ه گزارش بیباک به نقل از جهان، در سومین پرونده از بازخوانی جنایات حکومت پهلوی و محمدرضا شاه؛ پس از آنکه به حقارت شاه در برای بیگانگان و مفاسد اخلاقی او پرداخته شد، در این مقاله به شکنجه های سخت و طاقت فرسای ساواک خواهیم پرداخت و گوشه ای از جنایت های این سازمان حکومتی را به تصویر خواهیم کشید. شکنجه هایی که در بسیاری از موارد حتی مبارزان انقلابی را به کام مرگ نیز میکشاند.
۹۰ نوع شکنجه در خاطرات مبارزین سیاسی
علاوه بر برخی اسناد که اعمال شکنجه های مختلف را در کمیته مشترک ضد خرابکاری اثبات می کند، در بیان خاطرات دهها نفر از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب اسلامی نیز به وجود بیش از ۹۰ نوع شکنجه در کمیته مشترک اشاره شده است.
متداول ترین و رایج ترین شکنجه ای که هر زندانی در بدو ورود آن را با چشم بسته تجربه کرده است، زدن کابل های برق به کف پا بوده است. در این نوع شکنجه از کابل های قطور برای قسمت هایی از پا که دارای پوستی ضخیم تر می باشد ( پاشنه پا) و برای قسمت های پنجه و گودی کف پا از کابل نازک تر استفاده می شده است و منظور از تنوع کابل ایجاد بیشترین درد با کمترین آثار تخریب جسمی بوده است.
شخصی نام آشنا برای زندانیان سیاسی به نام محمد علی شعبانی که دارای تحصیلات چهارم ابتدائی بوده و نام مستعار (دکتر حسینی) را یدک می کشید، متخصص ترین فرد برای زدن کابل بوده است.
وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شکنجه ( آپولو) می نشاند و کف دست و ساق پای زندانی را زیر گیره های آن پرس نموده و کلاه آهنی مخصوصی که تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار می داد. آنگاه شروع به زدن کابل می نمود، سر کابل ها افشان بود و موقع اصابت به کف پا، نوک آن روی پا برمی گشت و موجب کنده شدن گوشت های آن می شد. گاهگاهی هم با شیئی چوبی یا فلزی ضربه ای به کلاه وارد می کردند که صدای بسیار وحشتناکی در آن ایجاد شده و در گوش زندانی می پیچد که فوق العاده آزار دهنده بود و شکنجه ای بود مضاعف بر سایر شکنجه ها.
بازجو برای جلوگیری از کاهش درد و برای بی حس نشدن موضعی ضربات کابل را به صورت کاملا موازی در کنار هم به کف پا فرود می آورد، به گونه ای که هیچ ضربه ای بر روی محل ضربه قبلی نمی خورد. وضعیت کف پا به صورتی در می آمد که گویی چندین سیخ کباب را کنار هم چیده اند. با این حال اگر نظر بازجو مبنی بر فنی تر شدن شکنجه بود، حتما آتش سیگار خود را روی بدن عریان زندانی خاموش می نمود. و همچنین گیره های شوک الکتریکی را به نقاط حساس بدن زندانی از جمله لاله های گوش، بینی، سرسینه ها و آلت تناسلی وصل می کرد. (کتاب «شکنجه گران می گویند» نوشته ی "قاسم حسن پور")
انواع و اقسام شکنجه ها در ساواک:
سایت موزه عبرت ایران(بازداشتگاه کمیته مشترک) لیستی از شیوه های شکنجه های ساواک را منتشر کرده است که بدین شرح است:
آخور بند، دست را از کتف بیرون کشیدن، فشار آوردن بر چشمها تا این که به شدت دردناک میشود، آپولو، آزار دادن بچههای شیرخواره برای گرفتن اقرار از مادر و پدر، آویزان کردن، آویزان کردن صلیبی، اجبار متهم به ایستادن بر روی گونی خیس با پای لخت و مجروح پشت در اتاق شکنجه، اجبار متهم به ایستادن رو به دیوار با چشم و دست بسته، اجبار متهم به ایستادن و مهار یا بستن آلت وی با نخ یا طناب به دیوار یا سقف، ادرار کردن بر روی متهم، ادرار کردن در ظرف غذا به علت ممانعت از دستشویی رفتن زندانی، اشکلک (خودکار را لای انگشتان فشار دادن )، اعدام مصنوعی (اعدام دروغین)، انباشتن زندانیان بر روی هم در جای تنگ، انداختن در داخل حوض آب، انواع مشت زدن، باز نکردن در سلول برای دستشویی، بر روی شکم خوابانیدن و با زانو بر پشت فشار آوردن و سر متهم را به سوی بالا کشیدن، پخش نوارهای موسیقی با صدای بلند، تبعید، تخت شلاق، تراشیدن موهای متهمین به صورت تمسخر و مختلف، حبس کردن در یک سلول متعفن، حمام، حوض آب، خاموش کردن سیگار زیر گلو و نقاط حساس بدن، خودکار در گوش کردن، دستگیری خانواده به همراه متهم توأم با هتاکی و کتک زدن، سوزانیدن بدن بوسیله میله و سیخ، سیلی زدن، شکنجه روحی و روانی جهت شکستن مقاومت زندانی، ضربه بر سر زدن، قفس داغ، قلقلک دادن کف پا، کشیدن ناخن با انبردست، گذاشتن پا لای در و شکستن آن، گرفتن و کشیدن موی سر زندانیان، لگد زدن، محروم نمودن زندانیان از استحمام، مشت زدن (کوبیدن)، نمک پاشیدن روی زخم، هتاکی، وادار به عرعر کردن و زندانی دیگر را وادار کردن که دنبال او برود و آنگاه هر دو را با شلاق زدن. (سایت موزه عبرت ایران)
تعدادی از شکنجهگرهای مشهور ساواک:
در بین تمامی شکنجهگرهای ساواک برخی چهره ها به واسطه قساوت قلب و شدت شکنجه ها از شهرت بیشتری برخوردار شدند که در ذیل به برخی از این افراد و سابقه آنها اشاره می شود:
محمد علی شعبانی (دکتر حسینی):
وی برای مدتی مدیر داخلی بازداشتگاه اوین بود و خود در شکنجه و بازجویی زندانیان و متهمین سیاسی شرکت میجست. در پی بوجود آمدن کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی در سال ۱۳۵۱، به آنجا منتقل شد. وی دورههای آموزشی «توجیه و حفاظت»، «شوک الکتریکی» و «آپولو» را در ساواک طی نموده و در کمیته مشترک ضد خرابکاری به کار بست.
حسینی به خاطر جدیت و پشتکار فراوان در امر شکنجه زندانیان، موفق به دریافت نشانها و مدالهای مختلف گردید.
وی شخصی نام آشنا برای زندانیان سیاسی به نام محمدعلی شعبانی که دارای تحصیلات چهارم ابتدائی بوده و نام مستعار «دکتر حسینی» را یدک میکشید، متخصصترین فرد برای زدن کابل بوده است.
وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شکنجه «آپولو» می نشاند و کف دست و ساق پای زندانی را زیر گیرههای آن پرس نموده و کلاه آهنی مخصوصی که تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار میداد. آنگاه شروع به زدن کابل می نمود. سر کابلها افشان بود و موقع اصابت به کف پا، نوک آن روی پا برمی گشت و موجب کنده شدن گوشتهای آن میشد. گاهگاهی هم با شیئی چوبی یا فلزی ضربهای به کلاه وارد می کردند که صدای بسیار وحشتناکی در آن ایجاد شده و در گوش زندانی می پیچید که فوقالعاده آزار دهنده بود و شکنجهای بود مضاعف بر سایر شکنجهها.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۵۷ هنگامی که منزلش محاصره بود با اسلحه کمری اقدام به خودکشی نمود که بلافاصله به بیمارستان منتقل و سرانجام در تاریخ ۱۲/۲/۵۸ درگذشت. (موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)
پرویز ثابتی:
پرویز ثابتی با جاه طلبی و سرسپردگی متظاهرانه خیلی زود در تشکیلات ساواک ترقی کرد. ابتدا با حمایت فردوست، قائم مقام ساواک؛ و ناصر مقدم، مدیرکل اداره سوم در سال ۱۳۴۵ رئیس اداره یکم اداره کل سوم شد. در همین سال ناگهان به اعتبار یک برنامه تلویزیونی به شخصیتی سرشناس بدل شد و به تدریج ابعاد قدرتش فزونی گرفت.
به راحتی می توان ادعا کرد تا سال ۱۳۴۹ که وی معاون اداره کل سوم ساواک شد، سایه اقتدارش بر همه عرصه های زندگی ایرانیان سنگینی می کرد. مخالفان رژیم او را خصم اصلی خود می دانستند. در عین حال، احراز همه مشاغل مهم از پست وزارت گرفته تا استادی دانشگاه و معلمی و حتی کارمندی دولت، در گرو دریافت اجازه اداره ای بود که ریاستش را او برعهده داشت.
ثابتی که مدیر امنیت داخلی ساواک بوده است در مورد نوشتن خاطراتش گفت: خاطراتم را از همان اول انقلاب نوشته ام ولی تاحالا منتشر نکرده ام، مسائل منفی را نگفته بودم که مورد سوءاستفاده جمهوری اسلامی قرار نگیرد و تنش نیروهای مخالف رژیم شاه را زیاد نکند!
ثابتی در مورد ارتباط ساواک و شخص خودش با موساد و سیا گفت: با سیا و موساد در تماس بودیم و ارتباط حرفه ای داشتیم مبادله اطلاعاتی داشتیم و سفر به اسرائیل هم می کردم، ولی رابطه خارج از مسائل اداری با موساد نداشتم!
ثابتی در اول آبان ۱۳۵۷ و هنگامی که دریافت رژیم شاه رفتنی است، به آمریکا رفت و در فلوریدا ساکن شد. در آمریکا، پرویز ثابتی، نام کوچک خود را به «پیتر» تغییر داد و همچنان به شرکت خود با عباس در زمینه خرید و فروش زمین و ساختمان سازی در آمریکا و فرانسه ادامه داد.

سند ساواک درباره خروج پرویز ثابتی از ایران
اغلب معاملاتی که ثابتی انجام می دهد به نام همسر و دو دخترش می باشد و در محضر یکی از بستگانش در آمریکا، به نام هوشنگ ثابتی، به ثبت می رسد. ثابتی، مالک چند شرکت ساختمانی در آمریکا و اروپا می باشد. (موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)
بهمن نادری پور (تهرانی):
بهمن نادری پور معروف به تهرانی از نظر رتبه در ساواک کارمند رده نهم بود. در سال ۱۳۵۶ به علت عدم سازگاری با ناصری و سجدهای (رئیس کمیته مشترک) به کمیته مستقر در اوین منتقل شد. او تا آخرین روزهای حکومت رژیم فاسد پهلوی امر بازجویی و شکنجه زنان و مردان مبارز زندانی را ادامه می داد و از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نمی کرد و به شدت مورد اعتماد پرویز ثابتی بود.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی به زندگی مخفی روی آورد و در اوایل سال ۱۳۵۸ توسط نیروهای انقلاب دستگیر شد.

بهمن نادری پور
تهرانی به دلیل ماهیت انقلاب اسلامی، سعی نمود با زیرکی خاصی صرفاً آن سری از فعالیتهایش را که در رابطه با گروههای غیر مذهبی بود بیان نماید و از آنچه که بر سر مبارزین مذهبی آورده بوده سخنی به میان نیاورده است در حالی که بنا به اظهارات بسیاری از زندانیان مذهبی وی به بازجویی و شکنجه مبارزین مذهبی هم مبادرت می ورزید.
سرانجام او با محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی و اعتراف به اعمال ننگین و جنایتکارانه خود در تاریخ یکشنبه سوم تیر ماه ۱۳۵۸ اعدام شد. (موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)
اعترافات جالب بهمن نادری پور(تهرانی):
وی که نقل شده هیچ شلاقی را در کف پا در یک خط تکراری نمیزد، در دادگاه انقلاب میگفت: دو تا بچه دارم، یکی شش ساله و یکی دو ساله. شما اوج جنبش را ببینید، بچه دو ساله من توی خانه میدوید و میگفت خمینیای امام و من که پدرش بودم بهعنوان کارمند ساواک هنوز تردید داشتم. ای کاش زودتر میآمدم، شما درد مرا نمیتوانید حس کنید، دادگاهها و مردم فقط میتوانند جان مرا بگیرند، اما روحمان فقط مال خودمان است.
تهرانی در دادگاه گفته بود وقتی که حالش از شکنجه به هم میخورده، به مشهد میرفته او در دادگاه میگوید: چون سگی رو سیاه به زیارت امام رضا رفتم، من همیشه به زیارت امام رضا میرفتم و میخواستم که مرا به راه راست هدایت کند.
تهرانی میگفت قرار بود هیأتی از صلیب سرخ به زندان بیاید. از کمیته مشترک به ما دستور دادند که سه نفر از اعضای اتحادیه کارگری نباید در زندانها وجود داشته باشند و قبل از آمدن صلیب سرخ آنها را بکشید. ماشین را پشت زندان اوین نگه داشتیم.
ازغندی (از اعضای مؤثر ساواک) هم برای کنترل آمده بود و مراقب عبور و مرور بود تا کسی متوجه ما نشود. ما سه نفر قرصهای سیانور را که توسط سجدهای از کمیته مشترک داده شده بود، به آنها دادیم و گفتیم مسکن است بخورید.
آنها هم بدون اینکه سؤالی کنند یا اعتراضی داشته باشند قرصها را خوردند. وقتی قرصها را دادیم درب عقب ماشین را بستیم و دیگر جرأت نگاه کردن نداشتیم، سوار آمبولانس شدم و جنازهها را تحویل بهشت زهرا دادم.
خبرنگاری که در آخرین ساعات زندگی تهرانی و پای چوبه اعدام حضور داشت میگفت وی با صدای بلند به همسرش میگفت: من جنایت کردهام و باید کشته شوم و تو برای من از خانواده طلب آمرزش کن. آنچه را من کردهام شمر نکرده بود. من باید اعدام شوم، در غیر این صورت نمیتوانم در صورت مردمم نگاه کنم. ایمانت را از دست نده. سرت را بالا بگیر و بگو شوهرت هر کاری کرده، در آخرین لحظات عمرش انسان بود. (ماهنامه شاهد یاران، شماره ۳۹)
فریدون توانگری(آرش):
فریدون توانگری معروف به آرش در سال ۱۳۵۱ با مدرک دیپلم به استخدام ساواک درآمد و به عنوان یک نیروی عادی مشغول به خدمت گردید. در اوایل سال ۱۳۵۲ با ارتقاء شغل مسئول اقدام دایره عملیات شد و به بازجویی و شکنجه مردان و زنان مبارز میپرداخت و در مورخ ۲۲/۲/۵۴ رهبر دایره عملیات گردید.
وی به خاطر جدیت در سرسپردگی، مدالهای متعددی از مقامات مافوق خود دریافت نمود و تا واپسین روزهای حکومت طاغوت مجدانه در کمیته مشترک مشغول خدمت به اربابان خود بود و با محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی و اعتراف به اعمال ننگین و جنایتکارانه خود در تاریخ یکشنبه سوم تیر ماه ۱۳۵۸ اعدام شد. (موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)
بخشی از اعترافات آرش:
وی طی مصاحبه تلویزیونی در جواب سؤالی که از او در مورد نوع شکنجه هایی که در کمیته مشترک معمول بود اظهار داشت:
باتوم بود، شلاق بود یک تختی بود در یک اتاق مخصوصی که معروف به اتاق حسینی بود درست کرده بودند و روی این تخت می بستند. زندانیان را و به کف پای آنها شلاق می زدند و یک دستگاه دیگری هم بود به نام آپولو که صندلی مانند بود که متهم را روی آن می نشاندند و دستها و پاها شلاق می زدند و فرد وقتی بر اثر درد سر و صدا می کرد داخل کلاه می پیچید و اثر نامطلوب بر وی داشت و از نظر روحی هم فرد شکنجه می شد.
یک دستگاه دیگری بود به نام سنگ آسیاب. سنگی بود گرد که روی شانه های فرد قرار می گرفت و سنگینی می کرد. متهم وقتی شلاق می خورد و پایش زخم می شد مجبورش می کردند روی پایش بدود و چون پا ورم کرده بود باعث می شد که بیشتر درد بگیرد و لذا وقتی با آن حالت زندانی راه می رفت پایش می ترکید و خون می افتاد..... بعد اهانت بود و شوک الکتریکی بود که به این صورت بود که چند رشته سیم از یک دستگاه به جاهای حساس بدن وصل می کردند. یکی هم وقتی که پا شلاق خورده بود و ورم کرده بود بازجو در حالی که کفش پایش بود پایش را روی پای زندانی قرار می داد و فشار می داد.
فرج الله سیفی کمانگر معروف به کمالی:
فرجالله سیفی کمانگر معروف به کمالی فرزند محمود در سال ۱۲۹۷ در سنندج به دنیا آمد. او پس از بازنشسته شدن در ارتش، در تاریخ ۱/۶/۱۳۵۰ در ساواک مشغول به کار میگردد. در سال ۱۳۵۲ به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل و با سمت بازجویی از گروههای مذهبی به کار مشغول گردید. از سمتهای وی میتوان به رهبر اداره امنیت داخلی، مسئول بررسی دایره مسئول بررسی ساواک تهران اشاره کرد.
وی که تا انحلال ساواک در کمیته مشترک به شکنجه زندانیان سیاسی مشغول بود، پس از پیروزی انقلاب برای مدتی مخفی شد و پس از گذشت مدتی در تاریخ ۲۰/۹/۵۸ در حالی که برای گرفتن گواهی عدم تعقیب به زندان اوین مراجعه کرده بود، توسط نیروهای انقلابی شناسایی و دستگیر شد.
او ابتدا در چندین جلسه خود را بیگناه جلوه میداد و وانمود میکرد که یک کارمند عادی است و حتی وقتی کسانی را که توسط او شکنجه شده بودند با او روبرو کردند میگفت آنها را نمیشناسم. اما پس از مدتی لب به اعتراف گشود و پرده از اعمال جنایت کارانه خود برداشت.
وی پس از محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شد و حکم صادره در مورد وی در دی ماه سال ۱۳۵۸ اجرا در آمد.
بخشی از اعترافات کمالی:
باید عرض کنم کلیه بازجویان کمیته از جمله خود من متهمین را شکنجه میکردیم. اگر یک بازجو نسبت به متهم محبت میکرد عضدی او را شدیداً تنبیه میکرد و حتی هر وقت ثابتی به کمیته میآمد عضدی داخل حیاط میشد و با صدای بلند داد میزد؛ بازجوها مگر مرده هستند که صدایشان در نمیآید. داد بزنید، فحاشی کنید، آقا خوشش میآید و بارها در جمع کلیه کارمندان کمیته اظهار میداشت؛ هروقت آقا یعنی پرویز ثابتی به کمیته میآید شما متهم را بیاورید داخل اتاق و بزنید و فحاشی کنید با صدای بلند که آقا بشنود.
خلاصه وضعی بوجود آورده بودند که هر کسی بیشتر فحاشی کند و متهم را اذیت کند و به همان اندازه نزد عضدی و سایر مقامات از جمله عطارپور معروف به حسینزاده، پرویز ثابتی و رئیس کمیته و عضدی بیشتر قدر و منزلت داشتند و از سال ۵۳ نیز کمیته اداره شده بود و هر بازجو برای اینکه رئیس بخشی شود یا رئیس دایره شود بیشتر متهمین را اذیت میکردند و در نتیجه مورد علاقه عضدی بودند، کما اینکه رسولی که یک کارمند مقام دو بود، رئیس دایره شد و وظیفهخواه معروف به منوچهری که سوابق بدی در ساواک رشت پیدا کرده بود ولی در اثر خوشخدمتی و اذیت کردن بیش از اندازه متهمین و با اینکه مقامش از سایرین کمتر بود. (شکنجهگران میگویند، صفحه ۲۷۰)

اعترافات مکتوب فرج الله سیفی
دادگاه کمالی و اظهارات شهود محمدحسین طارمی:
من در اسفندماه سال ۵۲ در حالی که درحوزه علمیه قم به تحصیل اشتغال داشتم در قم دستگیر شدم و بلافاصله به تهران و به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقلم کردند. بازجوی من کمالی بود که آنجا به او میگفتند دکتر کمالی. به مجرد اینکه به بازجویی رفتم شکنجهها، هتاکیها و کتک زدن را شروع کردند و بعد تحویل کمالی دادند. اولین برخوردی که این شخص با من داشت این بود که مرا برد در اتاقی که کابل، تخت، شلاق و وسایل شکنجه بود و خودش هم با یک تکبری که فکر میکرد هیچکس مطابق او نیست. با من صحبت میکرد و صحبتهای او این بود من تو را میشناسم تو از کسانی هستی که مدتهاست مشغول فعالیت علیه رژیم هستی و بیرون که بودی به وسیله دوستانی که حمایتت میکردند گرم بودی و الآن آمدهای اینجا. مرا بردند اتاق حسینی معروف که از جلادهای رژیمهای شاه مخلوع بود.
در آنجا هم شکنجهها عبارت بود از شوک الکتریکی – شلاق حرارت – سوختن بعد از آن به من دستور داد که با پای ورم کرده راه بروم. بعد میگفت بخواب، میخوابیدم .

محمد کچویی در دادگاه کمالی
کمالی میگفت من متخصص هستم در امر شکنجه کردن افراد مذهبی. مذهبیها را به من میدهند که شکنجه کنم و ما از هیچ چیز ابا نداریم و خود من تا کنون چندین نفر را کشتهام. او میگفت شما فکر میکنید این انقلاب پیروز میشود؟ فرض کن شما نهایتاً بشوید یک میلیون نفر. ما همهتان را میکشیم تازه اگر بیشتر هم بشوید باز هم مشکل نیست و شما کاری نمیتوانید بکنید، قدرت دست ماست. من شاهد شکنجه شدن دیگران هم بودم و میدیدم که چگونه شکنجه میکردند.
جهان نیوز در ادامه، مفاسد اقتصادی و وابستگی های حکومت پهلوی به بیگانگان و غربی ها را مورد بازخوانی قرار خواهد داد.