دلاور مردی که خواب را از چشم صدام گرفت

کاظمیان با چتر نجات به بیرون پرید اما دوران به سمت هتل سران ممالک غیرمتعهد پرواز کرد. حالا نوبت او بود تا مردانگیش را، شجاعتش را، وگذشتش را برای همیشه برتاریخ ایران ثبت کند. او در آخرین لحظات با یک عملیات استشهادی هواپیمایش را که دیگر نه موشکی برایش مانده بود ونه گلوله ای به ساختمان هتل بغداد کوبید. تا مطمئن باشد اجلاس غیر متعهدها منحل خواهد شد که شد. سردار دلاور 40 ساله ایران در روز سی‌ام تیر ماه سال 1361 در راه عشق به وطن که تمام وجود او را در بر گرفته بود، راه شهادت را در پیش گرفت و برگ زرینی از تاریخ این ملک اهورایی را رقم زد.
آینده:
 هر ثانیه این سرزمین، رشادتها دیده است، هر روز این سرزمین به شهادتها گذشته است، هر جای این سرزمین جوانانی را در آغوش گرفته است که شربت شهادت را برای سرافرازی میهن خوش سر کشیدند و آزاد پر کشیدند. ایران سرزمین حماسه هاست، سرزمینی که از دیر باز بیشه شیران دلیری بوده است که به راه وطن غرش  دشمن سوز سر دادند و نگذاشتند که حتی یک وجب از خاک ایران به دست دشمنان افتد. ایران همان خوزستان 36 میلیون نفری است، ایران همان دشت چالدران است و رستم کلاه چرمینه، ایران خرمشهر است و جهان آرا، ایران مهد رشادت است برای سرافرازی خاک و ملت.

دلاور مردی که خواب را از چشم صدام گرفت(+عکس)


نیروی هوایی ایران نیز از زمان تاسیس تا به امروز، در برگ برگ، تاریخ پر فراز و نشیب خود رشادتهای بسیاری نموده  و مردانی را به خود دیده که بی باکیشان  و مهارتشان در پرواز شُهره خاص و عام بوده است. تیز پروازانی همانند شهید خلبان بابائیان، شهید خلبان حسین خرازی (کسی که بعد از شهادتش در عراق جشن عمومی برگزار شد) و بسیاری دیگر که حماسه ها آفریدند و آنچنان بال های پرنده های آهنین خود بر پهنه این سرزمین گستردند که اجازه ندادن که حتی یک وجب از خاک ایران به دست دشمن افتد.

در ایجا ما از مردی سخن خواهیم گفت که خواب را بر خود صدام نیز حرام کرده بود  و عراقی ها برای سر او جایزه تعیین کرده بودن،  شخصی که هیچ باکی از پرواز بر فراز آسمان دشمن نداشت  و همیشه  می گفت: "اگرخلبان ترس نداشته باشد وکمی هم شانس یاراوباشد، عراقی ها نمی توانند اورابزنند واگرهم بزنند، این هواپیما تا نود درصد قابل پروازبه یک نقطه ی safe درخاک خودی است وفرصتی برای ترک هواپیما وجود دارد". اونمی ترسید، ازهیچ چیز. واین رابقیه هم می دانستند برای همین بود که همه جا حرف ازاو بود وبرای همین بود که برعکس عادت دیرینه ی ما، ازاو قبل ازشهادتش نیمچه تجلیلی کردند وحتی خیابانی را درزادگاهش، به نامش نامگذاری کردند. برای همین بود که همیشه اولین داوطلب پروازها بود و ازبس پریده بود دیسک کمرگرفته بود. آری دیسک کمر ، کسی فکرش رانمی کرد صندلی خلبان هم - مثل صندلی راننده های بیابان - بتواند مردی را گرفتار دیسک کمر کند، آن قدرکه مرد نتواند به راحتی سرپایش بایستد، خودش هم نمی توانست چنین حالتی راتصورکند ، اما جنگ خیلی چیزها را ثابت کرد. ثابت کرد که می شود آن قدر داوطلبانه درپروازهای بی داوطلب شرکت کرد که قامتت صاف ایستادن رافراموش کند.

دلاور مردی که خواب را از چشم صدام گرفت(+عکس)
 

عباس دوران که بود؟ محل تولد: شیراز / استان فارس ، تاریخ تولد:  1329 
محل شهادت: بغداد، تاریخ شهادت: 30/4/1361   ، مزار شهید: شیراز  ، طول مدت حیات: 40 سال


دلاور مردی که خواب را از چشم صدام گرفت(+عکس)

                                          

خلبان شهید عباس دوران ، دلاور تیز پرواز نیروی هوایی ایران

سال 1329 بود، که عباس پا به عرصه هستی نهاد. مادر با شوق فراوان به تربیت او همت گماشت و عباس در شهر زیبای شیراز دوران شیرین کودکی را پشت سر نهاد. سال 1351 بعد از اتمام تحصیلات به دانشگاه خلبانی نیروی هوایی ارتش رفت، با اتمام دوره مقدماتی جهت ادامه تحصیل به امریکا اعزام شد و با اخذ نشان و گواهی‌نامه خلبانی به ایران بازگشت.تا از خاک پاک کشور خود محافظت نماید.با آغاز جنگ تحمیلی خدمت خود را در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیات فرماندهی پایگاه سوم شکاری نفتی شهید نوژه ادامه داد و در طول سالهای دفاع مقدس بیش از یک صد سورتی پرواز جنگ انجام داد. دوران در تاریخ 7/9/1359 اسکله «الامیه» و «البکر» را غرق کرد و در عملیات فتح‌المبین حماسه آفرید.


دلاور مردی که خواب را از چشم صدام گرفت(+عکس)

 شهیدان عباس دوران و یاسینی، قبل از انجام ماموریت خود به تاریخ 7 آذر ماه 1359

کنفرانس سران کشورهای غیر متعهد در بغداد و رجز خوانی صدام

در سال 1361 عراق با وجود  مخالف ایران  میزبانی کنفرانس سران کشورهای غیر متعهد را به عهده گرفت، یکی از شرایط   واگذاری میزبانی اجلاس غیر متعهدها ، امن بودن محل برگزاری اجلاس بود. ایران با طرح این مسئله که عراق در حال جنگ است و شهر بغداد نا امن می باشد مخالفت شدید خود را با برگذاری اجلاس در عراق اعلام کرده بود، اما بعثی ها با تبلیغات وسیعی که انجام داده بودند  توانسته بودند کشورهای عضو غیر متعهد ها را راضی کنند که اجلاس در بغداد برگذار شود، عراقی ها از دوره قبل این اجلاس که در هند برگزار شده بود ، تبلیغات خود را شروع کرده بودند  و با پخش کتابچه ها و اعلامیه های ضد ایرانی در بین نمایندگان اعضای غیر متعهدها در کنفرانس هند ، تمامی افکار اعضا را بر ضد ایران شورانده بودند (هر چند که کشورهای بسیاری که امروزه ادعای دوستی با ایران را دارند در آن زمان دشمن درجه یک محسوب می شدند).

عراقی ها با بیان این موضوع که حتی یک پرنده هم جرات پرواز بر فراز آسمان بغداد را ندارد ، این شهر را امن توصیف کرده بودند و از چندی  قبل از تشکیل کنفرانس در بغداد ، با کشیدن خبرنگاران شبکه های بین المللی به بغداد دست به تبلیغات وسیعی زده بودند. ایران نیز سعی داشت  با نا امن کردن آسمان بغداد برگذاری اجلاس را در این شهر غیر ممکن سازد تا عراقی ها نتوانند به اهداف شوم خود در این کنفرانس برسند. که با وجود دلاوری همچون عباس دوران به هدف خود رسید.


دلاور مردی که خواب را از چشم صدام گرفت(+عکس)



عباس دوران و درهم کوبیدن بغداد

در تاریخ 30/4/1361 عاشقانه برای انجام مأموریت حاضر شد هدف موردنظر او بغداد بود . به همین علت صاعقه‌وار از سد دفاع هوایی پایتخت عراق گذشت و شهر را بمباران نمود . اما اصابت موشک عراقی باعث شد، هواپیما آتش بگیرد، دوران شجاعانه به طرف پالایشگاه الدوره پرواز نمود .تمام بمب‌ها را بر روی پالایشگاه فرو ریخت، قسمت عقب هواپیما در آتش می‌سوخت . باز هم به کابین عقبش نگاه کرد.



دلاور مردی که خواب را از چشم صدام گرفت(+عکس)


شاید برای باردوم یاسوم، شاید. تمام لحظه هایش را ورق زد. می توانست مثل پروازSM 21 مهر59  یا پروازCAS 24 مهر 59 - یا خیلی پروازهای دیگر- هواپیمایش را دودستی نگه دارد، با نیروی خودی هماهنگ کند وآهسته آهسته تا نزدیک ترین نقطه ی خودی برساندش. هنوزهم یادش بود چقدربرای خریدن این هواپیماها هزینه شده است وچقدربرای راه انداختن آن ها بدون یانکی ها. هنوزهم مثل هرروزوهرشب، قدرخودش را می دانست وقدرکمکش را وقدرعشق مثال زدنیش، همسرش، مهنازش را.

ای کاش مطمئن بودکه همین قدرکافیست. ای کاش دلش رضایت می داد برگردد یا لااقل eject کند. و منتظربماند تا شاید اجلاس بغداد منحل شود.اما خوب می دانست که نباید دل به بازی سرنوشت بسپارد.

کاظمیان با چتر نجات به بیرون پرید اما دوران به سمت هتل سران ممالک غیرمتعهد پرواز کرد. حالا نوبت او بود تا مردانگیش را، شجاعتش را، وگذشتش را برای همیشه برتاریخ ایران ثبت کند.  او در آخرین لحظات با یک عملیات استشهادی هواپیمایش را که دیگر نه موشکی برایش مانده بود ونه  گلوله ای به ساختمان هتل بغداد کوبید. تا مطمئن باشد اجلاس غیر متعهدها منحل خواهد شد که شد. سردار دلاور 40 ساله ایران در روز سی‌ام تیر ماه سال 1361 در راه عشق به وطن که تمام وجود او را در بر گرفته بود، راه شهادت را در پیش گرفت و برگ زرینی از تاریخ این ملک اهورایی را رقم زد.

بعد از این واقعه فضای شهر بغداد در هاله‌ای از دود فرو رفت، و تبلیغات صدام در مورد امنیت بغداد نقش بر آب شد .بدین‌ترتیب اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نگردید. بعد از بیست سال تنها قطعه‌ای از استخوان پا به همراه تکه‌ای از پوتین عباس دروان به میهن بازگشت و روز دهم مردادماه سال 1381 خانواده آن را در شیراز به خاک سپردند.


کربلا، کربلا ما داریم میاییم                            کربلا، کربلا ما داریم میاییم

کربلا، کربلا ما داریم میاییم                            اسرای مظلوم ما داریم میاییم

صفدری، حزب اسلامی و یاران دادیم               هفتادودو سردار هفتم تیر دادیم

بهشتی، مفتح، مطهری ها دادیم                   مصطفی خمینی، رجایی، باهنر ها دادیم

دستغیب، صدوقی، اشرفی، مدنی ها دادیم      منتظر، محمد، اندرزگوها دادیم

کربلا ، کربلا ما داریم میاییم                           کربلا، کربلا ما داریم میاییم

قدوسی، هاشمی، کلاهدوزها دادیم               عراقی با چمران، جهان آرا دادیم

نامجو، فکوری، فلاحی، قرنی ها دادیم             شیرودی، شریعت، عباس دوران دادیم

نزدیک لشکر کربلا ما جوون ها دادیم                پیروان علی با حسین نوجوون ها دادیم

ارتشی هم سپاه، بسیجی ها دادیم

کربلا، کربلا ما داریم میاییم                            کربلا، کربلا ما داریم میاییم

بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام ها. نه کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین(ع) راهی به سوی حقیقت نیست....

گشاد ترین دهان جهان!

فرانسیسکو دومینگو ژاکیوم ۲۰ ساله اهل سامبیزانگا از آنگولا توانست در مسابقه پهن ترین دهان جهان در رم با گذاشتن یک قوطی کوکا کولا در دهان خود با ۱۷ سانتی متر پهنا رکورد پهن ترین دهان جهان را بشکند.

در مسابقه برگزار شده در رم همه با استفاده از فنجان قهوه ، بطری آب جو و چیزهای دیگر سعی کردن عنوان پهن ترین دهان جهان را از آن خود کنند ولی هیچکس نتوانست مانند فرانسیسکو که از نظر هیبت مانند یک فک آنگولایی می باشد یک بطری کوکا کولا را در دهان خود جای دهد.

نام فرانسیسکو با عنوان پهن ترین دهان جهان به کتاب رکوردهای جهانی گینس راه یافت.

منبع: رکوردهای جهانی گینس

دختری که انگشت های پایش شبیه انگشت دست شده اند!!

یک دختر بچه 3 ساله چینی از یک بیماری رنج می برد که باعث شده است پاهای وی بزرگتر از حد معمول خود باشند. یو یو دختر بچه 3 ساله چینی دارای بیماری عجیبی است که این بیماری باعث می شود پاهای این دختر بچه با سرعت بسیار بالایی رشد کنند.

پاهای یو یو دائما در حال متورم و سنگین شدن هستند که راه رفتن را برای او بسیار دشوار کرده است.

دختری که انگشت های پایش شبیه انگشت دست شده اند!! + عکس

دختری که انگشت های پایش شبیه انگشت دست شده اند!! + عکس

خانواده این دختر بسیار فقیر هستند و از مخارج معالجه دخترشان بر نمی آیند ولی پدر بزرگ یو یو در حال جمع آوری و به دست آوردن پولی است که بتواند نوه خود را درمان کند.

این مرد ۱۵ گواهینامه دارد!

حسین کریم لو تصمیم گرفته با گرفتن گواهینامه گینسی شود، او برای به دست آوردن گواهینامه هایش دردسرهای زیادی کشیده است، در این گزارش او از خاطرات و آرزوهایش می گوید. دانشجوی رشته برق صنعتی است و عاشق کارهای فنی، او گواهینامه پایه دو، پایه یک، موتورسیکلت، غلتک، لودر، جرثقیل، بابکت (مینی لودر)، دامپر (خودرویی برای تخلیه بار در محل های مرتفع)، بلدوزر، بیل مکانیکی، فینیشر (خودرویی که در آسفالت کاری کاربرد دارد)، ویتکن (ماشینی برای راه و ساختمان)، گریدر، لیفتراک و تراکتور را در مدت 2 سال به دست آورده است.

آقای رکورددار تا به حال موفق به دریافت این 15 گواهینامه شده است اما این روزها او در کلاس های خلبانی ثبت نام کرده تا گواهینامه خلبانی را هم به دست بیاورد. کریم لو که متولد 1354 است درباره انگیزه اش از این کار می گوید: «دوست داشتم در کتاب رکوردهای جهانی گینس نامم ثبت شود، وقتی دیدم ایرانی ها با کارهایی مانند روپایی زدن و ماجراجویی موفق به این کار شده اند، تصمیم گرفتم با گرفتن تعداد زیادی گواهینامه رکوددار شوم. در حال حاضر دوره تئوری آموزش خلبانی را پشت سر گذاشته ام، برای بخش عملی آن فعلا پولم ته کشیده است».

این مرد ۱۵ گواهینامه دارد!

پنجره هوشمند

البته این تنها انگیزه کریم لو نیست او با این کار قصد دارد با سیستم و نحوه کار خودروهای مختلف آشنا شود تا بتواند یک خودروی تلفیقی بسازد. «من روی طراحی خودرویی کار می کنم که بتواند به راحتی در مسیرهای پر از مانع حرکت کند، الان ما خودروهایی با دو دیفرانسیل و شاسی بلند داریم که مناسب این مسیرها هستند اما بازهم این خودروها در میان ماسه، گل و آب گیر می کنند من می خواهم یک جک یا بیل مکانیکی برای آنها درست کنم تا در هیچ جایی گیر نکنند.»

کریم لو تا به حال چندین اختراع نیز داشته و آنها را به ثبت رسانده است، یکی از اختراع های او پنجره هوشمند است: «این پنجره را طوری طراحی کرده ام که زمانی که میزان گازهای مضر در خانه زیاد شد به صورت خودکار و با موتورهایی که دارد پنجره را باز کرده و هوای بیرون را به داخل خانه می فرستد.»

گواهینامه دردسرساز

این مرد ۱۵ گواهینامه دارد!

آقای رکورددار برای گرفتن هرکدام از گواهینامه هایش زحمات زیادی کشیده است. او برای یادگرفتن رانندگی با ماشین های راهسازی به بیرون از شهر و محل هایی می رفته که این ماشین ها مشغول به کار بودند: «می رفتم از راننده های آنها می خواستم به من آموزش دهند بعضی از آنها از من پول می گرفتند اما برخی ها هم رایگان به من آموزش می دادند.

اما قسمت سخت تر ماجرا مربوط به زمانی می شد که باید خود داوطلب ها برای آزمون، ماشین تهیه می کردند و آن را به نزدیکی های محل آزمون منتقل می کردند.»

به گفته کریم لو مشکل ترین گواهینامه ای که او تا به حال گرفته، گواهینامه ماشین بابکت بوده است: «این خودروی کوچک، فرمان، کلاچ و ترمز ندارد و باید آن را به وسیله دستگیره هایی که دارد هدایت کرد. برای گرفتن گواهینامه این خودرو، بیشتر از سه ماه وقت گذاشتم.»

آقای رکورددار بیشترین آمار ردشدن در آزمون های عملی گواهینامه هایش را هنگام گرفتن گواهینامه پایه یک تجربه کرده است: «گرفتن گواهینامه بابکت واقعا مشکل بود و به نظر من از گرفتن پایه یک هم مشکل تر است، هرچند که من برای گواهینامه عملی یا همان آزمون تپه پایه یک، 12بار امتحان دادم تا سرانجام قبول شدم. گرفتن این گواهینامه حدود یک سال زمان برد.»

یکی دیگر از گواهینامه هایی که کریم لو تا به حال موفق نشده آن را به دست بیاورد گواهینامه ماشینی است که برای کارگذاشتن لوله های بزرگ نفت و گاز مورد استفاده قرار می گیرد: «وقتی فهمیدم نمونه ای از این خودرو را برای تعمیر به اصفهان آورده اند به آنجا رفتم و هر طوری بود طرز کار با آن را یاد گرفتم بعد در تهران آزمون آیین نامه آن را با موفقیت پشت سر گذاشتم. حالا هم درخواست کرده ام برای آزمون عملی با این ماشین، مرا به اهواز ببرند اما راهنمایی و رانندگی هنوز با این درخواستم موافقت نکرده است.»

خانواده نمونه

این مرد ۱۵ گواهینامه دارد!

یکی دیگر از نکات جالب زندگی کریم لو نحوه تحصیل در خانواده آنهاست. آقای رکورددار متاهل است و دو فرزند دختر دارد. او درباره خانواده اش می گوید: «نکته جالب ماجرا اینجاست که اعضای خانواده من هرکدام در یک مقطع تحصیلی درس می خوانند. دختر کوچکم در مقطع ابتدایی، دختر بزرگم راهنمایی، همسرم دبیرستان و خودم هم که دانشجو هستم.»

همین ماجرا باعث شده خانواده کریم لو، برنامه ریزی خاصی برای درس خواندن داشته باشند: «در خانه ما همیشه ساعت 6 عصر تا 9 شب وقت درس خواندن است برای همین ما ساعت هایمان را کوک می کنیم تا همیشه در این ساعات درس بخوانیم. هر وقت هم فرصت پیدا کنیم. با هم زبان انگلیسی تمرین می کنیم».

مواقعی هم که فصل امتحانات است کریم لوها بیشتر از پیش درس می خوانند: «موقع امتحان، همگی 4 صبح از خواب بیدار می شویم و تا ساعت 6 درس می خوانیم بعد از آن به پارک نزدیک خانه مان می رویم و ورزش می کنیم.»

مرکزی برای همه گواهینامه ها

حسین کریم لو ایده ای هم برای احداث یک مرکز بزرگ آموزش رانندگی دارد. «اگر شرایطش فراهم شود می خواهم انواع و اقسام خودروها را تهیه کرده و آنها را در مرکزی جای دهم تا بتوان طرز کار هر خودرویی را در آن به داوطلبان آموزش داد، اگر سرمایه گذاری پیدا شود می خواهم یک مرکز بزرگ درست کنم تا هر شخصی که خواست هر نوع گواهینامه ای بگیرد به آنجا برود و برای گرفتن گواهینامه دردسر نکشد. وقتی ما انواع ماشین ها را یکجا جع کنیم آنهایی که می خواهند گواهینامه بگیرند سرگردان نمی شوند. برای همین به دنبال سرمایه گذار می گردم».

مشهدی علی تنها نعلبند تبریز

مشهدی علی تنها نعلبند سامان میدانی(بازار کاه) تبریز که پنجاه سال به این حرفه پرداخته، چهل سال است که تابستانهای هر سال در حاشیه پنج شنبه بازار دام و حیوانات صوفیان نعلبندی می کند.

7nal 1

7nal 2

7nal 3

7nal 4

7nal 5

7nal 6

7nal 7

7nal 8

7nal 9

7nal 10

7nal 11

7nal 12

7nal 13

7nal 14

7nal 15

7nal 16

7nal 17

7nal 18

7nal 19

7nal 20

7nal 21

7nal 22

7nal 23

7nal 24

وضعیت خانواده ها در آخرالزمان

از ویژگی های خانواده مهدی باور، شناخت آسیب ها و آفت های نگه داشتن خانوادگی در دوران آخرالزمان، حفاظت و پاک نگه داشتن حریم خانه و خانواده از آسیب ها و آفات آخرالزمانی و جای گزینی «فرهنگ انتظار» در برابر «فرهنگ ابتذال» است.

نابسامانی عاطفی در روابط خانوادگی

از مهم ترین ناهنجاری های خانوادگی در آخرالزمان ایجاد گسست شدید عاطفی بین اعضای خانواده و از هم گسیختگی خانواده هاست. از منظر احادیث اسلامی، در آخرالزمان بنیان خانوده ها به شدت سست و آسیب پذیر خواهد شد و فسادها، فتنه ها و آفت های فراگیر این دوران، در متن تمام خانه های شرق و غرب عالم نفوذ خواهد یافت و نه تنها فرزندان که پدران و مادران را نیز فرا خواهد گرفت:

«در آخرالزمان، خواهی دید که پدران و مادران از فرزندان خود به شدت ناراضی اند و عاق والدین شدن رواج یافته است.

۱ حرمت پدران و مادران سبک شمرده می شود.

۲ فرزند به پدرش تهمت می زند، پدر و مادرش را نفرین می کند و از مرگ آنها مسرور می شود.

۳ در آن هنگام، طلاق و جدایی در خانواده ها بسیار خواهد شد.

۴ در آن زمان، فتنه ها چونان پاره های شب تاریک، شما را فرا می گیرد و هیچ خانه ای از مسلمانان در شرق و غرب عالم نمی ماند؛ مگر اینکه فتنه ها در آن داخل می شوند.

۵ شهوت گرایی و لذت جویی

عفت و نجابت زنان و مردان آخرالزمانی در تاخت و تاز اسب وحشی شهوت تاراج می گردد و روح ایشان به لجن زاری بدبو از بی عفتی و هواپرستی تبدیل می گردد:

«هم و غم مردم (در آخرالزمان) به سیر کردن شکم و رسیدگی به شهوتشان خلاصه می شود، دیگر اهمیت نمی دهند که آنچه می خورند حلال است یا حرام؟ و اینکه آیا راه اطفای غرایزشان مشروع است یا نامشروع؟!

۶ زنان در آن زمان، بی حجاب و برهنه و خودنما خواهند شد.

۷ آنان در فتنه ها داخل، به شهوت ها علاقه مند و با سرعت به سوی لذت ها روی می آورند.

۸ خواهی دید که زنان با زنان ازدواج می کنند.

۹ درآمد زنان از راه خودفروشی و بزهکاری تأمین می گردد.

۱۰ آنان حرام های الهی را حلال می شمارند و بدین سان در جهنم وارد و در آن جاودان می گردند.

۱۱ بی غیرتی خانوادگی

مردان و زنان آخرالزمانی، دچار نوعی «قحط غیرت» می شوند تا جایی که در دفاع از کیان عفت و نجابت خانواده های خود دچار نوعی بی حسی و بی میلی می گردند و گاه به عمد، ناموس خویش را در معرض دید نامحرمان قرار می دهند و حتی به بی عفتی ها و خودفروشی ایشان رضایت می دهند:
«مرد از همسرش انحرافات جنسی را می بیند و اعتراضی نمی کند. از آنچه از طریق خودفروشی به دست می آورد، می گیرد و می خورد. اگر انحراف سراسر وجودش را فرا گیرد، اعتراض نمی کند، به آنچه انجام می شود و در حقش گفته می شود، گوش نمی دهد. پس چنین فردی دیوث است (که بیگانگان را بر همسر خود وارد می کند).»

۱۲ زن پرستی

یکی از آفات و ناهنجاری های خانوادگی در آخرالزمان، زن سالاری تا سر حد زن پرستی و قبله قرار دادن زنان است:

(در آخرالزمان) تمام همت مرد، شکم او و قبله اش، همسر او و دینش، درهم و دینار او خواهد بود.

۱۳ مرد از همسرش اطاعت می کند، ولی پدر و مادرش را نافرمانی می کند.

۱۴ در آخرالزمان زن را ببینی که با خشونت با همسرش رفتار می کند، آنچه را که او نمی خواهد، انجام می دهد، اموال شوهرش را به ضرر وی خرج می کند.

۱۵ مانع تراشی در تربیت دینی فرزندان

از دیگر ناهنجاری های خانوادگی در آخرالزمان، کم توجهی والدین به تربیت دینی فرزندان و مانع تراشی برای علم آموزی دینی و گرایش های الهی آنان است:

«وای بر فرزندان آخرالزمان از روش پدرانشان! نه از پدران مشرکشان، بلکه از پدران مسلمانشان که چیزی از فرایض دینی را به آنها یاد نمی دهند و اگر فرزندشان نیز از پی فراگیری معارف دینی بروند، منعشان می کنند و تنها از این خشنودند که آنها درآمد آسانی از مال دنیا داشته باشند، هر چند ناچیز باشد. من از این پدران بیزارم و آنان نیز از من بیزارند.»

۱۶ آشناگریزی و همسایه آزاری

از آسیب های خانوادگی دوره آخرالزمان، قطع رحم، آشناگریزی و همسایه آزاری به شیوه های گوناگون است:

هنگامی که پیوند خویشاوندی قطع شود و برای اطعام و مهمانی دادن بر یکدیگر منت گذارند… .

۱۷ همسایه به همسایه اش آزار و اذیت می کند و کسی جلوگیری نمی کند.

۱۸ و همسایه را می بینی که همسایه اش را از ترس زبانش اکرام و احترام می کند.

۱۹حرام خوری و آلودگی های اقتصادی

در آخرالزمان بحران اقتصادی حرام به حد اعلای خود می رسد، خانواده ها تقوای اقتصادی را از دست داده و در منجلاب آلودگی های اقتصادی همچون ربا، کم فروشی، رشوه خواری و گران فروشی غوطه ور می گردند:

«هنگامی که ببینی اگر مردی یک روز گناه بزرگی همچون فحشا، کم فروشی، کلاه برداری و شرب خمر انجام نداده باشد، بسیار غمگین و اندوهگین می شود که گویی آن روز عمرش تباه شده است

۲۰ و می بینی که زندگی مردم از کم فروشی و تقلب تأمین می شود.

۲۱ در آن زمان ربا شایع می شود، کارها با رشوه انجام می یابد، مقام و ارزش دین تنزل می نماید و دنیا در نظر آنها ارزش پیدا می کند.

دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

اجرای طرح های امنیت محله محور صبح  یکشنبه با حضور سردار حسین ساجدی نیا فرمانده انتظامی پایتخت برگزار شد.

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

تصاویر : دستگیری اراذل و اوباش منطقه های تهران

آشناترین چهره،گمنام ترین فرد

جانباز 70 درصد شیمیایی اهواز و رزمنده چهره آشنای دوران هشت سال دفاع مقدس

            او نفس می کشد. دستگاه با هر نفس مرطوب او صدایی دارد که دل را فرو می ریزد. تاپ تاپی غریب که صدای دلهره دارد، و پرده های گل دار بر روی پنجره، اتاق ساده و کوچک او را شبیه اتاق سرد بیمارستانی می کند. با صدای دستگاه هایی که تلاش می کنند بیماری را زنده نگه دارند. این دردی که سالهاست با آن آشناست. «سعید ثعلبی» همان رزمنده شجاعی است که این روزها به دلیل ضایعه شیمیایی و خس خس گلویش، به ناچار از کپسول اکسیژن استفاده می کند. او صاحب همان عکس معروف دفاع مقدس است. رزمنده ای که ایستاده و تفنگ به دست گرفته و پیشانی بند «یا مهدی ادرکنی(عج)» بر پیشانی اش بسته است. آنچه در زیر می خوانید، گزیده ای از گفتگو با این جانباز 70 درصد شیمیایی اهواز است.

جانباز سعید ثعلبی

چه سالی به جبهه اعزام شدید؟

          سال 59 در بستان زندگی می کردیم که بعد از شروع جنگ، عراق آنجا را محاصره کرد. به حمیدیه رفتیم. تصمیم گرفتم به جبهه بروم اما به دلیل سن کمم، در بسیج ثبت نامم نکردند. آنقدر سماجت کردم که در بسیج حمیدیه قبولم کردند. در کرخه نور، مسئول ادوات بودم و با اینکه 16 سال داشتم، بعد از مدتی مسئول گردان 40 نفره شدم.

جانباز سعید ثعلبی

آزاد سازی کرخه نور چه سالی انجام شد؟

          کرخه نور در شمال جفیر قرار دارد. سال 61 نزدیک های عملیات بیت المقدس بود که برای شروع، باید آنجا را پاک سازی می کردیم.

         عراقی ها، کرخه نور را مین گذاری کرده بودند. بچه ها همه داوطلب بودند که از معبر مین رد بشوند و راه را باز کنند. آخرش قرعه کشی کردیم. دو بار قرعه زدیم و هر بار اسـم بـچّـه هـای خوزستـانی درآمـد . صـدای اعتـراض شمالی ها بالا رفـت. می گفتند: ما مهمانیم، شما در خانه خودتان هستید، بگذارید ما برویم. ما چاره ای نداشتیم، گذاشتیم دوباره قرعه بیندازند، گفتیم مهمانند، باید احترام بگذاریم. بالاخره آنها رفتند. ساعت یک بعد از ظهر بود که آزادسازی کرخه نور را شروع کردیم.

چند نفر از آنها که از مین رد شدند، به شهادت رسیدند؟

        آن روز 50 نفر از بچه ها از روی مین ها رد شدند. مین ها ضدنفر بودند و می کشتند؛ برگشتی در کار نبود. مسیر 40 متری را بچه ها یکی یکی رفتند و باز کردند.

          من حساب می کنم که در هر متر، حداقل یکی شان به شهادت رسید. اولی در قدم اول، دومی بعد از او، سومی... و هر کدام که پیش می رفت، پا جای پای کسی می گذاشت که لحظه ای پیش از او، جلوی چشمش در غبار انفجار مین ضدنفر گم شده بود.

         فکرش را بکن! صف کشیده بودند و پشت سر هم می رفتند. یکی یکی. یکی می رفت و وقتی صدای انفجار بلند می شد  او که رفته بود در غباری که از زمین به آسمان می رفت گم می شد، بعدی پشت سر او می دوید که به نوبتش برسد که در غبار انفجار بپیچد و به آسمان برود.

یعنی هیچ راه دیگری برای عبور وجود نداشت؟

          نه، چاره نبود، بچه ها می رفتند و راه را باز می کردند. معبر مین از خاکریز مقدم خودمان بود به خاکریز دشمن. بچه ها همه خوشحال بودند. عزم داشتند. الله اکبر و یاحسین (ع) می گفتند و می رفتند و از روی مین رد می شدند و راه را باز می کردند.

جانباز سعید ثعلبی

از عکستان بگویید. خاطرتان است که مربوط به چه عملیاتی است؟

سال 61 در عملیات والفجر یک در هور العظیم بودیم که عکاسی آمد و عکسم را گرفت و رفت. آن موقع مسئول دسته بودم. دیگر او را ندیدم، ولی عکس را داشتم. از کنگره ها و جشنواره های زیادی سراغ این عکس را می گرفتند و دنبالش می گشتند، من هم به آنها می دادم.بعضی ها به اشتباه تصور می کنند که این صاحب این عکس در جبهه به شهادت رسیده است اما این گونه نیست. من زنده ام و حالا با مشکلات شیمیایی ام دست و پنجه نرم می کنم.

از مجروحیت شیمیایی تان گفتید. در چه عملیاتی شیمیایی شدید؟

         قبل از مجروحیت شیمیایی ام، در عملیات بیت المقدس برای آزادی خرّمشهر، یک بار از ناحیه دست چپ زخمی شدم  و یک بار دیگر دچار موج انفجار شده بودم، با این همه دوباره به جبهه برگشتم. سال 62 در عملیات خیبر شیمیایی شدم.

آن روز چند نفر زخمی شدند. من با قایق، زخمی ها را از شط از جاده بصره به سمت ساحل خودمان می بردم که شط را بمباران شیمیایی کردند. ما هم خبر نداشتیم که اصلا شیمیایی چی هست. ساعت 10 و نیم صبح بود. روی آب بودیم و آن جا هوای شیمیایی را تنفس کردیم. بمب شیمیایی را توی آب انداختند. نیزارها همه سوختند. دودش سفید و غلیظ بود و در هوا می چرخید.

از وضعیت جسمانی خود و همرزمانتان هم بگویید؟

        وقتی به ساحل رسیدیم، یکی از بچه ها آتش گرفته و روی زمین افتاده بود. رفتم و با پتو خاموشش کردم. خودم هم بدنم می سوخت. ما را به بیمارستان بردند. بین مجروح هایی که با قایق به ساحل رساندم، اسرای عراقی هم بودند. آن موقع استادیوم ورزشی اهواز تبدیل به نقاهت گاه مجروحین شیمیایی شده بود. ما را به آنجا بردند و شست و شو دادند و بعد هم به بیمارستان نجمیه تهران منتقلمان کردند. دوران بستری ام سه ماه طول کشید. بدنم تاول زده بود، احساس خفگی داشتم، خون استفراغ می کردم. هنوز هم همینطور.

بعد از این بهبودیتان، دوباره به جبهه برگشتید؟

         بله، سال 65 در شلمچه دچار مجروحیت شیمیایی عامل گاز اعصاب شدم. عراقی ها بعد از این که فاو  را گرفتند، می خواستند شلمچه را هم بگیرند که ما آنجا بودیم. برای همین هواپیماها آمدند و ده تا ده تا بمب های گاز اعصاب ریختند. ما توی سنگرمان بودیم، رفتیم ماسک زدیم ولی دیگر فایده نداشت. سه نفر بودیم. تشنج کردیم. یکی از بچه ها، بچه تبریز بود، 12 ـ 13 ساله. سرش را محکم می زد به دیوار. خون از سر و صورتش سرازیر شده بود ولی هیچ چیز را احساس نمی کرد. فقط سرش را محکم می زد توی دیوار.

           از شلمچه ما را آوردند اهواز و از آن جا بردند تهران. بیمارستان نجمیه، بیمارستان بقیه الله، بیمارستان مصطفی خمینی و بیمارستان جماران. برای مجروحتیم با گاز اعصاب نزدیک شش ماه بستری بودم.

چه چیزی باعث شد که بعد از مجروحیت  شیمیایی تان دوباره به جبهه برگردید؟

         در جبهه، وقتی رزمنده ها سر پست نگهبانی می رفتند، نفر بعدی را که نوبتش می شد، بیدار نمی کردند و خودشان جای بعدی هم بیدار می ماندند و نگهبانی می دادند. بچه ها با هم مثل برادر بودند. پوتین های همدیگر را واکس می زدند، لباس های همدیگر را می شستند، کسی نمی گفت این لباس کی است و آن لباس کی است. همه را با هم می شستند.

              حال و هوای آن موقع خیلی خوب بود، پر از افتخار و عشق بود. شب عملیات همه حاضر بودند. همه می خواستند بروند جلو. همه عشق خط مقدم را داشتند. خط مقدم خیلی سخت بود. بچه ها توی جنگ دیده اند، خط مقدم شوخی نیست.همه این ها، مرا به جذب جبهه می کرد.

جانباز سعید ثعلبی

چه سالی ازدواج کردید؟

       سال 62 ازدواج کردم. یک هفته بعدش یک شب آمدند درِ خانه دنبالم و گفتند بیا برویم عملیات، من هم رفتم! عملیات خیبر بود، همان جا شیمیایی شدم. خانمم هم چیزی نمی گفت. می گفت: آزادی، برو.

در حال حاضر برای درمانتان چه می کنید؟

            حالا هم خیلی سخت است. باید دارو بخورم تا اعصـابم آرام بگیـرد. عصبانی می شوم، خوابم نمی برد، شب ها بیدار هستم. گاز اعصاب مغز را داغان می کند، انگار یک چیزی توی سر آدم را می خورد. حالا شب و روز قرص می خورم، داروهایم هم همه خارجی هستند. هر شب باید از کپسول اکسیژن استفاده کنم و ...

حالا پشیمان نیستید که چرا به جبهه رفتید؟

          خودمان راهمان را انتخاب کردیم. خودمان خواستیم و رفتیم و مجروح شدیم. من هم حالا با همین دردها تا آخر عمر ادامه می دهم. باید مردم بدانند، باید بچه ها بدانند. هرچه باشد باید بگویند که جانبازها ذخیره هشت سال دفاع مقدس هستند. باید بگویند که آنها که رفتند، خودشان را برای دین و ناموس و کشورشان فدا کردند.

فکر می کنید، نسل های امروزی چه تفاوتی با نسل های دوران دفاع مقدس کردند؟

         حالا بچه ها مثل بچه های زمان جنگ نیستند. این بچه ها پرورش و هدایت می خواهند، باید کسی باشد که راه آنها که به جبهه ها رفتند را ادامه بدهد. این بچه ها باید از یک جایی شروع کنند، باید به کشورشان وفادار باشند. ایثار و فداکاری باید زنده بماند.

در پایان اگر حرفی دارید، بگویید؟

                ما در زمان جنگ در حال دفاع بودیم. ما فقط از خاک خودمان دفاع می کردیم. فقط به فکر کشور خودمان بودیم، می خواستیم مرز خودمان را نگه داریم. خدا را شاهد می گیرم که باید مرزهایمان را با قدرت نگه داریم. همین حالا هم برای دفاع از وطنم، خودم حاضرم از روی مین رد بشوم و فدایی بشوم.

مصاحبه از :مصطفی قهرمانی

امیر سرافراز ایران زمین

 امیر سرافراز ایران زمین !  

سوار خطر نوش فتح المبین !

عقاب سفر کرده خاکیان !   

 پرستوی نـُه بام افلاکیان ! 

به روی سر و دست ما می روی  

  پرستوی عاشق ! کجا می روی ؟

ملائک تو را تا خدا برده اند   

ز غربت سوی آشنا برده اند

   

 شقایق سرشت و شقایق تبار    

حماسی ترین مَرد این روزگار

تو با عشق ، عهدی دگر داشتی   

 سفر در مدار خطر داشتی

بدون شرح

بیدار شو که داغ دل مادران هنوز . . . . . .  بیداد میکند !         

 

فانوس عمر مادر چندین شهید نیز  

 

 

کم کم افول کرده و خاموش می شود

 

در شهر غم گرفته ، هزاران رقیّه نیز ؛                  

 

هر شب سراغ مقدم بابای خویش را 

 

با چشم پرسرشک و دلی پر زداغ و درد         بی وقفه از صبا و بَرید شبانگهان ؛  

 

 آری همی گرفته و بر خواب می روند .