کم کردن 5 کیلو وزن در 3 ساعت! + عکس

آرش میراسماعیلی پس از کم کردن 5 کیلو وزن در 3 ساعت به اتاق ماساژ رفت. گرچه او نوبت ماساژ نداشت اما روی صندلی نشست و هرطور که بود حقش را از ماساژور گرفت! 

بهسازی راه‌های شهرستان ری به روش بازیافت سرد انجام میشود

رییس‌اداره راه و ترابری شهرستان ری گفت: بهسازی وآسفالت راههای شهرستان ری برای نخستین بار در کشور به روش بازیافت سرد انجام میشود.

"مراد پورمریدی" روز شنبه در گفت و گو با ایرنا اظهار داشت: دراین روش که برای نخستین بار در کشور در حال اجراست، ‪ ۳۰‬کیلومتر راه شهرستان ری در محور چرم‌شهر با اعتباری معادل ‪ ۱۵‬میلیارد ریال بازسازی میشود.

وی افزود: تاکنون ‪ ۱۱‬کیلومتر از این مسیر بازسازی شده و در صورت تامین اعتبار تا پایان آبان ماه ‪ ۸۶‬این طرح به بهره‌برداری خواهد رسید.

وی گفت: در این روش آسفالت فرسوده جاده‌ها با دستگاه کنده میشود و با مصالح جدید که شامل قیر "امولوسیونی" و سیمان است، ترکیب و در بهسازی و آسفالت جاده‌ها جایگزین آسفالت قدیم میشود.

پور مریدی با اشاره به برخی مزیت‌های این روش خاطرنشان کرد: دراین روش آسفالت، ضخامت آسفالت کمتر و طول عمر آن دو برابر میشود.

وی با اشاره به‌دیگر مزیت این روش گفت: در این روش مصالح قبلی دور ریخته نخواهد شد و از آن در بهسازی جاده‌ها استفاده میشود.

وی اظهار کرد: با توجه به مزیت‌های روش موجود از نظر طول عمر، هزینه‌های این طرح با روکش آسفالت به روش معمولی برابری میکند.

رییس اداره راه و ترابری شهرستان ری هدف از اجرای این طرح را افزایش طول عمر آسفالت جاده‌ها عنوان کرد.

راههای حوزه استحفاظی شهرستان ری شامل ‪ ۶۵‬کیلومتر آزاد راه تهران - قم ‪ ۱۳۰‬کیلومتر راههای اصلی و فرعی شهرستان ری و ‪ ۳۷۰‬کیلومتر راه روستایی است.ک/‪۳‬

گستاخی عوامل سایت‌های مستهجن در پی تعلل دستگاه قضائی

پس از گذشت حدود دو سال از انهدام ده‌ها سایت مستهجن فارسی‌زبان و دستگیری ده‌ها نفر از عوامل اصلی این سایت‌های منهدم‌کننده بنیان خانواده و اجتماع ایرانی، هنوز دستگاه قضائی، برخورد شایسته‌ای با این افراد نکرده و همچنان پرونده این جانیان اجتماعی باز است.

به گزارش گرداب به نقل از تابناک، حدود دو سال پیش بود که مرکز بررسی‌ جرایم سازمان‌یافته سایبری، از انهدام ده‌ها سایت مستهجن فارسی‌زبان خبر داد؛ خبری که جامعه و کشور را با یک شوک بزرگ روبه‌رو کرد، چرا که با انهدام این سایت‌ها و اعترافات تکان‌دهنده عوامل آن، پرده از توطئه‌ای بزرگ برای از بین بردن قداست و بنیان خانواده‌ها و نیز از برنامه‌هایی بلند مدت برای گسترش فساد اخلاقی در جامعه ایرانی برداشت.

دستگیری برخی عوامل این سایت‌های مستهجن که حاصل ماه‌ها و حتی سال‌ها کار اطلاعاتی و عملیاتی بود، موجب شگفتی مردم و نیز ایجاد موجی از شادی برای ایرانیان شد؛ اما متأسفانه این شیرینی از دستگیری عوامل و انهدام سایت‌های مستهجن، با تعلل قوه قضائیه به تلخی گرایید، چرا که نه تنها برخورد با این عوامل تاکنون صورت نگرفته، بلکه اثر واقعی برخورد با این افراد، که همانا بازدارندگی و زنگ هشدار برای دیگر افرادی است که به دنبال این‌گونه فعالیت‌های شنیع و کثیف هستند، به چشم نمی‌خورد.

البته در این‌باره باید گفت که متأسفانه، به‌رغم میل عمومی که در بدنه دستگاه قضائی برای برخورد با عوامل این سایت‌ها بود، از برخورد با این تروریست‌ها که اثرات فعالیت‌های کثیف آنها از قتل نفس به مراتب بالاتر است، خبری نشد!

بسیار تکان‌دهنده است، اشک‌های پدری که پسر و دخترش تحت تأثیر این سایت‌های مستهجن فارسی قرار گرفته و با یکدیگر رابطه جنسی برقرار کرده و حتی کودکی نیز از آنها به وجود آمده بود؛ بسیار ناراحت‌کننده بود نامه پسری که تحت‌تأثیر داستان‌های خیالی ارتباط جنسی با محارم این سایت‌ها قرار گرفته و به مادر خود تجاوز کرده بود و یا نظر ارسالی دختر جوانی که با تشویق و ترغیب این سایت‌های مستهجن از خود تصاویر مستهجن تهیه کرده و با فرستادن به این سایت‌ها، شرف و آبروی خود را به باد داده بود و یا چند هزار کاربر فعال ایرانی این سایت‌ها که از روابط جنسی خود فیلم و عکس تهیه و با ارسال به این سایت‌ها، هم پرده عفت خود و جامعه را می‌دریدند و هم افراد بیشتری را به انجام این‌گونه اعمال کثیف ترغیب می‌کردند و موارد متعدد دیگر که حتی اشاره و فکر کردن به آنها بسیار شنیع و تکان‌دهنده است!

اطاله دادرسی در برخورد با عوامل این سایت‌ها، موجب شد که نه تنها برخی جری‌تر شده و با خیال راحت، اقدام به راه‌اندازی سایت‌های جدید مستهجن فارسی بکنند، بلکه متهمان این پرونده‌ها نیز از روش‌های جدید برای فرار از مجازات بهره ببرند.

حال مشخص نیست، چرا قوه قضائیه، که حتی برای جرایمی کوچکتر از این دست، با تخصیص وقت فوق‌العاده و شعبه اختصاصی، با مجرمان برخورد کرده و پرونده‌هایی را بررسی می‌کند که بار اتهامی و اثرات اجتماعی آن، بسیار محدودتر از پیامدهای اجتماعی و تأسف‌بار این سایت‌های مستهجن فارسی‌زبان بوده است، پرونده این متعرضان به حریم جامعه را مفتوح نگاه داشته است؟!

همچنین باید خرده گرفت و گله کرد از دستگاه قضائی که پرونده‌های قضائی عوامل و مدیران سایت‌های مستهجن فارسی، که با ماه‌ها و حتی سال‌ها تلاش پیگیر منجر به دستگیری این افراد، که حتی برخی از آنها در خارج از کشور می‌زیسته‌اند با ترفندهای زیرکانه در ایران دستگیر شده‌اند، هنوز در محاکم قوه قضائیه مانده و خاک می‌خورد.

باید انتقاد کرد از قوه قضائیه که با وجود تکمیل پرونده‌های این مفسدان فی‌الارض، که اثرات مخرب و تأسف‌بار اقدامات آنان تا سالیان سال در خانواده‌های ایرانی باقی خواهد ماند، هنوز هیچ برخورد خاصی با عاملان آنها نشده و همچنان جامعه ایرانی، چشم‌انتظار یک برخورد قاطع است؛ جالب آنکه این مجرمان گهگاه به نامه‌نگاری و تظلم‌خواهی نیز روی می آورند.

در این‌باره باید گفت، اطاله دادرسی در برخورد با عوامل سایت‌های مستهجن فارسی‌زبان، در حالی است که دستگاه قضائی در برخورد با عوامل اغتشاشات پس از انتخابات، به سرعت وارد عمل شده و حتی احکام بسیاری از این افراد، صادر و اجرایی شده ـ که البته جای تقدیر دارد ـ ولی هنوز هیچ حکمی درباره متهمان پرونده‌های مدیران سایت‌های مستهجن فارسی، که مدت‌ها پیش از رخدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 تشکیل و حتی تکمیل شده بود، صادر نشده است!

گفتنی است، طولانی شدن دادرسی درباره پرونده‌های عوامل سایت‌های مستهجن فارسی‌زبان، نه تنها کار رسیدگی به اتهامات و اعمال مجرمانه دستگیرشدگان را تحت تأثیر قرار داده و برخورد مراکز مسئول را با آنها بی‌اثر کرده و افکار عمومی جامعه را اقناع نمی‌کند، بلکه گاه موجب می‌شود، مانند پرونده سعید ملک‌پور با جنجال و شانتاژ بین‌المللی همراه شده و حتی برخورد با این افراد نیز تحت تأثیر جو بین‌المللی قرار گیرد که البته طولانی شدن برخورد با این افراد، سبب شد عده‌ای دیگر نیز وسوسه شده و اقدام به راه‌اندازی دوباره سایت‌های مستهجن فارسی در فضای مجازی بکنند.

بنابراین، متهمان این پرونده برای فرار از صدور احکام سنگین، فرافکنی کرده و خود را متهم سیاسی نامیده و دست به دامان سازمان‌های حقوق بشری دنیا شدند و نتیجه آنکه، با بروز فشارهای بین المللی و همراهی گمراهان داخلی، متهمان این پرونده، از جمله سعید ملک پور معروف به سیاوش حسین‌خانی، متهم جنایتکار پرونده جرایم ضد اخلاقی و ضد دینی "گرداب"، دستاویز جریان‌های سیاسی شده و با راه‌اندازی کمپین‌های حمایت از آنان، سعی در تخفیف جرایم آنان داشته و سرانجام با تحمل چند سال زندان، دیگر بار به خیانت‌های خود به خانواده‌های مؤمن و ملت شهید پرور ایران اسلامی ادامه دهند.

طرفه آنکه پس از برخورد برق‌آسا با عوامل و مدیران این سایت‌ها، به علت عدم صدور حکم و اطاله دادرسی، سایت‌های دیگری با بهره از تجارب سایت‌های پیشین به ترکتازی خود در شکستن حریم مقدسات و اهانت به همه ارکان دین و اجتماع بی‌پرواتر از گذشته ادامه می‌دهند.

این قلم، زبان گویای هزاران قربانی گرفتار آمده در دام کثیف این گرگ‌های انسان‌نماست که خواهان اقدام سریع و کوبنده دستگاه قضایی کشور هستند؛ امید که همچنان قوه قضائیه پناه ستمدیدگان بماند.

ایمیل ملی برای کاربران فعال شد

به گزارش گرداب به نقل از تابناک، معاون توسعه و مدیریت شبکه سازمان فن‌آوری اطلاعات ایران از آمادگی ارائه ایمیل ملی برای تمام کاربران ایرانی خبر داد و گفت: «ظرفیت ارائه خدمات ایمیل برای تمام متقاضیان پست الکترونیکی فراهم شد.»

  علی اصغر انصاری با اشاره به فعالیت پرتال iran.ir که در راستای ضوابط اجرایی بودجه سال 86 به وزارتخانه ارتباطات تصویب شد، گفت: تاکنون هزار و 16 خدمت الکترونیکی از طریق این درگاه برای تمامی مردم فراهم شده است.

اسرائیلی‌ها به لفظ جلاله "الله" اهانت کردند

اهانت یک زندانبان اسرائیلی به لفظ جلاله "الله" خشم فلسطینی‌های اسیر در زندان رامون را برانگیخته و باعث شده است مقامات این زندان به حالت آماده باش کامل درآیند.

به گزارش گرداب زندانبانان و و مسئولین زندان رامون پس از اهانت یکی از گاردهای امنیتی این زندان به ساحت مقدس الله از شش روز قبل تاکنون در آماده‌باش کامل به سر می‌برند.

ریاض الاشقر مسئول رسانه‌ای کمیته عالی حمایت از حقوق اسرای فلسطین نیز از خشم فلسطینی‌های در بند زندان رامون خبر داد و گفت که این اسرا اعلام کرده‌اند هرگز اجازه نخواهند داد زندانبانان به ‌راحتی به آنها، کرامت، دین و مذهبشان توهین کنند.

وی گفت که سه‌شنبه گذشته یکی از عناصر ویژه زندان در حمله غیرمنتظره به زندان، به لفظ جلاله الله اهانت کرده است.

پینوکیو را باید با چشم باز دید

کاش می‌شد دوباره این کارتون را دید، از اول تا آخر و لحظه به لحظه، کارتون پینوکیو را می‌گویم، مخصوصا آن قسمت جنگل طلا را...

اپیزود اول

قسمتی را که روباه مکار و گربه نره، طوری پینوکیو را فریب دادند که عروسک چوبی بیچاره حاضر شد با دست‌های خودش سکه‌ طلایی را که ژپتوی نجار با هزار جان کندن تهیه کرده بود، در جنگل طلا بکارد.

به او گفتند اگر سکه طلایش را در این جنگل بکارد، درختی سبز می‌شود که میوه‌اش هزاران هزار سکه طلا است، آنقدر زیاد که برق آنها شب جنگل را روز روشن می‌کند، پینوکیو فریب خورد و صبح روز بعد وقتی ماجرا را فهمید که خیلی دیر شده بود، برق سکه‌های طلا کورش کرده بود و حالا او یک بازنده بود.

اپیزود دوم

تب گلدکوئیست که به ایران رسید، وسوسه سکه‌های طلای بی‌دردسر، زیر زبان سرشاخه‌های گلدکوئیستی بدجوری مزه کرد.  سرشاخه‌ها درست مثل روباه مکار و گربه نره، شروع کردند به فریب آدم‌های دوروبرشان. کارشان خیلی ساده بود.

جنگل طلا را نشان می‌دادند و از طعمه‌هایشان  می‌خواستند پولشان را در آنجا بکارند تا سکه‌های طلا درو کنند و وقتی آنها فریب می‌خوردند، تند و تند روی کول این زیرشاخه‌ها بالا و بالاتر می‌رفتند.

در برق کور‌کننده سکه‌های طلای دروغین، هر روز زیر شاخه‌ها بیشتر و بیشتر می‌شدند و جیب روباه مکار و گربه نره پر و پر‌تر می‌شد، حباب گلدکوئیست که ترکید آدم‌های زیادی به خاک سیاه نشستند و تازه فهمیدند چه بلایی سرشان آمده است، جنگل طلا یک توهم بود...

اپیزود سوم

هنوز تب گلدکوئیست نخوابیده است که تب سکه‌های طلای عتیقه دارد دوباره کرور کرور قربانی روی دست دادگستری و پلیس می‌گذارد.

قربانیان، آدم‌هایی هستند که در رؤیای به دست آوردن سکه‌های طلای عتیقه همه چیزشان را باخته‌‌اند. 

سناریوی کلاهبرداری همیشه به یک صورت است، مردی روستایی که سکه‌های طلای واقعی و عتیقه را به همراه دارد، به سراغ طعمه‌ها رفته و به آنها  می‌گوید یکی از اقوامشان چوپانی است که یک کیسه از این سکه‌ها را پیدا کرده و اگر اسکناس‌های درشت را ببیند حاضر است کیسه سکه‌اش را به آنها بدهد.

برق طلا، طعمه‌ها را بدجوری وسوسه می‌کند و همین وسوسه طلاست که آنها را می‌کشاند به محل قراری با چوپان دروغگو در شوش دانیال، کرج، جنگل‌های سیاهکل، ورامین، قم، تالش و هر کجای دیگری که بشود طعمه‌ها را سرکیسه کرد و پس از گرفتن مبالغ میلیونی‌‌شان کیسه‌ای از سکه‌های طلای قلابی به آنها داد و آنوقت بدون گذاشتن ردی فرار کرد.

این روزها صفحات حوادث روزنامه‌ها تند و تند دارند اخباری درباره این شیوه جدید کلاهبرداری منتشر می‌کنند، اما عجیب این است که با این همه اطلاع‌رسانی صفحه‌های حوادث  هر روز آمار کسانی که فریب می‌خورند بیشتر و بیشتر می‌شود. 

این را از تماس‌هایی که بعد از انتشار هر خبر از سوی مالباختگان صورت می‌گیرد می‌فهمم.

هر روز ده‌ها نفر بعد از خواندن خبر دستگیری باند‌های کلاهبرداری با سکه‌های دروغین عتیقه، با روزنامه تماس می‌گیرند و درباره آنها اطلاعات می‌خواهند و من هر بار فکر می‌کنم کاش کارتون پینوکیو را با دقت دیده بودیم.کاش باور می‌کردیم قاعده طلایی این است که هیچ جنگل طلایی وجود ندارد.

دستگیری سرشاخه شرکت هرمی اوریف‌لیم در اصفهان

رئیس پلیس امنیت عمومی استان اصفهان از دستگیری سرشاخه شرکت هرمی اوریم‌لیف در اصفهان خبر داد.

به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی پلیس، میرعباس صوفی‌وند گفت: یکی از سرشاخه‌های شرکت هرمی اوریف‌لیم که اقدام به عضوگیری در اصفهان می‌کرد توسط ماموران پلیس امنیت عمومی این استان دستگیر شد.
وی اظهار داشت: در پی کسب خبری مبنی بر اینکه متصدی یک واحد صنفی خدمات رایانه‌ای اقدام به تبلیغات و عضوگیری برای شرکت هرمی اوریف‌لیم پرشیا می‌کند، موضوع در دستور کار ماموران اداره نظارت بر اماکن عمومی این یگان قرار گرفت.
رئیس پلیس امنیت عمومی استان اصفهان افزود: پس از انجام تحقیقات لازم و کسب اطمینان از درستی موضوع ماموران با هماهنگی مقام قضایی از واحد صنفی مذکور بازدید کردند.
وی تصریح کرد: در این بازرسی دو بسته حاوی تبلیغات شرکت، دفترچه سفارش مشتری، خبرنامه شرکت اوریف‌لیم، راهنمایی مشاور فروش، آیین‌نامه، دوره آموزشی، هدف و نحوه برنامه‌ریزی، نحوه اسپانسر شدن و دایرکتورهای الماس، قرارداد نمایندگی فروش و همچنین 117 حلقه سی‌دی و دی‌وی‌دی، به همراه یک دستگاه کیس رایانه حاوی موارد غیرمجاز کشف و ضبط شد.
صوفی‌وند اضافه کرد: در این ارتباط واحد صنفی مذکور پلمب و متصدی آن به نام پژمان ـ ش دستگیر شد.
وی خاطرنشان کرد: متهم دستگیر شده به همراه پرونده به منظور سیر مراحل قانونی تحویل مراجع قضایی شد.
رئیس پلیس امنیت عمومی استان اصفهان در پایان با اشاره به فعالیت هرمی شرکت اوریف‌لیم در ایران، هر‌گونه عضویت و فعالیت در شرکت‌های هرمی را غیر قانونی عنوان کرد و اظهار داشت: باتوجه به اینکه فعالیت این شرکت‌ها موجب اختلال در سیستم اقتصادی کشور و همچنین سبب از بین رفتن اموال و دارایی مردم می‌شود، در این خصوص پلیس امنیت عمومی بر اساس قانون به شدت با این شرکت‌ها و اعضای آنها مقابله می‌کند.


گوشی رایگان هدیه بگیرید !!!

هر کسی که گوشی مجانی می خواد زود دست به کار شه !
هر کسی که بدنبال گوشی مدل بالا و عالی مثل ( nokia n95) – ( w960i ) و یا ( iphone ) میگرده میتونه با کمی حوصله یکی از این گوشیها یا مدلهای دیگرش رو برای خودش انتخاب کنه.این کار کاملا قانونی است زیرا شما هیچ وجهی را نمی پردازید.

http://www.biamob2.blogfa.com

برای دریافت این هدایا از سایت کافیست ابتدا رایگان ثبت نام کنید و افراد را رایگان ثبت نام دهید تا بتوانید بهترین مدلهای جدید گوشی موبایل و آی پاد و پلی استیشن را دریافت کنید.
زود ثبت نام کنید چون تازه و برای اولین بار این سایت رو دارم معرفی می کنم .به همین دلیل اگر زود ثبت نام کنید خیلی زود اعتبار لازم برای بدست آوردن هدایا را بدست خواهید آورد . 
یکی از دوستانم یه دونه N۹۵ با 8 گیگ حافظه ازشون گرفته!

توضیحات : برای ثبت نام در سیستم نیاز به پرداخت پولی نیست فقط کافی است از طریق لینکی که در قسمت بعد می گذارم رفته و به آسانی و با صرف 5 دقیقه ثبت نام نمایید .
سایت از نظر امنیت و راحتی کار با آن مطمئن است و جای هیچگونه ناراحتی نیست پس هر چه زودتر عضو شده و برای خود زیر مجموعه بیابید.
هدیه ها : در قسمت هدیه ها بجز گوشی موبایل دستگاه گیم و mp4 هم قابل انتخاب شدن است .
طریقه ی ثبت نام در سایت : ابتدا از طریق لینک زیر وارد شده و یکی از گزینه های بالای سایت را که عبارتنداز:

Referral Link: http://www.xpango.com?ref=91668301

 

توجه:با هر کامپیوتر فقط یکبار میتوانید ثبت نام کنید

 

..:: جوایز برندگان ::..

لازم به ذکر است که اکثر افرادی که ابتدا در سایت ثبت نام کرده بودند باور نمی کردند که هدیه خود را دریافت خواهند کرد و بعضی از آنها فقط از روی کنجکاوی ثبت نام کرده اند و بعد از کسب اعتبار لازم هدیه خود را در دست گرفته اند.وبعضی هم گفته اند وقتی به دوستانمان این سایت را معرفی کردیم با تمسخر آنها مواجه شدیم اما حالا همه آنها به تکاپو افتاده اند و در سایت عضو شده اند.

 

میتونید بعد از وارد شدن به سایت بالای صفحه سمت راست روی Testimonials کلیک کنید لیست افرادی رو که هدیه شون به دستشون رسیده رو ببینید با عکس محصولات دریافت کرده

 

بر روی لینک عضویت کلیک کنید و به قسمت رجیستر یا عضویت بروید(register)
-----( gaming | mobile | mp3)-----
را انتخاب نمایید شما بهتر است که گزینه ی موبایل را انتخاب کنید بعد وارد صفحه ی مربوط به گوشیها می شوید که در آنجا باید گزینه ی mobile phones ) latest( view the
را انتخاب نمایید وقتی که صفحه ی مربوطه بارگذاری شد انواع گوشیهای هدیه را مشاهده خواهید نمود با بردن موس روی گوشی مورد نظر مدل گوشی و تعداد زیر مجموعه های مورد نظر برای بدست آوردن گوشی نمایان می شود بعد از انتخاب گوشی مورد نظر نام و مدلش را به خاطر بسپارید حالا به اولین صفحه از سایت که وارد شدید برگردید به بالای صفحه رفته و بر روی گزینه ی ( ( Not Registered Yet? SIGN UP! کلیک نمایید و در صفحه ای که باز می شود و در قسمت
( ( Registration Form جاهای خالی را به این صورت کامل کنید . ( همه چیز را به انگلیسی بنویسید ) 
در قسمت First name نام خود را بنویسید .
در قسمت Last name نام خانوادگی خود را بنویسید .
در قسمت Email آدرس ایمیل خود را بنویسید .
در قسمت Password برای خود یک پاسورد ایجاد کنید البته تعداد حروف برای انتخاب پاسورد بیشتر از 6 حرف باشد .
در قسمت confirm password پاسورد انتخاب شده را دوباره بنویسید .
در قسمت Adress 1 آدرس دقیق خانه ی خود را بنویسید به این صورت : = street)خیابان) و ( = laneکوچه )
مثال ( street taleghany lane sepide ) 
شما برای انجام شدن بهتر کار فقط یک آدرس را بنویسید و آدرس دیگری را وارد نکنید .
در قسمت town/cityنام شهر خود را بنویسید .
در قسمت county/state نام استان خود را بنویسید .
در قسمت country نام کشوری که در ان زندگی می کنید را از لیست انتخاب کنید .
در قسمت post code/zip کد پستی منزل خود را وارد کنید .
در قسمت contact number شماره تلفن خود را بنویسید .
به قسمت how did you hear دست نزنید .
در قسمت Free Gift نام هدیه ای را که از قبل در نظر داشتید از لیست انتخاب کنید .
در قسمت Referral ID اگر شماره ای نوشته شده بود به ان دست نزنید زیرا ثبت نام شما با موفقیت انجام نمی شود ولی اگر شماره ای در کادر نبود شماره ی زیر را در آن بنویسید . 
91668301
در قسمتconditions Terms And مربع کوچکی وجود دارد آن را تیک بزنید و بر روی کلمه ی REGISTER کلیک کنید .
اگر همه ی کادرها را به درستی پر کرده باشید صفحه ی بارگذاری شده پیغام تبریک را نمایان می کند ولی اگر درست انجام نداده باشید از شما در خواست می شود که دوباره مراحل را به درستی انجام دهید وقتی که با پیام موفقیت آمیز مواجه شدید نامه ای به ایمیل شما ارسال می شود که در آن لینکی برای فعال سازی اکانت شما گذاشته شده است به ایمیل خود رفته و بر روی لینک کلیک کنید تا صفحه ای جدید باز شود وقتی که صفحه بارگذاری شد در آنجا لینکی مانند زیر :

 

گذاشته شده است که شما باید با آن زیر مجموعه گیری برای http://www.xpango.com?ref=91668301 را آغاز کنید . شماره ای را هم که در آخر لینک شما قرار دارد مانند بالا یادداشت کنید زیرا خیلی مهم است یادتان باشد که هر چه زودتر دست به کار شوید و لینک ثبت نام خود را برای دوستانتان بفرستید تا زیر مجموعه ی شما شوند با اضافه شدن هر نفر به زیرمجموعه ی شما 1 امتیاز خواهید گرفت و بعد از اینکه تعداد زیر مجموعه های شما به مقدار مورد نظر برای هدیه گرفتن گوشی رسید شما می توانید گوشی خود را سفارش دهید تا برسد . 
نحوه ی کار با سایت : وارد سایت شده و در بالای صفحه دو کادر می بینید که یکی برای نوشتن ایمیلتان و دیگری برای نوشتن پسوردی است که با آن ثبت نام کردید پس آنها را در جای اصلی خود بنویسید و بر روی کلمه ی LOGIN کلیک کنید یک صفحه ی جدید باز خواهد شد که در آن تعداد تبلیغات وگزینه هایی در سمت راست است که با کلیک بر روی هر کدام صفحه ای دیگر باز خواهد شد شما ابتدا برای فهمیدن تعداد زیر مجموعه ها باید بر روی گزینه ی my account در سمت راست کلیک کنید .
شما باید به تعداد زیر مجموعه های در خواستی برای هدیه توجه کنید و این را بدانید که این کار صد در صد عملی است خود من برایn95ثبت نام کرده ام و باید حدود 43 زیر مجمو عه پیدا کنم اما نگران نباشید زیرا شما با گذاشتن لینک خود و کمی آموزش به دیگران راحت بیشتر از 200 زیر مجموعه بیابید من خودم از یکی از دوستانم شنیده ام که کسی از دوستانش زیر مجموعه های خود را تا 123 نفر رسانده و سفارش هدیه ی خود را داده است که حدود دو تا سه هفته ی دیگر برایش می رسد .
کمک برای زیر مجموعه گیری : برای گرفتن زیر مجموعه از یک نفر هم دریغ نکنید شما می توانید در سایت :
www.google.com
خود

آگهی رایگان را تایپ کنید و روی کلمه ی جستجو کلیک کنید وقتی که صفحه باز شد می توانید در لینکهای جستجو شده رفته و در انها ثبت نام کنید و به تبلیغ اگهی خود بپردازید و این را هم در نظر بگیرید که اگر این کار بکنید ممکن است در طول یک یا دو هفته تا 18 زیر مجموعه بیابید

سایت مورد نظر برای ثبت نام  Link: http://www.xpango.com?ref=91668301

 

بر روی این لینک کلیک کنید و به قسمت رجیستر یا عضویت بروید(register)

به فکر روزی باشین که گوشیتون میاد دستتون

نکته بسیار مهم:برا ی زیر مجموعه گیری به کدی که در ادرس ایمیل برای شما ارسال شد نیاز دارید.

ان کد را به این صورت لینک کنید  http://www.xpango.com?ref=91668301 و جلوی مساوی کد خود را بنویسید و به بقیه این ادرس را بدهید تا زیر مجموعه تان شوند.

نحوه صحیح پر کردن فرم

راهنمای درج آدرس

 

پلاک : no

واحد : Unit

طبقه : Flat یا Floor

ساختمان : Bldg

کوچه : Alley

خیابان : St

خیابان بزرگ : Ave

بلوار : Blvd

میدان : Sq

چهارراه : Cross

بعد از : After

قبل از : Before

به طور نمونه:

جاده : Rd

جنوبی : South

شمالی : North

غربی : West

شرقی : East

قاسم آباد – اندیشه 10 – پلاک 90 - طبقه 4

Floor4-No90-Andishe10-Ghasem abad

یک مثال دیگر <<

خیابان رودکی - نرسیده به کوچه مرتضوی - کوچه علمداری - پلاک 12 - طبقه 2

Floor2-No12-Alamdari Alley-Before Mortazavi Ave-Roodaki Ave

نکته : برای افرادی که در ایران زندگی میکنن زیاد فرقی نمیکنه آدرس و از اول به آخر بدن یا ازآخر به اول.

ودر انتها بعد از ثبت نام. برای ورود به سایت از ادرس ایمیل خود (ایمیلی که با آن ثبت نام کردید) به عنوان نام کاربری استفاده کنید.

نکته : تمام اطلاعات بعد از ثبت نام قابل تغییر است

..:: چند تذکر مهم ::..

1- در یک کامپیوتر بیش از یک بار ثبت نام نکنید : چون این کار باعث حذف اکانت شما میشود.

 

2- هیچ وقت از مکانهایی مانند کافی نت ثبت نام نکنید : چون امکان دارد شخص دیگری بر اثر عدم آگاهی، در همان کامپیوتری که شما ثبت نام کردید او هم ثبت نام کند. در این صورت عضویت شما باطل خواهد شد .

اگه شما هم موفق به گرفتن گوشی شدید حتما به من خبر دهید...

کروبی:به حج بروم،استقبالی می شود که احمدی نژاد انگشت به دهان

 

سرویس سیاسی رفاه: مهدی کروبی پس از مشاهده استقبال باشکوه مردم لبنان از دکتر محمود احمدی نژاد رئیس جمهور کشورمان، در شرایط روحی نامناسبی به سر می برد.


به گزارش خبرنگار رفاه به نقل از مشرق، مهدی کروبی در دیدار گروهی از روزنامه نگاران با اشاره به انزوای رسانه ای خود از آنان برای مطرح شدن استمداد طلبید.



وی با اشاره به برخی پیشنهادهای مطرح شده از سوی نزدیکانش برای سفر به حج گفت: اگر من به حج بروم آن چنان استقبالی از من خواهد شد که خواهید دید از استقبالی که لبنانی ها از احمدی نژاد کردند بیشتر خواهد بود و کاری می کنم که از این استقبال احمدی نژاد نیز انگشت به دهان بشود!



به گفته نزدیکان کروبی، وی در روزهای اخیر به واسطه یکی از سفرای دولت اصلاحات رایزنی هایی برای سفر به حج آغاز کرده است.


تعرفه تبلیغاتی سایت صفحه نخست سیمای اقتصاد سیمای سیاست اخبار

سرویس بانک و بیمه رفاه: رئیس اداره امور شعب بانک‌ ملی استان ایلام گفت: شعبه‌ای از بانک ملی ایران در بغداد تأسیس و راه‌اندازی شده است.


به گزارش خبرنگار رفاه؛ عباس کریمی امروز در گفت‌وگو با فارس در ایلام اظهار داشت: این اقدام به واسطه تسریع در روند مبادلات پولی بین تجار دو کشور ایران و عراق اجرایی شده است.

وی ادامه داد: تجار دو کشور ایران و عراق به سهولت می‌توانند از خدمات ارائه شده این بانک از جمله افتتاح حساب، حواله‌جات، گشایش اعتبار و ... استفاده کنند.

این مسئول اضافه کرد: ارائه خدمات مطلوب به تجار دو کشور ایران و عراق مهم‌ترین هدف ایجاد و تاسیس شعبه بانک ملی در شهر بغداد است.

کریمی تصریح کرد: افزون بر این شعبه در شهر بغداد پایتخت عراق شعبه دیگری نیز در شهر بصره عراق ایجاد و راه‌اندازی شده است.

رئیس اداره امور شعب بانک‌ ملی استان ایلام گفت: این دو شعبه آماده ارائه خدمات به تجار و بازرگانان دو کشور ایران و عراق هستند.

وی ادامه داد: با توجه به اینکه استان ایلام بیشترین مرز را با کشور عراق داشته و تجار استان ایلام مراودات تجاری مناسبی با طرف عراقی دارند این شعب آماده ارائه خدمات بانکی به آنان هستند.

این مسئول اضافه کرد: توسعه صادرات و ایجاد بسترهای لازم آن از وظیفه همه دستگاه‌های دولتی در مناطق مختلف کشور است.

کریمی تصریح کرد: بانک ملی استان ایلام نیز به عنوان بخشی از نظام بانکی کشور در راستای توسعه صادرات تمام توان خود را به کار بسته است.

رئیس اداره امور شعب بانک‌ ملی استان ایلام گفت: ایجاد و راه‌اندازی دو شعبه بانک ملی در کشور عراق بیانگر عمق تلاش بانک ملی جمهوری اسلامی برای توسعه صادرات است.

وی ادامه داد: بر این اساس بانک ملی استان ایلام نیز در راستای اهداف عالیه دولت عدالت‌محور، بانک ملی ایران و توسعه صادرات آماده ارائه خدمات به تجار و بازرگانان است.

گزارش دید و بازدید سرزده رهبر از خانواده شهید کارکوب‌زاده

گزارش دید و بازدید سرزده رهبر از خانواده شهید کارکوب‌زاده

محمدتقی خرسندی

 

 

هنوز خستگی هشت روز سفر از تنم بیرون نرفته بود که مهدی زنگ زد: «تقی! برگرد بیا قم. یه روز به سفر اضافه شده. فردا شب هم برنامه هست». چون روز آخر، برنامه عمومی دیگری نبود، یک روز زودتر برگشته بودم تهران. اما ظاهرا کار خاصی پیش آمده که برنامه 1 روز اضافه شده. همه برنامه‌هایم را تلفنی کنسل کردم تا برگردم قم.



از خانه اولین شهید که خارج می‌شویم، مینی‌بوس رفته. با بقیه خبرنگارها می‌رویم توی یک وانت دوکابینه «گشت راهداری». 7 نفر با کلی لوازم عکاسی و فیلم‌برداری. آخرین شب سفر است و همه برنامه ریخته‌اند که بلافاصله برگردند تهران. تمام‌شدن سختی 10 روز سفر، سختی تنگیِ‌جا در وانت را کم کرده. توی همان فشردگی، بازار شوخی داغ است، تا می‌رسیم به خانه شهیدان کارکوب‌زاده. 2 شهید؛ خلیل و عبدالجلیل. و 1 مفقودالاثر؛ منصور.



وارد خانه که می‌شویم، همان‌جا جلوی در اتاق خشکمان می‌زند؛ همه‌مان. یک تخت‌خواب توی اتاق و یک نفر روی آن. پدر خانواده که از 1 سال پیش بر اثر سکته مغزی به کما رفته و حالا فقط پوست و استخوانی است بر روی تخت؛ بدون ذره‌ای گوشت. این را حتی از روی پتویی که رویش انداخته‌اند هم می‌توان فهمید. صورت گودافتاده، دهان باز، چشمان فرورفته. زیاد شنیده بودم کسی مثل یک تکه گوشت روی تخت افتاده باشد، اما این پدر، حتی همان تکه گوشت را هم نداشت.



در و دیوار خانه محقر، پر است از عکس‌های جبهه و جنگ. برخلاف خانه‌های قبلی، عکس‌ها فقط مربوط به شهیدان نیست. هر عکس و کارت پستالی که به جنگ ربط داشته باشد، یا رنگ و بوی مذهبی داشته باشد، روی در و دیوار نصب شده. حتی جمله‌ای درمورد نسبت بی‌جحابی و تمدن. به قول یکی از بچه‌ها، شبیه پایگاه بسیج است این خانه. مادر به محافظ‌هایی که پرسیده‌اند امشب میهمان دارند یا نه، عکس‌های سربازان جنگ را روی دیوار نشان داده و گفته: «اینا همه مهمان مایند.»



به اعضای خانه، تازه خبر داده‌اند که میهمان‌شان رهبر است. مادر و دختر تا حالا فکر می‌کردند قرار است از بنیاد شهید بیایند. پدر هم که روی تخت است و تقریبا از همه‌جا بی‌خبر. دیروز به‌شان زنگ زده و گفته‌اند فرم دریافت یارانه‌تان با اطلاعات بنیاد شهید هم‌خوانی ندارد و فردا برای بررسی دقیق‌تر می‌آییم، خانه باشید. و حالا شنیده‌اند که مهمان‌شان رهبر است.



دو نفری به تکاپو افتاده‌اند که خانه را آماده میزبانی رهبر کنند؛ مثل خانه‌های قبلی. هرچه هم می‌گوییم نیازی به مرتب کردن خانه و پذیرایی و... نیست، قبول نمی‌کنند؛ مثل خانه‌های قبلی. به این خانواده هم گفته‌اند به کسی خبر ندهند که میزبان کی هستند؛ مثل خانه‌های قبلی. فقط فرقشان این است که اجازه دارند به برادرشان بگویند بیاید خانه. آن هم به این بهانه که استاندار آمده و هیچ مردی در خانه نیست. پدر که با آن وضع، نمی‌تواند میهمان‌داری کند.



خانه کوچک، با قرارگرفتن یک تخت‌خواب برای بیمار، کوچک‌تر شده و کار برای تصویربرداری سخت‌تر. خبرنگارها یک پاشنه در بین دو اتاق را درمی‌آورند تا امکان تصویر گرفتن از اتاق دیگر وجود داشته باشد. می‌دانند که تا چند دقیقه دیگر، این اتاق دیگر جای تکان‌خوردن ندارد. می‌روند سراغ پاشنه دیگر در که جلویشان را می‌گیرم. حسابی دارند خانه را به هم می‌ریزند.



صدای زنگ در بلند می‌شود. پیرزنی پشت در است. ظاهرا کار هرشب‌اش است که می‌آید اینجا برای شب‌نشینی. خودش هم مادر شهید است، پس چه هم‌صحبتی بهتر از یک مادر شهید دیگر. چاره‌ای نیست. برای این که همسایه‌های دیگر نفهمند، راهش می‌دهند داخل. مادر دوم، بی‌خبر از همه‌جا، با چادر رنگی‌اش می‌نشیند توی اتاق دیگر. لابد کلی هم تعجب کرده که چرا امشب این خانواده این‌همه مهمان دارد.



تا رهبر بیاید، سعی می‌کنم اطلاعاتی از خانواده کسب کنم. اصالتا شوشتری هستند و خودشان ساکن آبادان بوده‌اند که جنگ شروع شده. لهجه غلیظ عربی دارند. مادر مرتب خاطره حصر آبادان را تعریف می‌کند که مدت‌ها توی محاصره بوده‌اند و وقتی قرار می‌شود از شهر خارج شوند، همین دخترشان، که آن موقع کلاس دوم ابتدایی بوده، از ترس نمی‌توانسته راه برود. حتی چشمش را هم باز نمی‌‌کرده. درک نمی‌کنم سختی این ماجرا را. اما از تکرار کردن مادر، معلوم است از بدترین خاطره‌های زمان جنگش است.



5 پسر دارد و 3 دختر. 2 پسرش که شهید شده‌اند. منصور هم که مفقودالاثر است. یعنی با برادرش اسیر شده بوده که چون برادرش مجروح بوده، می‌برندش درمانگاه و او زنده می‌ماند. اما از منصور خبری نمی‌شود. بنیاد شهید، او را شهید حساب می‌کند. اما خواهر شهید می‌گوید: «تا حالا هرکس خوابش رو دیده، شهید ندیده‌اش. گفته برمی‌‌گردم. حالا کی برمی‌گرده، نمی‌دونیم. با امام زمان برمی‌گرده یا... نمی‌دونیم. خدا می‌دونه.» تصویر منصور را که آرپیجی به دست گرفته، بزرگ نقاشی کرده و روی دیوار زده‌اند. می‌گویند صدایش را هم دارند روی سی‌دی. ظاهرا توی عراق مصاحبه‌ای کرده بوده که صدایش را گیر آورده‌اند. می‌خواهند سی‌دی را آماده کنند تا برای رهبر پخش کنند که می‌گوییم فرصت این کارها نیست.



دو برادری هم که زنده‌اند، مجروحند. یکی چهار بار مجروح شده. مادرش می‌گوید: «سال اولی که آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهور شده بود، چندبار رفته بیمارستان فیروزگر عیادتش. امام رضا 2 بار شفاش داده. 8سال اسیر بوده. فلج شده بود. الآن هم عصب یه دستش قطعه. نمی‌تونه چیز سنگین بلند کنه.» عکسی از این برادر، همراه سه اسیر دیگر در اردوگاه عراق روی دیوار نصب شده. این همان برادری است که در راه آمدن به اینجاست.



برادر دیگر هم مجروح است. موجی شده، مثل مادرش. الآن در آبادان است. اما پرونده جانبازی ندارد. «هر کس بستری نشده، جزو آدم حساب نمی‌شه.» این را مادری می‌گوید که سه پسرش شهید، دو تایشان مجروح و خود و همسرش هم مجروح جنگ هستند. اما فقط یک پسرش پرونده جانبازی دارد؛ بقیه نه.



مادر هم که شیمیایی شده. توی درگیری جمعه خونین عربستان هم مجروح شده. اما او هم پرونده ندارد. توی جنگ هم، دکتر گفته بیماری‌اش خوب نمی‌شود، چون مدام می‌رفته به مناطق جنگی. تا کمی بهتر می‌شده، راه می‌افتاده به سمت اهواز و آبادان. و دوباره بیماری عود می‌کرده به خاطر سروصدای بمب و خمپاره.



سروصدای بی‌سیم و کدهای ردوبدل شده، نشان می‌دهد که رهبر آمده. مادر هم متوجه می‌شود. می‌خواهد برود دم در برای استقبال. اما راهروی خانه آنقدر باریک است که محافظ‌ها اجازه نمی‌دهند. ناچار می‌آید توی اتاق. رهبر را که می‌بیند، دیگر از آن مادر صبور و شوخ‌طبع خبری نیست. می‌زند زیر گریه: «اللهم صل علی محمد و آل محمد. آقا بذار دورت بگردم.» و می‌گردد دور رهبر. رهبر چشمش می‌افتد به تخت: «ایشون به هوش‌اند؟» مادر جواب می‌دهد که فقط درک می‌کند، اما هیچ حسی ندارد. رهبر چند بار با صدای بلند سلام می‌کند و بعد: «خدا ان‌شاءالله شما رو حفظ کنه. شما رو نگه داره. اجرتان بده. شهدای شما رو با پیغمبر محشور کنه.» و مادر نیز به همسرش توضیح می‌دهد: «حاجی پاشو. آقا اومده.» و به رهبر می‌گوید: «به خونه شهدا خوش اومدین»



مادر دوم تازه فهمیده میهمان کیست. جلو می‌آید و می‌زند زیر گریه: «حاج‌آقا. من پسرم قطع نخاع بود. چهار سال. بعد شهید شد.» همه میهمان‌ها اشک می‌ریزند.



رهبر می‌نشیند روی صندلی و می‌خواهد احوال‌پرسی کند. اما مادر فرصت نمی‌دهد و شروع می‌کند به گله‌گذاری: «آقا! انقدر غم خوردم. انقدر غصه خوردم. به خدا. حالم خیلی بد شده بود.» رهبر می‌گوید چرا؟ «دیروز صبح زنگ زدم دفترتون. گفتم مسوول این برنامه که من رو از دیدن آقا محروم کرده، خدا زجرش بده.» توی همان حال، همه می‌زنند زیر خنده، حتی رهبر. رهبر علت را می‌پرسد. «گفتم برای این که حق من این نبود. من با این وضع نمی‌تونم بیام دیدار آقا. 1ساله حتی آقا رو تو تلویزیون هم ندیدم.» و می‌گوید که مریض شده و همسایه‌ها دنبال ماجرا بوده‌اند که رهبر بیاید خانه‌شان.



قبل از آمدن رهبر برایم تعریف کرده بود. چهارشنبه هفته پیش یک نفر به آنها خبر داده که رهبر فردا می‌آید خانه‌تان. معلوم نیست از کجا این حرف را زده بوده. این خانواده اصلا توی برنامه هفته پیش نبود. به هرحال، همه خانواده آماده بوده‌اند، اما حجت‌الاسلام رحیمیان می‌آید. مادر خیلی ناراحت می‌شود. به رحیمیان می‌گوید من با شما کاری ندارم. من می‌خواهم رهبر را ببینم. و از همان موقع مریض می‌شود. هم شیمیایی‌اش و هم موجی بودنش عود می‌کند. نامه می‌نویسد برای رهبر. به قول دخترش: «مثل بچه‌ها دنبال آقا می‌گشت.»



رهبر می‌گوید نامه را دیده که شعری داشته. بعد می‌گوید: «این رو به شما بگم. من امشب بنا نبود قم بمونم. فقط به خاطر شما موندم. البته خونه 2شهید دیگه هم رفتیم. اما من به خاطر شما موندم. برای این که بتونم شما رو ببینم» شعرش را قبل از آمدن رهبر برایم خوانده‌بود. 2بیت شعر که روی یک کاغذ چندسانتی و با مدادرنگی نوشته بود و فرستاده بود دفتر رهبری؛ توی همان حالت موجی بودنش. و حال همان تکه کاغذ، سفر رهبر را یک روز طولانی‌تر کرده بود:



«آرزو داشتم که به دیدارم بیایی

هم به دیدار من و هم شوی بیمارم بیایی

بیش یک سال است که شویم هم‌نشین تخت‌خواب است

حق من این بود به دیدار دل زارم بیایی»



کار رهبر، من را یاد خاطره‌ای از امام خمینی می‌اندازد. فکر کنم همین حجت‌الاسلام رحیمیان تعریف می‌کند که نامه‌ای دادیم به امام. مادر شهیدی نوشته بوده که به تهران آمده برای دیدار امام. اما موفق به دیدار نشده. امام هم زیر نامه می‌نویسد: «تا این مادر شهید را به دیدار من نیاورید، هیچ‌کس را ملاقات نمی‌کنم.»



مادر ادامه می‌دهد: «به بی‌بی، حضرت معصومه گفتم بی‌بی‌جان! این عزیزت‌رو خودت بفرست خونه‌مون. قسمش دادم توروخدا آقا رو بفرست.» و رهبر می‌گوید: «همون‌ها فرستادن دیگه. همون‌ها زدن پس گردن‌مون»



فرصت می‌شود که رهبر حالی از پسرها بپرسد که مادر دوم به نفس‌نفس می‌افتد از زور گریه. مادر اول می‌گوید: «حالا نمیر تا آقا رو ببینی.» بازهم وسط گریه، همه می‌زنند زیر خنده.



مادر از فرزندانش می‌گوید که فرزند بزرگتر در خرداد همان سال جنگ دیپلم گرفته بوده و همان سال شهید شد. دیگری دوم دبیرستان بود که سال 60 شهید شد. فرزند دیگر، با آن یکی که 4 بار مجروح شده، اسیر شد. و این‌طور بقیه ماجرا را تعریف می‌کند: «اون که مجروح بود، قسمت شد که دیگه نمیره. بردن بیمارستان درمونش کردن. اما این یکی رفت... که هنوز داره میره. الحمدلله» و آن فرزندی که هنوز داره می‌ره، همان فرزند مفقودالاثر است که هنوز مادرش چشم‌به‌راه است، بلکه دیگر نرود و برگردد.



رهبر، خانواده را دعا می‌کند: «خداوند ان‌شاءالله که دل شما رو شاد کنه. چشم شما رو روشن کنه با خبرهای خوب؛ با حوادث خوب؛ با اجر بزرگ.»



مادر ادامه می‌دهد: «الحمدلله. شکر. ما همیشه دل‌مون قرصه که می‌تونیم دعا کنیم. خدا که زبون‌مون رو ازمون نگرفته. اگه کسی بدی کرد، دعای خوب می‌کنیم که خدایا کار بهتری گیرش بیاد که از این محل بره. اگه کسی کم‌کاری کرد، دعا می‌کنیم خدایا کار بهتری بهش بده که دل بکنه و از این کار بره...»



مادر دارد از دعاهایش می‌گوید که پسرش با همسر و فرزندانش می‌رسند؛ یک دختر و پسر نوجوان. هنوز خبر ندارند میهمان کیست حتی محافظ‌ها که بازرسی‌شان کرده‌اند، ماجرا را نگفته‌اند. از در اتاق که وارد می‌شوند، خشک‌شان می‌زند. پدر همان‌جا می‌نشیند و زارزار می‌زند زیر گریه. وضع پدر که این باشد، وضع همسر و فرزندان معلوم است.



مادر حرفش را ادامه می‌دهد: «کسی هم که خوب کار می‌کنه، می‌گیم خدا کنه بمونه. مثل حاج‌آقا احمدی‌نژاد. می‌گیم خدا کنه این مدتی که مونده، انقدر طولانی بشه تا بتونه همه کارایی که لازمه انجام بده.»



و رهبر حرف مادر شهید را کامل می‌کند: «خدا ان‌شاءالله این دعاهای شما رو مستجاب کنه. دل شما ها رو شاد کنه. ما رو هم از فیوضات و برکات این خانواده نورانی شما بهره‌مند کنه.» و بعد از مادر می‌خواهد که حاضرین را معرفی کند.



خواهر شهید همه اعضای خانواده را معرفی می‌کند. اما یادش رفته که خودش را معرفی کند. رهبر می‌پرسد شما دختر خانواده هستین؟ مادر تایید می‌کند و باز خاطره محاصره آبادان را تعریف می‌کند و می‌گوید: «اعصابش به هم ریخت. گفتند درمانش اینه که دیگه منطقه جنگی نبینه. الآن 40 سالشه. عصای دست من و پدرشه.»



رهبر حالی از پسر جانباز و آزاده خانواده می‌پرسد و حالی هم از عصای دست پدر و مادر. بعد هم دعایشان می‌کند.



حالا نوبت می‌رسد به مادر دوم. حالش را می‌پرسد. مادر خاطره‌ای تعریف می‌کند که انگار ماندگارترین خاطره‌اش است: «بچه‌ام قطع نخاع بود. بردنش دیدن امام. نمی‌تونست بایسته. مردم بلند شدن، اون امام رو نمی‌دید. می‌گفت بشینید من امام رو ببینم. تا این که مردم می‌شینن و پسرم می‌تونه امام رو ببینه. بعد چند وقت هم شهید شد.» این مهم‌ترین خاطره مادر از فرزندی است که بدون پدر، بزرگش کرده. و حالا حرف مهم خودش: «من همیشه دعا می‌کنم خدا دشمنای شما رو نابود کنه.» مادر اول مدام دارد خدا را شکر می‌کند.



رهبر، قرآنی می‌گیرد برای هدیه دادن. از احوال خانواده مادر می‌پرسد و جواب می‌شنود که مادر و برادرانش در شوشتر هستند. یک برادرش مجروح است. پسربرادرش کوچک بوده که موج انفجار «پرت و پلایش کرده». و ادامه می‌دهد: «اما خدا رو شکر که شما هستین. خوبا هستن. خدا خوبا رو زیاد کنه. بدا رو هم خوب کنه. اگه نمی‌خوان خوب بشن هم، نیست‌شون کنه... که یه خورده مملکت خلوت شه» باز هم همه می‌زنند زیر خنده. پیرزن اجازه نمی‌دهد که فضای جلسه سنگین شود. هر از گاهی با حرفی، جمعیت را می‌خنداند.



دختر، دیگر دلش طاقت نمی‌آورد. حرفش را می‌زند: «مادرم هم، بنده‌خدا خودش هم جانباز شیمیاییه. حتی یه دفعه هم تو کتک‌کاری‌های مکه تو سال 66 هم مجروح شده. اما متاسفانه اینا هیچ‌کدومشون پرونده ندارن. وقتی بهشون می‌گیم، می‌گن افتخار کنید مادر شهیدید. حتما می‌خواید حقوق جانبازی بگیرید؟»



رهبر را این‌طور ندیده بودم تا حالا. سرخ می‌شود. نه از بغض کردن. انگار از شرمندگی است. چندبار لبش را می‌گزد تا برخودش مسلط شود. نگاهی به زریبافان می‌اندازد، با همان خشم. انگار دنبال راهی می‌گردد تا از زیر این بار سنگین خلاص شود، بدون آن که بی‌احترامی به کسی کرده باشد: «هرکس این حرف رو زده، آدم بی‌ادبی بوده.» و بعد راهی پیدا می‌کند برای آرام کردن خانواده: «اما الآن الحمدلله رئیس بنیاد شهید، یک مرد مومن صالح عاشق خانواده شهداست. و اون آقا ایشونه. این آقا که اینجا نشسته» و به زریبافان اشاره می‌کند. زریبافان که همین‌جوری سرخ است، سرخ‌تر می‌شود.



مادر دوم داغ دلش تازه می‌شود: «ببخشید! همین رئیس بنیاد که تازه اومده و خودش جانبازه، به من هم بدقولی کرده.» رهبر با خنده به زریبافان اشاره می‌کند: «ایناها. اینه» بقیه به داد زریبافان می‌رسند: «نه. منظورش مسوول قمه.» و مادر دوم ادامه می‌دهد: «یک ساله به من قول داده من رو با یه همراه، با هواپیما بفرسته مشهد. اما می‌گه با قطار برو. من پام درد می‌کنه. نمی‌تونم. مرد هم که ندارم.» و این بزرگترین خواسته یک مادر شهید است. رهبر به زریبافان می‌گوید: «بگید بدقولی نکنن.» و این یعنی که مادر می‌رود به مشهد؛ با هواپیما.



دختری وارد مجلس می‌شود. رهبر می‌پرسد: «این کوچولو کیه؟» و می‌شنود دختر همسایه است که رهبر را دیده و بی‌قراری کرده و محافظ‌ها مجبور شده‌اند بیاورندش داخل خانه. رهبر اسمش را می‌پرسد؛ حدیثه پروانه.



مادر اجازه می‌گیرد برای گِله‌گی. حدس می‌زنم صحبت از همسر بیمار و مخارج بیمارستانش است. مادر ادامه می‌دهد: «حاج‌آقا! این محله وسیله نقلیه نداره. خانواده‌ها موندن النگار. یه کارتن نامه هم دادیم. استانداری و فرمانداری و اتوبوسرانی. می‌گن مسافر نداره. ایستگاه نمی‌زنن. ماشین نمیاد ده دقیقه وایسته.»



یکی از مسوولین بیت، فوری برگه کاغذی می‌دهد به استاندار، یعنی که: «خودت بنویس، قبل از این که آقا بگه.»



مادر ادامه می‌دهد: «استاندار قبلی اومد اینجا. گفتم اگه وسیله نقلیه اینجا نیاد، شکایت‌تون رو می‌کنم به حضرت معصومه. انقدر حضرت معصومه مظلومه، هیچ‌کاری‌شون نکرد.» جمعیت می‌زند زیر خنده. استاندار حالا خودش می‌نویسد، بدون این که رهبر بگوید. و رهبر می‌گوید: «چرا. همین که از قم برش داشت و بُردش، خیلیه.» استاندار می‌گوید: «من می‌شنوم و حتما عمل می‌کنم ان‌شاءالله.» و رهبر معرفی‌اش می‌کند: «ایشون استاندار جدید هستن.» و مسوول‌ اجرایی بیت به استاندار می‌گوید: «بنویس و انجام بده. قبل از این که از قم بندازدت بیرون!»



ظاهرا این خانواده، کارهای زیادی برای محله انجام می‌دهند. قبل از آمدن رهبر وقتی خواستیم کارهایش را بگوید، قبول نکرد. یک نفر گفت همان‌ها را که به حاج‌آقا رحیمیان گفتید، به ما بگویید. اما مادر جواب داد: «اون موقع عصبانی بودم که آقا نیومده. می‌خواستم خالی بشم.»



رهبر قرآن و سکه‌ای را به هر دو مادر می‌دهد. بعد سکه‌ای به پسر و دختر خانواده. بعد هم نوه‌ها. بعد هم عروس: «نمی‌شه که به عروس خانواده هدیه ندیم.» و بعد هم اجازه مرخصی می‌خواهد از مادر: «من رو دعا کنید. ما به دعای شما احتیاج داریم.» بار دیگر کنار تخت می‌رود و پدر را می‌بوسد. چفیه را به نوه پسر می‌دهد که از پایگاه بسیج و با لباس بسیجی آمده و حالا چفیه رهبر را می‌خواهد تا سِت لباسش کامل شود. و میان گریه خانواده خداحافظی می‌کند و برنامه سفر قم تمام می‌شود با این خداحافظی.



ما که می‌خواهیم برویم، مادر شهید از ما تشکر می‌کند و می‌گوید: «اول گفتیم یا مرگ یا خمینی. حالا هم تا نفس می‌کشیم، می‌گیم جانم فدای رهبر.»


«شور شیرین» از مراسم استقبال مقام معظم رهبری در قم

پشت رنوی سفید نوشته شده بود «امام آمد». شب قبل از حضور رهبر در خیابان‌های اصلی شهر قم موتورسواران جوان در دسته های 20-30 نفره در حال شادی و هلهله عکس‌ رهبر به دست ویراژ می‌دادند. پلیس دنبال یکی از گروه‌ها بود تا بلندگویشان را قطع کنند. پشت شیشه باقی ماشین‌ها هم پوستر رهبر را با جمله لبیک یا خامنه‌ای می‌شد دید.

حرم حضرت معصومه را هم ازساعت 21:30 دقیقه شب بسته‌ بودند و کسی حق ورود نداشت تا فردایش. مردم دور حرم طواف می‌کردند.

نقطه نقطه شهر را عکس‌هایی از رهبر انقلاب مزین کرده بود. یکی از پاساژهای تازه‌ساز، شده‌بود ستاد مردمی استقبال از مقام معظم رهبری.

اولین کسانی را که صبح دیدار دیدم موتورسواری بود که کلاه ایمنی گذاشته و 3 نفر را پشت خود سوار کرده و به سمت حرم می‌رفت.

از ساعت6:30 خیابان 19 دی محل اصلی استقبال مملو از جمعیت بود. خیابانی 5 کیلومتری که هرکس از مسیری خود را به آن رسانده بود. نیروی انتظامی  از ساعت5:30 کنار خیابان ایستاده بود و جلوی آنها نیروی های مردمی که برای محافظت بیرون از مسیر جایگاه آمده بودند و بازوبند و سربندی مزین به نام رهبری بسته بودند.

یکی‌شان می‌گوید «باز تنگه احد را رها کردی» و رفیقش را هل می‌دهد که دوباره سرجایش بایستد. ازهمان مراقبینی‌ست که کنار خیابان ایستاده‌اند و اکثرشان نیز از بسیجی‌های نوجوان قم هستند. حتما دیشب در پایگاه بوده و در کنار هم تا صبح نخوابیده‌اند.

پیرمردی درحاشیه خیابان به جای اسپند، عود روشن کرده است و دور سر مردم می‌چرخاند. بعضی اول از بوی آن تعجب می‌کنند ولی بعد برایشان عادی می‌شود.

خبرنگارهای صداوسیما دنبال سوژه‌ها می‌گردند و طلاب غیرایرانی از سوژه‌های داغ مراسم هستند که هرکدام باید پاسخ خبرنگاری را بدهند.




http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10293/A/13890727_2110293.jpg http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10301/A/13890727_0210301.jpg




مردم از ساعت 8 صبح آماده ورود رهبر هستند. بلندگوها صدای رادیو را پخش می‌کنند. گاهی نیز رادیوی قم مستقیما ماجرا را روایت می‌کند. آخرین داربست‌های خیابان 19 دی را همان ساعت 8 تمام می‌کنند. کناریکی‌شان می‌ایستم. ماموران نیروی انتظامی یک متر به یک متر در خیابان ایستاده‌اند. کمی که حرف می‌زنیم کنار داربست دیگر هیچ جای خالی نمی‌ماند.

از همان ابتدا یک باره جمعیت دم می‌دهد که رهبر آمد. ولی یک نوجوان از بالای داربست یک بنر داد می‌زند که نیامد و این ماجرا چندباره تکرار ‌شد. بعضی گل‌های گلایل دستشان گرفته‌اند و عده‌ای دیگر تمثالی از رهبر انقلاب.

یکی از بچه‌های نیروی انتظامی با لباس شخصی کنارم می‌ایستد. بی‌سیمش گزارش لحظه به لحظه مراسم را می‌دهد. وقتی که رهبر وارد مسیر استقبال می‌شود، گوینده بی‌سیم احساساتی می‌شود و شروع می‌کند با حالت خاصی از رهبر گفتن.

حدود ساعت 9 از بی‌سیم می‌گویند که رهبر در مسیر است. رادیو که صدایش در بین مردم می‌چرخد نیز از حرکتشان می‌گوید ولی پسرک بالای داربست می‌گوید نیامد. کارمندان یک شرکت سیمانی با کلاه‌های ایمنی و لباس فرم برای استقبال آمده‌اند. یکی شان دنبال دوربین می‌گردد که تبلیغی هم باشد. بالگرد صداوسیما که عبور می‌کند همه دست تکان می‌دهند. عده‌ای نامه‌های مردم برای رهبر را جمع می‌کنند.

 پیرمردی خودش را به زور کنارم جا می‌کند. به ترکی می‌پرسد که رهبر کی می‌آید. کم و بیش احساس می‌کنم که چنین گفته است. سری تکان می‌دهم که به زودی. فکر می‌کند ترکی بلدم. شروع می‌کند درد و دل کردن مجبور می‌شوم سرتکان بدهم. به کادرنیروی انتظامی گیرداده است که پائین داربست بنشیند. هرلحظه فشار جمعیت بیشتر می‌شود. گوینده بی‌سیم هرلحظه احساساتی‌تر می‌شود و از پشت بی‌سیم نیروی انتظامی شعار می‌دهد. مسیر5 کیلومتری خیلی طولانی شده است. موتورهای مختلف در خیابان ویراژ می‌دهند. که یکباره کسی داد می‌زند رهبر آمد و این بار واقعی است.

در خیابانی که قرار بود فقط ماشین ایشان باشد و دورش داربست زده‌اند و نیروی انتظامی گذاشته‌اند. عده‌ای پیاده که انگار از رهبر هم جلو زده‌اند می‌رسند. پس از چند لحظه دو ماشین که یکی برای خبرنگارها است از راه می‌رسند که آنها هم جمعیت زیادی دورشان کرده‌اند. بعدش مینی‌بوس حامل رهبری از راه می‌رسد که ناگهان جمعیت کنارم خالی می‌شود و همه می‌روند وسط خیابان. چند لحظه بعد من هم مثل بقیه وسط خیابانم.




http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10301/A/13890727_1810301.jpg




ماشین‌های بعد از مینی بوس رهبر دیگر مسیری برای گذشتن ندارند. مردم به‌شان راه نمی‌دهند. یکی‌شان هم با سپر آن یکی تصادف می‌کند و راننده  در این هیرویری پیاده می‌شود و قال می‌کند که این چه وضع رانندگی است.

جمعیت با موج‌های بی‌هدف به جلو می‌روند. همه زیردست و پا هستند. کف خیابان به شکل عجیبی پراز لنگه کفش و نعلین است که بر اثر فشار جمعیت از پای صاحبشان در آمده است. بعضی‌ها هم رندی کرده‌اند و کفش و نعلین‌شان را دست گرفته‌اند. همه با شور و شوق فراوان شعار می‌دهند و مسیر را می‌دوند. ماشین رهبری دور می‌شود ولی جمعیت همچنان از داربست‌ها وارد خیابان می‌شوند. هر چقدر نیروی انتظامی سعی می‌کند مانع ورود مردم شود نتیجه‌ای ندارد و آنقدر مردم فشار می‌آورند که آنها زیر دست و پا می‌مانند.

در قسمتی از مسیر فقط بانوان حضور دارند. اکثرشان چادرشان را جلوی صورت گرفته و هق هق می‌کنند. فشار جمعیت در آن قسمت به حدی می‌رسد که با هر موج عده‌ای داخل جوی کناری خیابان می‌افتند.

از انتهای مسیر، جلوی جمعیت را می‌گیرند. و فقط ماشین رهبری و گروهشان عبور می‌کنند. بعد نیروهای هلال احمر، کسانی که از فشار جمعیت بیهوش شده‌اند را از وسط جمعیت روی دست به سمت کانکس‌های خود می‌فرستند.

هر کس به بغل دستی‌اش از لحظه دیدار می‌گوید. جوانی به دوستش می‌گوید وقتی به ماشین رهبر رسیدم. از فشار عقبی‌ها صورتم محکم خورده است به شیشه ولی رهبر را هم دیده است.

نیروی انتظامی وظیفه اصلی‌شان تمام شده است. درب و داغان می‌خندند و از بلاهای که برسرشان آمده است می‌گویند.




http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10308/A/13890727_0110308.jpg




مسیر با فاصله کمی از حرم بسته است. و جمعیت باید از گیت‌های بازرسی وارد می‌شدند. نزدیک محل سخنرانی عده‌ای نامه به رهبری را تحویل می‌گیرند. کنارشان می‌ایستم. نوجوانی خودکارم را می‌خواهد. از بالا برگه‌اش را نگاه می‌کنم که نوشته است:

رهبر گرامی اسلام

من مهران -ر 13ساله ام. ما مستاجریم. لطفا برای ما خانه‌ای شخصی بسازید.

آدرسش را نوشت و رفت که نامه اش را بیندازد. نوجوانی دیگر کاغذ و قلم گرفت که چیزی بنویسد ولی بعد پشیمان شد. مرد جوانی خواست که برایش بنویسم. دنبال کار می‌گردد. یک روحانی هم که برای فردی یک متن نوشته بود مجبورشد تا نیم ساعت برای افراد مختلف متن بنویسد. هرکدام از مشکل‌شان گفته بودند. از بیماری دخترشان، نداشتن خانه و کار و کمک هزینه و تحصیلی تا مسائل سیاسی و اظهار محبت؛تا انتهای مراسم مردم را می‌شد دید که در گوشه‌ای نشسته‌اند و چیزی می‌نویسند.

آفتاب خیلی داغ شده بود. وقتی که رهبر به جایگاه آمدند، شعارها قطع نشد تا زمانی که از جمعیت خواستند که صلواتی بفرستند.

مراسم که تمام شد در اطراف حرم، شهرداری کفش‌های پیدا شده را در نقاطی کپُه کرده بود تا صاحبانشان بیایند و لنگه کفششان را تشخیص داده و تحویل بگیرند.


احداث کارخانه خودروسازی در کرمانشاه

سرویس خودرو رفاه: احداث کارخانه خودروسازی در کرمانشاه از مهمترین مصوبات دور اول سفر رییس جمهور و هیات دولت به استان کرمانشاه بود که با گذشت چندین سال از زمان تصویب آن و اعلام چندین باره مسوولان در خصوص زمان کلنگ زنی این طرح و محصول تولیدی اش، هنوز اجرای آن آغاز نشده است.


این طرح قرار بود با مشارکت سازمان تامین اجتماعی و شرکت ایران خودرو اجرا گردد که به عللی سازمان تامین اجتماعی از سهیم شدن در آن امتناع کرد و ظاهرا همین امر اصلی ترین علت تاخیر در اجرای آن بوده است.


طی ماه های اخیر از سوی برخی مسولان و نمایندگان استان اخباری مبنی بر پیشرفت در روند آغاز این طرح و اینکه ایران خودرو قرار است به تنهایی این طرح صنعتی را در کرمانشاه آغاز کند، مطرح شده است.


به گزارش خبرنگار رفاه به نقل از ایسنا؛ مهندس کیومرث فروتنی رییس سازمان صنایع و معادن استان کرمانشاه، امروز در نشستی خبری به تشریح آخرین وضعیت این مصوبه دور اول سفر رییس جمهور و هیات دولت به استان کرمانشاه پرداخت.


فروتنی در این نشست خبری در پاسخ به سئوالی در خصوص وضعیت احداث کارخانه خودروسازی کرمانشاه، گفت: اصلی ترین مشکل سر راه طرح خودرو سازی کرمانشاه بد قولی های شرکت سرمایه گذاری تامین اجتماعی بود که خوشبختانه پس از برگزاری نشست ها و جلسات بسیار با حضور مسئولین ایران خودرو، استاندار کرمانشاه و مجمع نمایندگان استان، کارها تا حد زیادی پیش رفته است.


وی با بیان اینکه ایران خودرو قبول کرده به تنهایی این طرح را اجرا کند، ادامه داد: در حال حاضر تنها مشکل سر راه این پروژه بحث تسهیلات بانکی است که در این رابطه جلسه ای مشترک با حضور رییس کل بانک مرکزی، استاندار و مجمع نمایندگان استان برگزار و نهایتا پرونده تقاضای دریافت تسهیلات ایران خودرو به بانک ملی استان ارجاع داده شد و آنها نیز این پرونده را برای بررسی بیشتر به بانک ملی کشور ارجاع داده اند.


فروتنی تصریح کرد: سرمایه گذاری این طرح مجموعا 53 میلیارد تومان است که ایران خودرو تقاضای دریافت 42 میلیارد تومان تسهیلات را داده است.


رییس سازمان صنایع و معادن استان کرمانشاه در خصوص مکان احداث این طرح، گفت: زمین احداث این طرح به میزان 10 هکتار در شهرک صنعتی شهرستان صحنه خریداری شده است.


وی یادآور شد: بر اساس برنامه ریزی‌های صورت گرفته محصول کارخانه خودروسازی کرمانشاه « پژو پارتنر» خواهد بود که در فاز اول ظرفیت تولید 13 هزار دستگاه را در سال خواهد داشت.


فروتنی به زمان شروع احداث کارخانه خودروسازی کرمانشاه و اینکه چه زمانی به بهره برداری می رسد اشاره‌ای نکرد.