فیلم زیبا لحظه شادی مردم دورود هنگام صعودتیم گهر به لیگ برتر

                                                           



                                                             

                                                         لطفا دانلودکنید

با سلام عزیزان کلیپ امروز را ، از کارهای خاص و جالب آقای ریوندی

با سلام

عزیزان کلیپ امروز را ، از کارهای خاص و جالب آقای ریوندی در نظر گرفتیم با این عنوان ( تقلید صدای ترومپپت ) با دهان ...........

در این مدت تعداد کمی کلیپ صداسازی برای هواداران قرار دادیم که سعی می شود از این به بعد کلیپ های بیشتری از صداسازی با دهان از حسن ریوندی در سایت قرار بگیرد

 

برای دانلود این ویدئو دیدنی به ادامه مطلب رجوع فرمایید


حسن ریوندی


مترجم گروهک منافقین

رجوی بدون جلب نظر استخبارات قادر به انجام هیچ کاری نبود

خبرگزاری فارس: مترجم مخصوص گروهک منافقین افشا کرد که رجوی هرگز بدون کسب اجازه و جلب موافقت رئیس استخبارات صدام قادر به انجام هیچ کاری نبود.

خبرگزاری فارس: رجوی بدون جلب نظر استخبارات قادر به انجام هیچ کاری نبود

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی "ندای حقیقت"، قربانعلی حسین‌نژاد (معروف به غلام) یکی از اعضای با سابقه و مترجم مخصوص تشکیلات فرقه‌ای منافقین در ادامه روشنگری‌های خود در خصوص تبین جایگاه و نوع رابطه تشکیلاتی بین دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی صدام و سازمان منافقین اعلام کرد: در سال 2000 درخواست ملاقاتی را رجوی برای دیدار با صدام جهت کسب تکلیف و هماهنگی ارائه کرد پیش از انجام این ملاقات و برای هماهنگی با استخبارات جلسه‌ای مقدماتی صورت گرفت، در این جلسه مسئول استخبارات از رجوی خواست تا موضوعات مورد نظر در دیدار با صدام را بازگو کند.

سرکرده منافقین نیز با طرح مقدمه‌ای درخواست خود را که شامل: اضافه کردن سهمیه نفت از 70 هزار بشکه به صد هزار بشکه در روز؛ گرفتن تانک‌های بیشتر برای برنامه ریزی حمله به ایران؛ پشتیبانی عملیاتی رژیم صدام  تا عمق 10 کیلومتری خاک ایران پس از حمله نیروهای سازمان منافقین به ایران بود مطرح کرد، پس از طرح مسائل و ارائه موضوعات یاد شده از سوی رجوی مسئول استخبارات خطاب به وی گفت: دو محور اول (1،2) را لازم نیست مطرح کنی ما خودمان پیگیری می‌کنیم، شما فقط محور سوم را در جلسه (با صدام) مطرح کن.

دستگاه استخبارات عراق سازمان منافقین را همواره واحدی تحت امر و زیرمجموعه‌ای از استخبارات می‌دانست و در تمامی جلسات رده بالا به عنوان مشرف بر سازمان حضور داشت.

انتقال سرکرده منافقین و همراهان او همواره با مسئولیت دستگاه استخبارات عراق بود و آنها برای بردن رجوی به اینگونه جلسات و دیدار با صدام او را بسیار تحقیر می‌کردند، بستن چشم‌ها (رجوی و همراهان وی) و گرداندن آنها ساعت‌ها در خیابان‌ها برای عدم مشخص شدن مکان ملاقات و هر آنچه که به آن تدابیر حفاظتی گفته می‌شد، بخشی از این تحقیر و حقارت‌ها بود که رجوی و همراهانش برای ادامه حیات ننگین خود آن را پذیرفته بودند.

علی‌رغم ژست‌های تبلیغاتی و ادعاهای بسیار سرکردگان سازمان منافقین در خصوص اهمیت و بزرگی این فرقه قرون وسطایی باید گفت که رجوی هرگز بدون کسب اجازه و جلب موافقت رئیس استخبارات صدام قادر به انجام هیچ کاری نبود.

حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار

روایت شده است در حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی بزرگ میساختند. اما چند روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند.


پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه! کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت: چوب بیاورید! کارگر بیاورید! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!!

....

و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟!!


مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: بله! درست شد!!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت...


کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار با تجربه پرسیدند؟!


معمار گفت: اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم... این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !

مرا بغل کن

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:...

مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم. زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى "مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.

فیلم خودکشی و اعدام زنی در ژاپن با سیم

فیلم خودکشی و اعدام زنی در ژاپن با سیم

نکته:خودکشی طوری است که در هنگام عملش پشیمانی میاره

 

 

لینک مستقیم