچاق بود و راه فرار را میدانستند از دست نیروهای ژاندارمری عراق گریخته و فرار کردیم.
زمانی که مشکلات سفر و این اتفاقات رخ داد، نیمی از جمع ۲۸ نفرهمان پشیمان شد و برگشتند، اما من به همراه دیگران داوطلب شدیم، تا راه را ادامه دهیم و به هر سختی که بود، ادامه دادیم، تا اینکه به کوه جبل طارق رسیدیم و در آنجا چند روزی را مخفی شدیم.
فارس: از سختیهای سفر سخن گفتید، چه مشکلاتی در طول مسیر اتفاق افتاد؟
در طول مسیر حوادث زیادی برایمان اتفاق افتاد، به عنوان مثال زمانی که سربازان عراقی در حال تیراندازی به ما بودند و ما این قسمت از سفر را با ماشین میرفتیم در تعقیب و گریز، ماشین ما واژگون شد و اغلب مسافران آسیب دیدند و مچ پای من هم آسیب دید که کار را در ادامه مسیر برای من سخت کرد.
یک بار هم مجبور شدیم، چند روز در یک بیشهزار مخفی شویم و مدتی را در آب رودخانه گذراندیم، چراکه از ترس ماموران نمیتوانستیم خارج شویم، در هر صورت به هدف خود رسیدم و خود را به کویت رساندم.
فارس: مگر هدفتان چه بود که برای آن این همه سختی کشیدید؟
من برای کار کردن قصد داشتم از کشور خارج شوم، پس از اینکه به کویت رسیدم، در شرایطی که توان راه رفتن دیگر نداشتم با پرسوجو کردن دوستانم را پیدا کردم، حدود ۴۰ روز را با آنها کار کردم، اما پس از آن تصمیم گرفتم خودم مستقل کار کنم، حرفه من نقاشی ساختمان بود و در همین بخش مشغول به کار شدم.
فارس: چند سال دور از کشور و خانواده خودتان بودید؟
تا سال ۵۵ در کویت مشغول به کار بودم و پس از ۱۰ سال به ایران آمدم، اما خانوادهام را پیدا نکردم، آمدنم به ایران همزمان شده بود، با آتش زدن سینما رکس آبادان که باعث کشته شدن دهها نفر شد، در همان زمان با پولی که کار کرده بودم در آبادان زمین خریدم و از طریق یکی از دوستان برای خواستگاری همسرم اقدام کردم و به نامزدی هم درآمدیم و دوباره من برای کار به کویت برگشتم.
فارس: یعنی در طول این ۱۰ از هیچ ارتباطی با خانواده خود نداشتید؟
آن زمان که مثل الان وسایل ارتباطی مثل تلفن و اینترنت رایج نبود، شاید هم اصلا در خیلی نقاط وجود نداشت، با این شرایط راه دسترسی هم نبود که بخواهم با آنها ارتباط داشته باشم، البته همزمان با حضور ۱۰ ساله من در کویت خانواده من از بخش ماهرو به شهرستان دورود مهاجرت میکنند و به همین دلیل در بازگشت به ایران نشانی از آنها پیدا نکردم.
فارس: پس از ایران آمدنتان چه شد؟
سال ۵۷ به ایران آمدم و ازدواج کردم و پس مدتی که انقلاب پیروز شد و جنگ آغاز شد، به همراه خانواده خود به فسا در استان فارس رفتیم، در آن منطقه چند نفر از دوستانم که در کویت با آنها آشنا شده بودم، زندگی میکردند و به همین دلیل فسا را انتخاب کردم و از آن زمان تا امروز در همان شهر مشغول به زندگی هستیم.
فارس: یعنی دیگر به کویت نرفتید؟
چرا در طول این سالها به همراه خانواده و همسرم برای کار و یا تفریح به کویت و دیگر کشورهای عربی مثل سوریه، عراق و حتی پاکستان میرفتم و چند ماه میماندیم و دوباره بر میگشتم، اما از سال ۸۱ به بعد دیگر تصمیم گرفتم در کشور خودم بمانم، چون با شرایط سن من دیگر لازم بود، در کنار خانواده ام در یک جا بمانم.
فارس: آیا در این ۴۸ سال دوری به این فکر نبودی که خانوادهات را پیدا کنید؟
در طول این سالها همواره در این فکر بودم، اما هیچ آدرس و نشانی از آنها نداشتم، البته ۱۵ بارنامه نوشتم و برای افراد مختلفی که در شهرهای مثل دزفول، اندیمشک، خرمآباد، الیگودرز که در استانهای خوزستان و لرستان میشناختم و احتمال میدادم، خبری از خانوادهام داشته باشند، میفرستادم، اما هیچ جواب مثبتی دریافت نکردم و تنها نامهها بازگشت میخورد.
فارس: چه شد که این جدایی پایان یافت؟
در اوایل ماه رمضان امسال تصمیم گرفتم، پس از پایان ماه مبارک به شهرهای استان لرستان و خوزستان بیایم و هرطور که شده از طریق رسانهها و سازمانها خانوادهام را پیدا کنم، تا اینکه به برکت همین ماه مبارک رمضان یک روز تلفن خانه زنگ زد، تلفن را که جواب دادم، پس از سلام و احوال پرسی، فردی که پشت خط بود، سئوالاتی در خصوص اسم و خانواده من میپرسید که در ابتدا شک کردم، شاید فرد سودجویی باشد، اما پس از آنکه اطلاعات دقیقی از اعضای خانوادهام و محل به دنیا آمدن من داد، آنقدر خوشحال و هیجان زده بودم که نمیتوانستم صحبت کنم و متحیر مانده بودم.
پس از این تلفن تا سه روز آب از گلویم پایین نمیرفت و شبها خواب به چشمانم نمیآمد، پس از این ماجرا در تماسهای بعدی آدرس و نشانی یکدیگر را گرفتیم و پس از چند روز تعدادی از اعضای خانوادهام از دورود به فسا آمدند و اولین دیدار ما انجام شد.
فارس: چه کسی باعث پایان این جدایی شد؟
برای پایان این جدایی محمدرضا پوریان برادرزادهام بسیار زحمت کشید و چندین سال به همراه دیگر اعضای خانواده پیگیری کرد، تا اینکه توانستند از طریق سیستم بانکی و شماره حساب من در یکی از بانکهای فسا آدرس و شماره تلفن من را پیدا کنند، تا من امروز بتوانم در کنار خانوادهام باشم.
فارس: آیا در طول نیم قرن دوری ازخانواده احساس تنهایی و دلتنگی هم کردید؟
در طول این سالها خیلی وقتها دلتنگ خانوادهام میشدم، اما هیچ نشانی از آنها نداشتم، آنها از بخش ماهرو به شهرستان دورود مهاجرت کرده بودند و از هر طریقی که اقدام میکردم به نتیجه نمیرسیدم، با گذر زمان دلتنگیها هم کمتر شد، اما همیشه دوست داشتم خانواده خودم را پیدا کنم و دوباره برادران و خواهران خودم را ببینم، در طول این مدت همسرم و فرزندانم در کنارم بودند.
به گزارش فارس، داستان زندگی یدالله پوریان که امروز غبار پیری بر موهایش نشسته است، بسیار جذاب بود و جذابتر از آن شوق وصالی است که پس از نیم قرن جدایی در چشمان خانواده پرجمعیت پوریان با ۶ برادر و ۳ خواهر و تعداد زیادی فرزند و نوه به چشم میخورد.
گفتگو از دوست عزیزم توحید وانشانی