مجلس خبرگان در یه اقدام حساب نشده، اومده بود و منتظری رو قبل از رحلت حضرت امام ، بعنوان رهبر آینده انتخاب کرده بود.
البته شاید علتش هم این بود که امام خمینی خیلی برای منتظری احترام قائل بود و به قول خودمون هواشو داشت.
در ماجرای دستگیری و اعدام مهدی هاشمی که برادر داماد منتظری بود، آقای منتظری از مهدی هشامی حمایت میکنه و با اعدامش مخالفت میکنه و خلاصه کار بالا میگیره و اختلافات در بین حضرت امام و منتظری زیاد میشه.
منتظری به خاطر موضع گیرهایی که کرده بود و بیان یه سری از مسائل داخلی ، باعث شده بود که گزک و بهانه دست دشمن بده و به قول امام خمینی یه سری از حرفهای منافقین اط ریق منتظری بیان شده بود.
بعد از اعدام مهدی هاشمی،بعد از اینکه موضع گیری های منتظری معلوم میشه و خطوط و صف بندی اون آشکار میشه امام خمینی در تاریخ 6/1/1368 نامه ای به منتظری مینویسه و توی بخشی از این نامه بهش میگه: « با دلى پر خون و قلبى شکسته چند کلمهاى برایتان مینویسم تا مردم روزى در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان(نامه 4 فروردین 68) نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلى را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامى عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبرى آینده نظام را از دست دادهاید. »
امام خمینی توی این نامه صراحتا یه سری چیزها رو بیان میکنه که خطر سپردن رهبری به منتظری رو گوشزد میکنه و نشون میده که با رهبر شدن منتظری بعد از حضرت امام چه اتفاقات ناگواری ممکنه بر سر کشور بیاد.
امام در ادامه نامه در خطاب به منتظری میگه:«شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدرى مطالبى که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهاى براى جواب به آنها نمیدیدم. مثلًا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودى که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میینید که چه خدمت ارزندهاى به استکبار کردهاید.در مسئله مهدى هاشمىِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر مىدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام مىدادید که او را نکشید. از قضایاى مثلِ قضیه مهدى هاشمى که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامى آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمىباشید و به طلابى که پول براى شما مىآورند بگویید به قم منزل آقاى پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند.
بحمداللَّه از این پس شما مسئله مالى هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود مىدانید- که مسلماً منافقین صلاح نمىدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایى مىشوید که آخرتتان را خرابتر مىکند - با دلى شکسته و سینهاى گداخته از آتش بىمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت مىکنم دیگر خود دانید:
1. سعى کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدى هاشمى و لیبرالها نریزد
2. از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک مىشوید در هیچ کار سیاسى دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد
3. دیگر نه براى من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهاى بیگانه دهند
4. نامهها و سخنرانیهاى منافقین که به وسیله شما از رسانههاى گروهى به مردم مىرسید؛ ضربات سنگینى بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتى بزرگ به سربازان گمنام امام زمان - روحى له الفداء - و خونهاى پاک شهداى اسلام و انقلاب گردید؛ براى اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند»
انقدر متن این نامه تند هست که نشون میده که چقدر امام خمینی از دست منتظری و کارهای اون ناراحته.امام مستقیما منتظری رو ساده لوح خطاب میکنه و میگه:«از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک مىشوید در هیچ کار سیاسى دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد» اینطوری اونو از دخالت در سیاست منع میکنه.
در ادامه ی نامه اینجور اومده که :« واللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولى در آن وقت شما را ساده لوح مىدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولى شخصى بودید تحصیلکرده که مفید براى حوزههاى علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگرى دارم و مىدانید که از تکلیف خود سرپیچى نمىکنم. واللَّه قسم، من با نخست وزیرى بازرگان مخالف بودم ولى او را هم آدم خوبى مىدانستم. واللَّه قسم، من رأى به ریاست جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم
سخنى از سرِ درد و رنج و با دلى شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خداى خود عهد کردم که از بدى افرادى که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم پوشى نکنم. من با خداى خود پیمان بستهام که رضاى او را بر رضاى مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمىدارم من کار به تاریخ و آنچه اتفاق مىافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعى خود عمل کنم.
من بعد از خدا با
مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان
گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعى کنند تحت تأثیر دروغهاى
دیکته شده که این روزها رادیوهاى بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش مىکنند نگردند.
از خدا مىخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل
عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این
نچشد. ما همه راضى هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزى نداریم، هرچه هست اوست.
والسلام
یکشنبه 68/1/6 - روح اللَّه الموسوى الخمینى»
امام خمینی نشون داد که هرکسی در هر پست و مقام و جایگاهی که باشه، حتی اگه یه زمانی خودش اون رو حاصل عمر خودش میدونسته، اما اگه یه وقتی پاش رو کج بذاره و به اسلام و ملت ایران خیانت کنه باید باهش برخورد بشه و در این مسیر ، دوست و آشنا بازی و سابقه ی گذشته و ... معنا نداره!