دانلود مسابقات سوپراستارز 10 نوامبر 2011

دانلود عکس ها و نتایج مسابقات فرایدی نایت اسمکدان 4 نوامبر 2011

دانلود تصاویر و نتایج مسابقات در ادامه ی مطلب

دانلود تصاویر و نتایج:

مسابقه ی اول:رندی اورتن در برابر کودی رودز..........برنده:رندی اورتن..............دانلود عکس ها

مسابقه ی دوم:وید برت در برابر شیمس................برنده:وید برت.................دانلود عکس ها

مسابقه ی سوم:تایسون کید در برابر تدیبیاسی........برنده:تدیبیاسی..............دانلود عکس ها

مسابقه ی چهارم:سین کارا در برابر هاپیکو..............برنده:سین کارا...............دانلود عکس ها

مسابقه ی پنجم:دنیل برایان در برابر مارک هنری........برنده:مارک هنری............دانلود عکس ها

مسابقات کشتی کج

دانلود مسابقات تی ان ای ایمپکت 10 نوامبر 2011

دانلود مسابقات در ادامه ی مطلب

فرمتAVIنیز قرار گرفت

دانلود مسابقات:

فرمت:avi

لینک دانلود.......................فرمت:AVI......................حجم:852MB

فرمت:rar

لینک دانلود.................................پارت1.................................حجم:990MB

لینک دانلود.................................پارت2..................................حجم:990MB

لینک دانلود.................................پارت3..................................حجم:959MB

فرمت:MP4

لینک دانلود.................................فرمت:MP4............................حجم:802MB

لینک دانلود.................................فرمت:MP4............................حجم:1.16gb

دانلود مسابقات سوپراستارز 10 نوامبر 2011


دانلود مسابقات سوپراستارز 10 نوامبر 2011

دانلود مسابقات در ادامه ی مطلب

دانلود مسابقات:

لینک دانلود..............................فرمت:RAR............................حجم:210MB

لینک دانلود..............................فرمت:MKV............................حجم:317MB

عکس و دانلود فیلم حرکت زشت نصرتی و شیث رضایی


جهت بزرگ نمایی عکس و دیدن عکس در اندازه و کیفیت واقعی روی عکس کلیک کنید

عکس و دانلود فیلم حرکت زشت نصرتی و شیث رضایی در بازی پیروزی و داماش

جهت دانلود کلیک روی لینک زیر کلیک کنید




رییس کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال از برخورد با خاطیان دیدار پرسپولیس و داماش خبر داد.

به گزارش سایت رسمی فدراسیون فوتبال، اسماعیل حسن‌زاده در این باره گفت: متاسفانه در صحنه‌های شادی گل بازیکنان پرسپولیس در هر سه گل‌، شاهد کارهای زشتی از سوی بازیکنان بودیم که دیدن تصاویر تلویزیونی این صحنه‌ها شرم‌آور بود. کمیته انضباطی به شدت به این اتفاقات رسیدگی می‌کند و با خاطیان به شدت برخورد می‌شود.
رسانه ملی هم در یک کار درست این صحنه‌ها را در اخبار ورزشی و بازپخش بازی پخش نکرد و فقط یک بار در پخش مستقیم نشان داده شده که جای تشکر دارد.

وی ادامه داد: متاسفانه از این صحنه‌ها عکس‌برداری شده ولی قابلیت چاپ را در مطبوعات و رسانه‌های اینترنتی رسمی کشور را به دلیل زشتی ندارد، اما در فضای سایبری غیر‌رسمی عکس‌ها و فیلم‌ها پخش شده و بازخورد و بازتاب بسیار بدی برای فوتبال ایران داشته است. علاوه بر این صحنه‌های زشت هم درگیری در پایان بازی اتفاق افتاد که به آن هم رسیدگی می‌کنیم.

رئیس کمیته انضباطی در پایان گفت: منتظر فیلم‌ها و عکس‌های صحنه‌های مورد نظر هستیم تا حکم لازم را در این باره صادر کنیم و در این باره کوتاه نمی‌آییم.

رئیس کمیته انضباطی همچنین در گفت‌و‌گو با خبرنگار ورزشی پانا درخصوص حرکت زشت ۲ بازیکن پرسپولیس بعد از به ثمر رسیدن گل اول و دوم این تیم مقابل داماش اظهار داشت: خودم فیلم را ندیدم ولی در برنامه “خارج از گود” دیدم که بازیکنان چه اتفاق تلخی را رقم زدند.

وی افزود: البته در نگاه اول متوجه نشدم و بعضی از دوستانم این صحنه را توضیح دادند. اگر هرکس با غرض قبلی این صحنه را ببیند متوجه می‌شود ولی در نگاه اول مشهود نبود.

رئیس کمیته انضباطی تصریح کرد: به خاطر مشکل قلبی که دارم برای چکاب مرکز قلب تهران آمدم تا ببینم مشکل چیست.

حسن‌زاده گفت: ما دنبال این بودیم که نقض مقررات نشود ولی می‌بینیم که برخی حرکات واقعاً زشت و ناپسند است. واقعاً انگار آخرالزمان شده.

وی درخصوص فحاشی تماشاگران داماش به پرسپولیسی‌ها و درگیری چاووشی و زارع تاکید کرد: گزارشات بازی را باید ببینم و بعد تصمیم‌گیری کنم با این حال خوشبختانه آن چه شنیدم در گزارشات آمده. درگیری زارع و چاووشی هم بعد از بازی بوده و باید بررسی کنیم ولی اهانت تماشاگران داماش به زارع مشهود است و با آنها برخورد می‌شود.

شهیدغلامرضاتختی

شناخت نامه

نام: غلام رضا، نام خانوادگی: تختی، نام پدر: رجب، متولد: 1309 هجری شمسی، شماره شناسنامه: 500، صادره از تهران و... . برای شناسایی تختی، همین مشخصات صفحه اول شناسنامه اش با دانستن تعداد گردن آویزهای زرد و سفید و برنزی که در رزم گاه های جهانی به دست آورده بود، کافی است؛ اما برای شناخت او و راه یافتن به هزار توی شخصیتی که قلب های بسیاری از ایرانیان را مسحور صفای خود کرد، فراتر از نگاهی سطحی و شتاب زده، تأملی ژرف بینانه لازم است؛ برای فهمیدن مردی که راه قهرمانی را با منش پهلوانی پیوند زد؛ جهان پهلوان تختی.

غلام تنبل

بازیگوش و شیطنت آفرین ولی تنبل و کم تحرک، درباره کودکی تختی این گونه قضاوت می کردند. خدیجه و نرگس، خواهران غلام رضا و دو برادرش غلام علی و محمد مهدی او را غلام تنبل صدا می زدند. شاید همین ویژگی غلام رضا سبب می شد که هیچ کس باور نکند کودک تنبل امروز، روزی قهرمان بی هماورد میادین کشتی جهان می شود. این سخن در آن روزها فقط خنده ای طولانی را پیامد داشت؛ اما دست تقدیر خدا و پای اراده غلام رضا، آن شوخی خنده زا را به باوری راستین بدل ساخت و اینکه هیچ کس برای قضاوت و تمسخر هیچ گاه عجله نکند.

خاندان

نیاکان تختی همگی همدانی بودند و از خاندانی دیندار و معتقد. غلام رضا هم در خانواده ای مذهبی بزرگ شد. پدربزرگ بُنکدار بود و به کار کشک و روغن و برنج و حبوبات مشغول. سال ها پیش در سفر حج، رهزنان افزون بر مال او، جانش را هم به یغما برده بودند. به پدر تختی«ارباب رجب» می گفتند؛ برای سی هزار متر زمینی که در جنوب تهران داشت، پدر یخچال دار بود. در آن سال ها که از یخچال های برقی خبری نبود، برخی مثل پدر او از راه فروش یخ هایی که در زمستان به شیوه ای خاص ذخیره می شد، روزگار می گذراندند.
رضاخان پهلوی برای احداث ایستگاه راه آهن، زمین های پدر را تصاحب کرد؛ البته به شیوه چپاول و قلدری، پدر از هستی ساقط شد. شاید اولین نفرت ها از خاندان پهلوی، از همین جا در دل کودک آن سال ها ریشه دواند.

ستیز با ستم

حکومت پهلوی اموال پدر تختی را چپاول کرده بود. تحمل این جور، با پذیرش رنج تنگدستی، پدر را به مریضی و اختلال حواس مبتلا ساخت. غلام رضا مجبور بود فارغ از هیاهوی سن و سال کودکانه، همراه و همدم و هم قدم پدر باشد برای همدردی با دل بحرانی او و دستگیری از دست های لرزانش تاریخ تلخ زندگی پدر و رفتاری که با خانواده اش شده بود، سیاهی های ظلم را به روشنی نشان غلام رضا داد و اولین درس های ظلم ستیزی را به او آموخت. برای غلام رضا ورزش راهی بود برای توانمند شدن و قدرت یافتن؛ برای مبارزه با زور، برای ستیز با ستم.

اولین تجربه های کشتی

غلام رضا تختی،به خاطر فقر خانواده خیلی زود درس و مشق را رها کرد و شاگرد مغازه نجاری شد. شیخ ابراهیم نجار شب ها که به زورخانه «گُردان» می رفت، غلام رضا را هم با خودش می برد. نجار ورزش باستانی می کرد و تختی محو می شد؛ محو ضرب و زنگ و ذکر یا علی و چرخ؛ چرخ ممتد و موزون پهلوان ها. به جز این؛ گود خاکی محله هم بود. آنجا تمرین کشتی می کرد. بعدها رفت باشگاه پولاد. در آن سال ها کسی به غلام رضا امید نداشت. همه به او می گفتند: «خودت را بی خودی شکنجه می دهی، تو اصلاً به درد کشتی نمی خوری». اولین باری که در یک مسابقه شرکت کرد، هر چند چهارم شد، اما دیگر کسی به او بد نگفت و مسخره اش نکرد.

ساده مثل همیشه

غلام رضا تختی سال 1329 در مسابقات قهرمانی کشور کشتی گرفت و در هر دو رشته آزاد و فرنگی اول شد. با کسب این مقام، ساقه های امید در دل قهرمان جوان ریشه دواند و رویای بزرگش جان گرفت. با این حال در روحیه و رفتار متواضعانه غلام رضا هیچ تغییری به وجود نیامد. این را می شد از جمله ای که او در دفترچه اش نوشته بود فهمید: «متوجه شدم هیچ کاری نکرده ام. چیزی هم به من اضافه نشده، فقط آنهایی که به من سلام می کردند، بیشتر شده اند!» تختی بعدها مدارج رشد و پیشرفت را یک به یک پشت سرنهاد، اما هیچ گاه منشور منش پهلوانی را از پیش رو برنداشت.

نماز و قرآن

تختی وقتی می آمد باشگاه، دو تا لُنگ با خودش می آورد، یکی برای تمرین یکی برای نماز. مشهدی علی دلال باشی سرایدار سالن، همین که تمرین غلام رضا تمام می شد، مهر و لُنگ مخصوص را می داد دست او، بعد بی اعتنا به کسانی که آنها را زیرچشمی می پاییدند، می ایستادند به نماز. در المپیک ملبوری استرالیا هم که آمریکایی ها و روس ها را شکست داد و طلا گرفت، هنگام برگشت وقتی در فرودگاه مهرآباد خبرنگاری بی مقدمه از او پرسید «آقای تختی، شنیده ام شما و خانواده تان اعتقادات مذهبی محکمی دارید، آیا از این نظر چیزی همراه خودتان به ملبورن بردید؟» صورت جهان پهلوان به یکباره باز شد و گفت: «من همیشه با خودم قرآن دارم».

جوان مرد

سلّاخ ها حال طبیعی نداشتند، مست بودند و داشتند تشت جگرها را هم می زدند که مرد آمد جلوی پیش خوان و گفت: «احمد آقا! بی زحمت دو تا جگری را که سفارش داده بودم بیاور». یکی از سلاخ ها خودش را به مرد رساند. یک کشیده خواباند توی گوشش و همان طور یک ریز به او فحش داد. یکی از همراه های مرد پرید جلو، سلاخ را محکم کوبید و داد زد: «مرتیکه، تو گوش تختی می زنی؟» اسم تختی که آمد، انگار مستی از سر سلاخ ها پرید. تختی اما آن طرف نشسته بود روی زمین، دو تا دست هایش را گذاشته بود روی صورتش و زیر لب چیزی می گفت تا غیظش بخوابد. سلاخ ها حلقه زدند دور او، خواستند دستش را ببوسند؛ اما پهلوان پیش دستی کرد و صورت آنها را بوسید و برخاست.

جایی در قلب های مردم

خیلی ها نمی فهمیدند که تختی چه کرده است با دل های مردم که این چنین دوستش دارند. نمی دانستند که چرا وقتی تختی به جایی می رود، مردم پشت درها منتظرش می شوند تا او را ببینند؛ وقتی با ماشین سر چهارراه می ایستد، افسر راهنمایی چراغ را به خاطر او عوض می کند؛ حتی وقتی شکست می خورد ،مردم باز قلم دوشش می کنند و در خیابان های شهر می گردانند و روی تابلوها می نویسند «برای آنکه تختی نگرید، همه بخندیم» و بعد پهلوان که این همه شور را می دید، دستش را می گرفت جلو چشم هایش و می گریست. هنوز هم خیلی ها نمی دانند.

فقط برای مردم

سال 1340 تختی تصمیم گرفت از کشتی خداحافظی کند، اما وقتی از مسابقات یوکوهامای ژاپن طلا گرفت و استقبال بی سابقه مردم را دید، پیامی برای آنها فرستاد و گفت: «در تصمیم خود تجدید نظر کرده است». تیم قهرمان را به دیدار شاه بردند و پهلوان مثل همیشه دست او را نبوسید. شاه مقابل او مکثی کرد و گفت: «شما دیگر باید کشتی را کنار بگذاری و مربی شوی». تختی گفت: «من برای این مردم چیزی ندارم جز کشتی. این آخرین فرصت های من است که برای رضایت آنها کشتی بگیرم و خوش حالشان کنم». شاه از جواب سربالای او خوشش نیامد، به ویژه که تختی در مصاحبه ای با روزنامه کیهان گفته بود: «به فعالیت های سیاسی اش افتخار می کند».

بَرج ها

تختی ماهانه هزار تومان از سازمان برنامه، هزار تومان از تربیت بدنی و فدراسیون کشتی و ششصد تومان از راه آهن دولتی ایران حقوق می گرفت. درآمد خوبی بود و او جز رسیدگی به زندگی مادر و خواهرهایش، چندان پولی خرج خودش نمی کرد؛ ولی به قول رفقایش، او بَرج زیاد داشت که به این و آن می رسید؛ جوانکی که از کرمان آمده بود و استعداد کشتی داشت، اما آه در بساط نداشت، کاسب فقیر میدان سرچشمه، تهیه مسکن و مکان برای فلان دوست بی بضاعت، کار پیدا کردن برای جوان افلیج، ترک دادن اعتیاد فلان آقا و...، منش پهلوان با حساب گری های عوامانه دیگر مردمان حسابی فرق داشت؛ تختی برای خودش نبود.

مردم را نمی فریبم

رژیم شاه وقتی از فعالیت های سیاسی تختی آگاه شد، حقوقش را از سازمان برنامه و تربیت بدنی قطع کرد و تختی فقط حقوق ناچیز راه آهن را داشت. با این حال وقتی شخصی نزدش آمد و گفت: «اگر اجازه بدهی عکس شما را بیندازم روی شیشه های عسل. هر چقدر هم بخواهی بابتش می دهم»، تختی گفت: «که چه بشود؟ که مردم فکر کنند تختی با خوردن عسل پهلوان شد؟ اما من برای پهلوان شدن عسل نخوردم! دلم نمی خواهد با اسم من مردم را فریب بدهند». بازی در تیزر تبلیغاتی تیغ ریش تراشی هم با اینکه دویست هزار تومان، یعنی چیزی حدود 350 برابر حقوق ماهیانه او در راه آهن را پیشنهاد کرده بودند، به همین سرنوشت دچار شد. تختی می گفت: «من از این پول ها نمی خورم».

عدم همکاری با رژیم

تختی، هیچ گاه دست یاری به استبداد سیاه شاه نسپرد؛ اگر چه رژیم کوشید با تطمیع او، مردم را از او دور و او را به دولت نزدیک کند. وقتی به تختی مدیریت شهرداری تهران را پیشنهاد کردند، بدون درنگ پاسخ منفی داد و گفت: « من و خانواده من از زورگویی خاندان پهلوی خاطرات تلخی داریم. رفتاری که رضاشاه با پدرم کرد و ما را از هستی ساقط کرد فراموش نکرده ایم... من از همان روز فهمیدم که پایه های حکومت فردی با زورگویی و دیکتاتوری توأم است و تصمیم گرفتم راهی را انتخاب کنم که در برابر زورگویی قد علم کنم و احقاق حق مظلومین را بکنم و به ورزش متوسل شدم و تلاش کردم و به قهرمانی رسیدم...». تختی نه کاندیدا شدن در انتخابات انجمن شهر را پذیرفت، نه وکالت در مجلس فرمایشی رژیم را و نه هیچ پُست دولتی حکومت ستم پیشه شاه را.

تختی در تنگنا

برای مسابقات المپیک توکیو گفته بودند پرچمدار تیم، تختی است؛ اما شب شروع مسابقات پرچم را به دست «شاه میر» دایی فرح پهلوی سپردند. گفته بودند تختی را بایکوت کنید. اخطار شده بود کسی با او هم صحبت و هم اتاق نشود. حتی مجبور بود با سبک وزن ها تمرین کند؛ چون هم وزن هایش سراغ او نمی آمدند. تختی تا آن زمان رکورد دار کسب مدال و مقام بود. اگر در این المپیک هم مقام می آورد... اما همه او را آزردند. تختی سه کشتی روز اول را برد، اما روز دوم شکست خورد، نه از حریفان روس و ترک، که مغلوب دسیسه هایی شد که نمی خواستند تختی محبوب بیش از این برای مردمش افتخار بیاورد.

غلام رضا، غلام رضا را کشت.

مشهدی علی، سرایدار سالن ورزشگاه را تهدید کرده بودند که مبادا تختی را به سالن راه بدهد. خیلی وقت بود که تختی هم برای فعالیت های سیاسی اش و هم به دلیل روحیه متنفر از چاپلوسی و ریاکاری اش مورد غضب رژیم بود؛ اما روزی که تختی آمد، وقتی مشهدی علی صدای گرم او را از پشت در شنید، نتوانست طاقت بیاورد و در را باز نکند؛ هر چند برای عاقبت کارش می ترسید.
غلام رضا پهلوی برادر شاه در سالن بود، اما مردم با دیدن تختی بی توجه به حضور او دورش را گرفتند، صلوات فرستادند و یکصدا گفتند: « رستم دستان، کجایی؟ بیا نور دو چشمان، کجایی؟ بیا » تختی روی دستان مردم گریه می کرد. همه چیز به هم ریخته بود. پهلوان رفت وسط سالن ایستاد، به احترام مردم پاسخ گفت و بعد رفت نشست پشت به جایگاه. به یک دقیقه نکشید که غلام رضا پهلوی بلند شد و به قهر از سالن رفت. بعدها که مردم خبر مرگ تختی را شنیدند، همین انگیزه ها را می دانستند که می گفتند: « غلام رضا ، غلام رضا را کشت ».

باور خودکشی

خبر مرگ پهلوان نامی ایران،پس از سال ها مبارزه در میدان ورزش و سیاست، بعد از یک دوره سکوت رسانه ای، دوباره نام او را خبر اول روزنامه ها کرد. این بار خبر از پیروزی های دلاورانه او نبود، خبر از بازگشت سرافرازانه او از مسابقات جهانی نبود، خبر از رفتن بود، سخنی که خیلی زود با همهمه در دل شهر پیچید « تختی در هتل آتلانتیک خودکشی کرده است». خیلی ها مرگ او را نیز باور نمی کردند، چه رسد به خودکشی اش. پخش سریع و وسیع خبر خودکشی تختی، جای تأمل داشت؛ گویی کسانی مرموز در انتشار این پیام تلخ اما معنا دار کمک می کردند. نکته های دیگری هم بود که نمی گذاشت مردم برخلاف اصرار رژیم و مطبوعات وابسته، خودکشی قهرمان ملی خود را باور کنند. تختی مسلمان و مذهبی و محبوب مردم نمی توانست خودکشی کند.

مدفن

«ای تختی مبارز! مرگ به دشمنانت، درود بر روانت، درود بر مرامت»، در مراسم ختم تختی، این شعارها را می دادند. غلام رضا را در ابن بابویه تهران دفن کردند. آنها که نزدیک تر بودند، در غسالخانه دیدند پس سر جنازه شکسته است و از آن خونابه می آید. جواب پزشکی قانونی هنوز نیامده بود، اما جواز کفن صادر شد. در آن نوشتند: « علت مرگ بعدا تعیین می شود». قبرستان اما همچنان از دسته ها و علم ها پرو خالی می شد و مردم انگار یتیم شده باشند، می گریستند و می خواندند:
ناتوان بودند گردان جهان در مشت تو
حیف آورد عاقبت در خاک، گیتی پشت تو

خلق و خدا

تختی هر که بود، هر چه افتخار آفرید، هر گونه که مُرد، در قلب های مردم ماندگار ماند. خیلی ها آمدند، بردند و رفتند، اما فقط در آلبوم افتخارات خودشان ثبت شدند؛ اما تختی، هنر فتح دل ها را داشت. چه کرده بود با خدا نمی دانیم، اما با مردم دوست بود و هر چه بود در همین صفای با خلق و خدایش بود، و گرنه این همه نیکیِ نام با چند مدال زرد و سپید به دست نمی آید.

جهان پهلوان تختی؛ خودکشی یا شهادت؟

خبرگزاری فارس: تنها کافی است که گزارش روزنامه کیهان روز دوشنبه 18 دی ماه 46 درباره جریان شهادت تختی را در اینجا بیاوریم تا ببینید چه تناقض آشکار و رسوایی در آن وجود دارد، که آن روزنامه و دستگاه‌های تبلیغاتی آن روز ایران در انجام کوشیدند زیرا مأمور بودند تا دروغ‌پردازیهای رژیم شاه را با فوت و فن تبلیغاتی بیارایند .

جهان پهلوان تختی؛ خودکشی یا شهادت؟

ملت ایران در بامداد روز دوشنبه 18 دی ماه 1346 (7 شوال 87)، به طور ناگهانی خبر درگذشت تختی را شنید. روزنامه‌های وابسته به رژیم شاه با تیتر درشت و تکان دهنده به دروغ نوشتند: "غلامرضا تختی خود را کشت" و طبق دیکته ساواک علت خودکشی او را "اختلاف خانوادگی" وانمود کردند و محل آن را "هتل آتلانتیک" واقع در خیابان طالقانی گزارش دادند.

شاه به دنبال تاجگذاری که خود را امپراطوری بی‌همتا می‌دید به پایه‌ای از غرور رسیده بود که به خود اجازه می‌داد هر کسی را به هر جرمی، به هرنحو که بخواهد، از پا درآورد و از میان بردارد و سر به نیست کند. خواه به وسیله صحنه‌های تصادف ساختگی در خیابان باشد، یا با به دار آویختن در زیر درختی و یا مسموم کردن در هتلی به اسم خودکشی و یا به صورت رسمی با محاکمه در دادگاه‌های فرمایشی و اعدام. او بر آن بود که مخالفان خود را از میان بردارد، زیرا خود را امپراطور ایران زمین، شاه شاهان، یکه‌تاز و یکه‌بزن منطقه می‌پنداشت. کودتاهای سیا و استعماری در اندونزی، غنا، الجزایر، علیه سوکارنو، قوام نکرومه و بن‌بلا و نیز شکست جبران‌ناپذیر جمال عبدالناصر در جنگ 1346 که در حقیقت توطئه شوم "C.I.A" و صهیونیسم بین‌المللی به منظور واژگون ساختن رژیم ضد امپریالیستی ناصر بود، دست شاه را در سرکوبی بی‌رحمانه ملت مستضعف ایران باز می‌گذاشت،‌زیرا آن کابوس وحشت از جمال عبدالناصر که خواب و استراحت را از او باز ستانده بود، با شکست ناصر در جنگ با صهیونیسم دیگر وجود نداشت و از خارج خطری او را تهدید نمی‌کرد. او می‌پنداشت که اوضاع و شرایط جهت یک سره کردن کار مخالفان و ریشه‌کن کردن حرکتهای مردمی، کاملا مساعد است. از این رو با بکار بستن وحشتناکترین و بی‌رحمانه‌ترین شیوه پلیسی، تختی را از پا در آورد و ملت ایران را در سوک و عزای بزرگی فرو برد.
به دنبال شهادت تختی به دست آدمکشان ساواک رسانه‌های گروهی به ویژه روزنامه‌های وابسته در صدد برآمدند که با فوت و فن روزنامه‌نگاری جنایت وحشتناک ساواک را در مورد کشتن تختی پوشیده دارند و به مردم بباورانند که "تختی خودکشی کرده است" لیکن با وجود مهارت روزنامه‌نگاران درباری در وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها، در جریان قتل تختی آن چنان وحشت‌زده،‌مضطرب شده بودند و شتاب‌زده عمل کردند که نه تنها نتوانستند دروغ ساواک را به مردم بقبولانند، بلکه با گزارشهای ضد و نقیض، رسوایی ساواک را بیشتر آشکار ساختند.
تنها کافی است که گزارش روزنامه کیهان روز دوشنبه 18 دی ماه 46 درباره جریان شهادت تختی را در اینجا بیاوریم تا ببینید چه تناقض آشکار و رسوایی در آن وجود دارد، که خود نمایانگر وارونه کردن واقعیت مرگ تختی است، که آن روزنامه و دیگر روزنامه‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی آن روز ایران در انجام کوشیدند زیرا مأمور بودند تا دروغ‌پردازیهای رژیم شاه را با فوت و فن تبلیغاتی بیارایند و حقیقت‌ها را واژگونه جلوه دهند:
"... مسئول هتل می‌گفت: غلامرضا تختی روز شنبه 16 دی ماه وارد هتل شد و تا امروز او را کسی ندید که از اطاقش خارج شود..."

چند سطر پایین‌تر:
"... مدیر هتل می‌گفت: عصر همان روزی که تختی وارد هتل شد از اطاق بیرون آمد و کاغذ و مداد خواست و یکی از خدمتگزاران هتل مداد و دسته‌ای از کاغذهای هتل را به او داد و تختی بعد از گرفتن کاغذ و قلم به اطاقش رفت و در را بست ..."

و چند سطر پایین‌تر:
"... یکی از پیش خدمتهای‌ هتل گفت او فقط یک وعده در هتل غذا خورده بود ..."

و چند سطر بعد:
"... مدیر هتل امروز به خبرنگار ما گفت: غلامرضا تختی سه شب قبل با اتومبیل به هتل مراجعه کرد و به تقاضای او اطاقی در هتل در طبقه دوم در اختیارش گذاشتیم او صبح پریروز از اطاقش خارج شد و از هتل بیرون رفت. ساعت ده و نیم شب بود که دوباره بازگشت و اطاق دیگری در اختیارش گذاشتیم تختی یک بار نیز از هتل بیرون رفت و دوباره به هتل بازگشت اما از ساعت 11 پریشب که وارد اطاق خود شد دیگر بیرون نیامد و ساعت 11 صبح امروز جسدش پیدا شد... یکی از بستگان تختی به خبرنگار کیهان گفت: ... تختی از چهار شب قبل به خانه نیامده بود او ظاهرا به عنوان قهر از خانه خارج شده بود تختی قبل از ترک خانه‌اش ظاهرا با خانمش شهلا گفتگو و مشاجره داشت من نمی‌دانم بین آنها چه گذشت فقط می‌دانم تختی قهر کرد و از خانه بیرون رفت ....

و چند سطر پایین‌تر:
"... در ساعت نیم بعدازظهر یکی از خبرنگاران ما تلفنی با خانم شهلا تختی تماس گرفت و پس از معرفی خود پرسید: خانم آقای تختی هستند؟
همسر مرحوم تختی با تعجب پرسید با تختی چه کار دارید مگر نمی‌دانید به سفر شمال رفته است. خانم شهلا تختی که بی‌خبر از مرگ شوهرش بود افزود تختی چند روزی است که در شهسوار به سر می‌برد او رفته با باغش سری بزند و مقداری گل برای تزیین خانه‌مان به تهران بیاورد".
برای پیگیری گزارش ضد و نقیض روزنامه‌های سانسور شده رژیم شاه بخش‌هایی از گزارش‌های دیگر روزنامه‌ها را نیز می‌آوریم:

"... یکشنبه هفته گذشته مقارن ظهر اطلاع حاصل شد که جسد تختی قهرمان کشتی جهان را در یکی از اطاقهای هتل آتلانتیک پیدا کرده‌اند. از قرار معلوم تختی که از سه روز قبل ناپدید شده بود به عنوان یک ناشناس در این هتل اقامت کرد..." (1)

"... خانم زری امیری اضافه کرد: در ساعت 8 بعدازظهر روز یکشنبه تختی به دفتر هتل مراجعه کرد و قلم و کاغذ خواست و سپس بدون صرف شام به اطاقش رفت و ظاهرا خوابید. ولی ساعت 7 صبح که من طبق دستور خودش برایش صبحانه بردم با وضع غیرعادی مواجه شدم. صورت تختی باد کرده و کبود شده بود و از گوشه لبانش شیار باریکی از خون به روی متکا خشکیده بود من بلافاصله این وضع غیرعادی را به اطلاع مدیر هتل رسانیدم و چند دقیقه بعد آمبولانس و مأمورین شهربانی و دادسرا به هتل آمدند و در حدود ساعت 30/8 جنازه تختی از هتل خارج شد... "(2)

"... مدیر هتل افزود چون در این مدت تختی از اطاقش خارج نشده بود صبح امروز به اطاقش مراجعه کردم اما هر چه در زدم کسی جواب نداد بعد وقتی به در فشار آوردم متوجه شدم که در از پشت بسته شده است. ناچار به کلانتری مراجعه کردم و جریان را اطلاع دادم ..." (3)

"... ساعت 8 صبح شد... عقربه 9 را نشان داد از نه و نیم و ده نیز گذشت اما از اطاق تختی به خارج تلفن نشد. دفتردار و یکی از مستخدمان هتل به پشت در رفتند، در زدند و چون جوابی نیامد با کلید یدک که همراه داشتند خواستند در را باز کنند،‌اما دریافتند که در اطاق از داخل بسته است، دلشورشان زیاد شد و ناگزیر در را شکستند ... و هنگامی که پا به درون اطاق نهادند مشاهده کردند مردی که یک روز رسما رستم ایران لقب داشت ..." (4)

چرا تختی شهید شد؟
اکنون این سؤال مطرح می‌شود که رژیم شاه چرا به قتل تختی دست یازید؟ از کشتن او چه انگیزه‌ای داشت؟ و چه خطری از ناحیه او احساس می‌کرد؟ برای دریافت پاسخ این پرسش بخشهایی از کتاب "قهرمان ملی جهان پهلوان تختی" را که به مناسبت یکمین سال شهادت تختی از طرف "انجمن دانشجویان ایرانی سانتاکروز، کالیفرنیا" در تاریخ 16 دی ماه 1348 منتشر شده است، در اینجا می‌آوریم:
"... در سال 1339 به علت وجود یک آزادی نسبی جبهه ملی دوم به طور علنی تشکیل شد و میتینگ صد هزار نفری میدان جلالیه از اولین تظاهرات پرشور آن بود. تختی به طور پیگیر در مبارزات شرکت نمود و در ایجاد سازمان ورزشی کارگران جبهه ملی و ایجاد سازمان کارگری آن فعالیت ثمربخشی نمود و در کلیه فعالیتهای جبهه ملی ایران از شرکت در حوزه تا پخش اعلامیه و حضور در تظاهرات شرکت داشت...

... استعمار و دست‌نشاندگان داخلی آن برای ادامه تسلط خود بر کشورهای به زنجیر کشیده شده سعی می‌کنند که هر دشمن احتمالی را نابود کنند و هر نهضت آزادی‌بخشی را در نطفه خفه نمایند. به همین علت رژیم بعد از قلع و قمع احزاب سیاسی و رهبران نهضت دانشگاه و بازار ... در 15 خرداد به سراغ روحانیون رفت، زیرا روحانیت ریشه‌ای عمیق در اجتماع ایران داشت (و دارد)‌و قدرتی بزرگ به حساب می‌آمد. و در اکثر قیامها و نهضت‌های قبلی همیشه جناحی از روحانیت سهمی به سزا داشته است و لذا آیت‌الله خمینی را به خارج تبعید کردند و رهبران مجاهد مذهبی را به زندان کشیدند. تختی نیز خود به خود یک پتانسیل خطر برای رژیم شده بود. از یک طرف به علت شهرت و محبوبیت فوق‌العاده تختی رژیم نمی‌توانست او را به زندان بفرستد و از طرف دیگر آزادی او موجب خطر بود. همان طور که روزنامه‌های دولتی نوشتند تختی در ماشین خود تفنگ داشته، روزهای تعطیلی برای شکار با عده‌ای از دوستان ورزشکار به کوههای شمال می‌رفته و حتی هنگام مرگ در جیب‌هایش فشنگ یافته‌اند... اینها همه دلالت بر این دارد که تختی خود را برای کارهای عمیق‌تری آماده می‌کرده است. چون بدون شک تطور سیستم مبارزه از پارلمانی به انقلابی که در ده سال گذشته به شدت خود رسیده حتما تختی مبارز را نیز تحت تأثیر قرار داده است. مشکل بتوان پذیرفت که تختی با آن روح لطیف و تواضع و جوانمردی که اذیتش به مورچه‌ای نمی‌رسد، تفنگ به دست گیرد و آهوان مظلوم و بی‌گناه را بکشد،‌ ولی تربیت انقلابی و تشکیل کادر پارتیزانی توسط تختی، خیلی معقول و منطقی به نظر می‌رسد. به خصوص که تختی مسئول سازمان ورزشی جبهه بود و از نظر قدرت بدنی و جوانی جزء‌ گارد محافظ جبهه به شمار می‌رفت و الحق که چه هیجانی به پا می‌شد اگر تختی پهلوان به کوه می‌رفت، و تفنگ به دست می‌گرفت و مسلحانه می‌جنگید ... تختی می‌توانست ابومسلم گردد، یعقوب لیث باشد ... به همین علت رژیم از تختی وحشت داشت و نمی‌توانست این قهرمان ملی را زنده بگذارد. ولی چطور؟ چطور ممکن بود که چنین پهلوان محبوبی را کشت؟ چه جنایتکاری می‌توانست دست خود را به خون او بیالاید رژیم شاه به مراتب آزموده‌تر از قدیم است، بی‌گدار به آب نمی‌زند، اشتباه 15 خرداد را تکرار نمی‌کند، اگر کسی مغضوب شد، بدون سرو صدا ناگهان ناپدید می‌شود، برای محکومیت مبارزان، دیگر، دادگاه تشکیل نمی‌دهد، غوغا نمی‌کند، بهانه به دست کسی نمی‌دهد، ولی در خیابان ماشینی با آن فرد مبارز تصادف می‌کند و یا چاقوکشی در نیمه شب او را ضربه می‌زند...

سال گذشته در یکی از دهات اطراف تهران،‌یک شهری با دوست دهاتیش در مزرعه‌ای قدم می‌زند... ناگهان ملاحظه می‌کنند که از دور. جیپی که ارتشی می‌نمود فرا رسید. سرنشینان جیپ پیاده شدند و یکی را از آن میان زدند و ناسزا گفتند... سپس طنابی به گردش انداخته به درختی آویزانش کردند و یکی از آنان کاغذ و مدادی از جیب در آورد و چیزی نوشت و کاغذ را در جیب محکوم گذاشت .... و سپس رفتند. مرد شهری و دهاتی که از دور نگران این صحنه جنایت بودند،‌نگران شدند،‌می‌خواستند خود را به سرعت برسانند و آن بیچاره را نجات دهند ولی ترش و وحشت آنها را فرا گرفته بود،‌ ترس از قاتلان، ترس از تهمت قتل ... باعث می‌شود که آنها فورا به ژاندارمری محل که نزدیک آنجا بود مراجعه کنند. از اتفاق مرد دهاتی با رییس ژاندارمری سابقه آشنایی و دوستی داشت و واقعه را آن طور که دیده بود تشریح کرد. رییس به دوست دهاتی خود گفت، تو اشتباه می‌کنی، چطور چنین چیزی ممکن است؟ مرد دهاتی قسم خورد که خودش دیده و دیگری هم شاهد بوده است .... ریس کاغذ را از جیب مرده بیرون کشید، خواند و گفت این مرد خودش خودکشی کرده است. مرد دهاتی، قسم می‌خورد که ما خود دیده‌ایم او را به زور به دار کشیدند و کاغذ را دیگری نوشته و در جیب او گذاشتند. رییس ژاندارمری تکرار می‌کند این مرد خودکشی کرده است و شما اشتباه می‌کنید و بالاخره در مقابل لجاجت مرد دهاتی می‌گوید: به خاطر سابقه آشنایی به تو اجازه می‌دهم مرخص شوی ولی به رفیقت هم بگو اگر جایی از این حرفها زدید، به شدت مجازات خواهید شد، مرد دهاتی و شهری حرفهای رییس را تصدیق کردند،‌هنگام خروج رییس ژاندارمری، دوست دهاتی خود را صدا زد و پرسید: آن مرد چطور مرد؟ مرد دهاتی جواب داد همان طور که سر کار فرمودید خودکشی کرد،‌رییس می‌گوید حال بروید.

کاروانیان صحرای مرکزی ایران این طرف و آن طرف اجساد مردانی را یافتند که از هواپیما یا هلی‌کوپتر آنها را بیرون انداخته‌اند. اجساد بعضی از مبارزان در رودخانه‌ها یافت شده است، اینها روشهای جدید سازمان امنیت برای نابودی مبارزان و آزادیخواهان است که بی‌سر و صدا بدون آنکه کسی بفهمد سر مخالفین را زیر آب کرده خفه می‌کند. تختی قهرمان نیز قربانی چنین جنایت شومی شد..." (5)
مردم ایران در سوگ تختی قهرمان
ساعت یازده صبح روز دوشنبه 18 دی ماه 46 خبر شهادت تختی برق‌آسا در سراسر تهران پخش شد. مردم بدون در اختیار داشتن هیچ وسیله ارتباطی جز تلفن این خبر دردناک را دهان به دهان و گوش به گوش به یکدیگر می‌رساندند. دیری نپایید که صدها نفر از مردم کوچه و بازار به سوی پزشک قانونی به حرکت درآمدند، دانش‌آموزان مدارس را ترک گفتند، دانشجویان کلاسها را تعطیل کردند و به خیابانها ریختند. در حدود ساعت 3 بعدازظهر هزاران نفر از مردم تهران پزشک قانونی را محاصره کرده بودند و از یکدیگر درباره علت مرگ تختی سؤال می‌کردند.
هیئت حاکمه ایران،‌بر آن بودند پیش از آنکه مردم خبردار شوند، جنازه تختی را به گورستان برسانند و به خاک بسپارند، از این رو در آن روز خبر مرگ او را از رسانه‌های گروهی پخش نکردند. لیکن این خبر برق‌آسا در سراسر تهران پیچید و مردم را به خیابانها کشانید.
در ساعت 5 بعدازظهر پلیس تهران جنازه تختی را شتاب زده در آمبولانس گذارده روانه گورستان کرد. در محل خروجی پزشک قانونی، هجوم مردم به طرف آمبولانس چنان شدید بود که آمبولانس را از حرکت بازداشت. پلیس وارد عمل شد و به هر نحوی بود آمبولانس را از دست مردم رها ساخت و به سرعت به طرف ابن بابویه حرکت کرد. در ابن بابویه نیز مأموران انتظامی، از نزدیک شدن مردم به غسالخانه و دیدن جنازه جلوگیری کردند. در هنگام دفن نیز پافشاری مأموران برای بازداشتن مردم از دیدن جنازه شدید بود و سرانجام پیش از آنکه مردم بتوانند دریابند که چه حادثه‌ای رویداده است، جنازه تختی را در گور نهادند و روی آن را پوشاندند.
آن گاه که جسد تختی به گورستان برده می‌شد، نخست چند نفر شعار "تختی ما کشته شد" را زمزمه کردند و به تدریج این شعار همگانی شد و همه آنهایی که در تشییع جنازه آن شهید شرکت کرده بودند، این شعار را تکرار می‌کردند.
برخورد مرموزانه دولت با این حادثه و شتابی که در به خاک سپردن او از خود نشان دادند و پافشاری مأموران انتظامی در دور کردن مردم از جنازه آن مرحوم بدگمانی مردم را نسبت به دولت در این جریان بیشتر کرد و آن گاه که روزنامه‌ها گزارش‌های ضد و نقیضی درباره چگونگی مرگ او درج کردند، این بدگمانی زیادتر شد و رفته رفته ملت ایران دریافت که تختی قهرمان با توطئه‌ای حساب شده و از پیش طرح‌ریزی شده ساواک به شهادت رسیده است. و این حقیقت در مراسم یادبود و گرامی‌داشت تختی از طرف گویندگان متعهد با اشاره مطرح شد و بیشتر پرده‌ها را بالا زد.
ساواک گزارش داد که:
"فخرالدین حجازی واعظ غیرمعمم در مسجد ارشادیه قلهک مطالبی در مورد مرگ تختی اظهار داشته و عنوان نموده که تختی با این همه قدرت جسمانی امکان نداشته از نظر روحی تا این حد ضعیف باشد و تلویحا نتیجه‌گیری نموده که وی را کشته‌اند ... رحمةالله یاوری ... طلبه مدرسه بروجردی کرمانشاه در مجلس ختم غلامرضا تختی که از طرف دانش‌آموزان دبیرستان محمدرضا شاه کرمانشاه برگزار شد، اظهاراتی که مفهوم آن عدم خودکشی تختی بوده ایراد نموده است ... روز جمعه 22/10/46 در یکی از مساجد تهران یک واعظ در روی منبر بعد از اشاره به اینکه انتحار از نظر اسلام و شرع و عرف پسندیده نیست گفته تختی چون باتقوا و جوانمرد بود خودکشی نکرده بلکه وی را کشته‌اند، همان شب واعظ مزبور دستگیر شد..." (6)

مردم در هر کوی و برزن از شهادت تختی به دست ساواک گفتگو می‌کردند و خودکشی تختی را قاطعانه و بدون کوچکترین تردید، دروغ می‌دانستند و اظهار نظر می‌کردند:
"تختی بچه نبود که بر سر یک مقدار اختلافات جزیی خانوادگی دست به خودکشی بزند، او یک قهرمان بود و اگر زنش بد بود طلاقش می‌داد، برخی دیگر می‌گفتند: تختی از همه چیز زندگی به خاطر هدفش گذشت و با توجه به محبت شدیدی که به مادرش داشت بعید به نظر می‌رسید که به خاطر مادرش هم شده به این کار دست بزند،‌ حتما او را در جای دیگری مسموم کرده‌اند و بعد جسدش را به هتل آتلانیک آورده‌اند..."
در مراسم شب هفت تختی چند نفر با هم درباره مرگ تختی به طور خصوصی صحبت می‌کردند. یکی از آنان اظهار داشت: "این مملکت که من می‌بینم هر کس حرف حسابی بزند فورا هلاکش می‌کنند و عنوانی پوچ برایش می‌تراشند. تختی این همه مدال و افتخار برای ایران کسب نمود، آیا سزایش این بود که او را مخفیانه بکشند و بنویسند از دست زنش خودکشی کرده که مردم فکر کنند حتما زنش فاسد بوده است؟! تف بر این بی‌شرمی ...
طبق اظهار آقای امیری نامه‌رسان جمعیت شیر و خورشید، همسر تختی را، در آرامگاه آن شهید دیده که می‌گفته: تختی عزیز به تو گفته بودم اینها بالاخره تو را می‌کشند... عده‌ای از روحانیان به مسجد جامع آمده بودند، شیخ نجات اظهار داشت: خانم من با چند نفر زن به مجلس ترحیم تختی رفته بودند،‌زن تختی در حالیکه گریه می‌کرد گفت: چندی قبل تختی گفت به من پیشنهاد شده که از عقیده خود دست بردارم یا مرا از بین خواهند برد...
راننده تاکسی در حالی که عکس تختی را بر شیشه ماشین خود زده بود اظهار داشت او فرد مسلمانی بود و کسی که قرآن می‌خواند، خودکشی نمی‌کند. چون جزء‌ جبهه ملی بود از طرف دولت او را کشته‌اند...
یک کارگر خط لوله نفت ری در قهوه‌خانه جنب انبار نفت ری اظهار می‌داشت که تختی خودکشی نکرده و در کشتن او دولت دست داشته است ....
اکبر پیغامی کارگر خبازخانه سیمان تهران در مورد فوت تختی اظهار داشت خبر مرگ تختی را آن طوری که در روزنامه‌ها چاپ و منتشر ساختند نبوده و اشخاصی در قتل او دست داشته‌اند... به طور کلی در بین مردم شایع است که تختی به دستور اعلیحضرت و والاحضرت غلامرضا به وسیله سازمان امنیت به قتل رسیده است ..." (7)
دانشجویان دانشکده صنعتی پلی‌تکنیک تهران نیز با پخش اعلامیه‌ای "از دست دادن غلامرضا تختی را به عموم طبقات"‌تسلیت گفته بودند و با آوردن شعری شهادت تختی به دست رژیم را گوشزد کرده بودند آن شعر چنین است:
"هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره‌هاست"
پذیره شگرف و گسترده مردم در مراسم گرامی‌داشت تختی و موج خشم آنان علیه رژیم شاه که دست به خون آن جهان پهلوان آلایید، ساواک را سخت به وحشت افکند و بر آن داشت که با اشاعه هر چه بیشتر "خودکشی تختی"!‌و تکیه روی این نکته که خودکشی در اسلام حرام است، از محبوبیت تختی در میان توده‌های مسلمان بکاهد و شخصیت او را پایین آورد! از این رو، رییس ساواک دستور داد:

"توجه روزنامجات و مردم باید جلب شود که طبق موازین شرعی و قرآن خودکشی قتل نفس است، این آیه قرآن را پیدا کنید و مقالاتی در این مورد نوشته شود" .(8)

به دنبال آن، روزنامه‌های وابسته و قلم به دستان جیره‌خوار هر یک به نوبه خود در مورد خودکشی تختی قلمفرسایی کردند و آن جهان پهلوان شهید را با اتهام دروغی و ساخته دست ساواک محکوم ساختند و کوشیدند که با این توطئه اذهان را آلوده کنند و از محبوبیت تختی در میان مردم بکاهند!

مجله مکتب اسلام که زیر نظر آقای سیدکاظم شریعتمداری دیگر عوامل دارالتبلیغ اداره می‌شد، پیرایه بی‌مایه ساواک درباره شهادت تختی را چنین انعکاس داد:
"در ماه گذشته غلامرضا تختی با یک تصمیم شتابزده‌ای خودکشی کرد، این کار او بی‌شک کار غلط بود و ما امیدواریم که جوانان مسلمان هرگز از این عمل سرمشق نگیرند..."

مجله مکتب اسلام ضمن "نقل سطوری چند درباره زندگی شرافتمندانه او از جرائد و مجلات تهران" در پایان مقاله خود چنین آورده است:
"ما از خودکشی او بسیار متأسفیم و امیدواریم که جوانان ورزشکار ایرانی اخلاق نیک او را سرمشق خود قرار دهند و هرگز به خاطر مشکلات زندگی به دنبال خودکشی نروند" (9)


لیکن با وجود این گونه جوسازی‌ها و سمپاشی‌ها علیه تختی شهید،‌هر روز که از شهادت او می‌گذشت، شور و احساسات مردم بیشتر برانگیخته می‌شد و نفرت و انزجار توده‌ها نسبت به مسببین قتل او فزونی می‌یافت. اعلامیه‌ها و تراکتهایی پی در پی در تهران و شهرستانها، پیرامون شهادت تختی نشر می‌شد،‌در یکی از آن تراکتها می‌خوانیم:
دشمنان خون قلب ما را ریختند تا شعله زندگی ما را خاموش سازند اما در رگهای ملتها، خون کافی هست که باز هم فریاد خود را به آسمان برساند".

در تراکتی که از طرف دانشجوها، پخش شده بود می‌خوانیم:
"شهادت قهرمان بزرگ ملی را به عموم هموطنان خصوصا دانشجویان تسلیت عرض می‌نماییم.
دانشجویان دانشگاه ملی ایران"


تظاهرات مردمی در سوگ تختی
روز شنبه 23/10/46 که مصادف با هفتمین روز شهادت تختی بود،‌ جمعیت انبوهی در آرامگاه ابن‌بابویه اجتماع کردند و برای شادی روح آن شهید، طلب آمرزش نمودند و نشان دادند که دروغ‌پراکنی‌های ساواک و دستگاه‌های تبلیغاتی وابسته به رژیم شاه نتوانسته مردم را بفریبد و به آنان بباوراند که تختی خودکشی کرده است. مردم در این مراسم یک صدا فریاد می‌زدند:"دروغ شاخدار سال خودکشی قهرمان"

دانشجوهای دانشگاه‌های تهران، پلی‌تکنیک، ملی و صنعتی در مراسم هفت تختی فعالانه شرکت کردند و هر یک عکس تختی را سر چوبی کوبیده با خود حمل می‌کردند و در صفی منظم به طرف آرامگاه ابن‌بابویه رفتند. آنها شعار می‌دادند:
"ای دشمن خائنین،‌ای تختی مبارز
مرگ بر دشمنانت
درود بر روانت
تختی قهرمان
دشمن خائنین بود
مرگ بر دشمنانش
درود بر روانش
ای عزیز فاطمه تختی بود مهمان تو
جان ما قربان تو"


مقامات دولتی در این مراسم که از اوج تظاهرات شرکت کنندگان علیه رژیم،‌ سخت به وحشت افتاده بودند، در صدد برآمدند که هر چه زودتر، پایان مراسم را اعلام کنند و شرکت کنندگان را متفرق سازند،‌از این رو، به وسیله بلندگو مرتب از مردم درخواست می‌شد که آرامگاه را ترک کنند و متفرق شوند،‌لیکن دانشجوها مشتهای خود را گره کرده فریاد می‌زدند: خفه شو، خفه شو!‌ در این موقع یکی از دانشجوها، سخنرانی کرد و در این سخنرانی اظهار داشت:
"... تختی یگانه رادمرد مبارز ایران را نمی‌دانم مستقیم، یا غیرمستقیم، کشتند... خلاصه ما دانشجویان دانشگاه‌ها با تمام ملت ایران هم عقیده و می‌گوییم که تختی قهرمان در راه آزادی شهید شد ولی تختی نمرده است بلکه همیشه در قلب فردفرد ملت ایران به خصوص دانشجویان زنده است و ملت ایران راه تختی عزیز و مرام او را دنبال خواهد کرد..."


آن گاه یک گوینده روحانی به نام احمدی به سخنرانی پرداخت و شهادت تختی را به عموم شرکت کنندگان و ورزشکاران تسلیت گفت و درباره نقش اسلام در مبارزه با ظلم و ظلمه صحبت کرد و اظهار داشت که اسلام یک دین انقلابی است و مسلمان باید انقلابی باشد.


آن گاه نماینده دانشجویان به سخنرانی پرداخت و برای شادی روح تختی یک دقیقه سکوت اعلام کرد. با پایان سخنرانی او شرکت‌کنندگان به طرف در خروجی راه افتادند و همگی شعار می‌دادند:
"سلام بر خمینی،‌درود بر مصدق،‌درود بر فاطمی، فاطمی فاطمی راهت ادامه دارد".

آن گاه که شرکت کنندگان از آرامگاه بیرون رفتند، این شعار به گوش می‌رسید: "مسیر ما مجلس قانونشکن" و آن گاه شعار دادند: "مرگ بر این دولت قانونشکن" و تظاهرکنندگان با این شعار و شعار "سلام بر خمینی درود بر مصدق" به سوی تهران راه افتادند.

از دیگر شعارهای آن روز مردم در آن مراسم چنین بود:
"دیکتاتور نابود است
استبداد محکوم است
مرگ بر این دیکتاتور پوسیده
تختی شهید گشته تا مرگ قاتلینش از پا نمی‌نشینیم
تختی به تو سوگند که ما راه تو آییم
خمینی بت‌شکن خدا نگهدار تو بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو
خمینی بت‌شکن ملت تو را می‌خواهد
اسراییل نابود است
فلسطین پیروز است
ویت‌کنگ پیروز است
جانسون نابود است
مسیر ما مجلس قلابیه
مسیر ما مجلس قانون‌شکن"


تظاهرکنندگان در میدان شوش مورد حمله پلیس و کماندوها قرار گرفتند، مأموران نظامی و انتظامی با باتون و قنداق تفنگ به ضرب و جرح مردم پرداختند و شماری را نیز دستگیر کردند. دستگیرشدگان در شکنجه‌گاه‌های ساواک طبق معمول زیر شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفتند و شماری از دانشجویان را به جرم افشاگری درباره شهادت تختی، روانه سربازخانه کردند.


آنچه در این تظاهرات مردمی بیش از هر چیز دیگر جلب نظر می‌کند، آگاهی، موقع‌شناسی و استفاده شایسته از فرصتها از طرف مردم مسلمان ایران در آن روز می‌باشد، که با وجود خفقان شدید و استقرار حکومت وحشت و ترور، مردم از فرصتی که دست داده حداکثر بهره‌برداری را می‌کنند و نه تنها جنایت رژیم شاه درباره تختی را برملا می‌سازند، بلکه با شعارهای کوبنده و انقلابی پشتیبانی و وفاداری خود را از امام امت،‌ بار دیگر اعلام می‌کنند. و تنفر و انزجار خود را از دولت قانون‌شکن ابراز می‌دارند. با شعار "مرگ بر دیکتاتور پوسیده"‌نفرت خود از شاه را نیز می‌نمایانند و موضع خود را در برابر اشغالگران فلسطین، جنایتکاران ویتنام رزمندگان فلسطین و ویت‌کنگ نیز نشان می‌دهند و کوتاه سخن آنکه در مراسمی که به مناسبت چهلمین روز شهادت یکی از عزیزان ملت برگزار می‌گردد ملت بیدار و روشن‌ضمیر ایران، از فرصت استفاده کرده سیاست درون‌مرزی و برون‌مرزی خود را به نمایش می‌گذارند و به رژیم شاه می‌فهمانند که تبلیغات شبانه‌روزی و توطئه‌های همه جانبه آن رژیم نتوانسته است ملت ایران را از راه، خط و اندیشه اسلام و امام دور سازد و به بی‌تفاوتی، سردی و سستی بکشاند.


رژیم شاه ادعا داشت که تختی خودکشی کرده و ساواک در مرگ او دست نداشته است،‌بنابراین، چند سؤال در اینجا مطرح می‌شود:
1. تختی برای خودکشی چرا به هتل "آتلانتیک" که هتلی لوکس و یکی از مراکز فعالیت ساواک بوده است و از پشت، به حیاط یکی از ادارات ساواک راه داشته است (10) می‌رود و چه نیازی به سکونت در آن هتل دارد؟ آیا در منزل خود در تهران، در باغ خود در شمال، و یا در گوشه‌ای از بیابان دور دست،‌و یا در دل کوهی نمی‌توانست سم بخورد و خود را از بین ببرد؟ با آنکه تختی فرزند کوه و صحرا است؟

2. با در نظر گرفتن آنکه مردم از اول با خبر خودکشی تختی با شک و تردید روبرو شدند چرا روزنامه‌های دولتی و وابسته نتوانست گزارش صحیح و درستی از جریان به اصطلاح خودکشی تختی ارائه دهد تا بتواند شک و تردید مردم را برطرف کند؟‌ و برعکس در گزارشات خود دچار آن چنان تناقض‌گویی آشکار و رسوایی شد که به سوءظن و ناباوری مردم دامن زد؟ آیا گزارشات ضد و نقیض روزنامه‌های وابسته به رژیم شاه در مورد مرگ تختی، بازگو کننده این حقیقت نیست که جریان به آن صورتی که رژیم شاه و رسانه‌های گروهی وابسته به آن ادعا می‌کردند نبوده است؟


3. چرا رژیم شاه پیش از آن که خبر خودکشی تختی را رسما اعلام کند برنامه خاک‌سپاری او را با شتاب هر چه بیشتر به مرحله اجرا گذارد؟ و جسد او را به دست خانواده او نداد؟ و حتی از نشان دادن جسد او به آنان خودداری کرد؟

4. عده‌ای از آنان که جسد تختی را در غسالخانه دیده بودند،‌ نقل کردند که پشت سر تختی شکاف برداشته و در بدنش آثار ضرب و جرح نمودار بوده است. (11)


5. چرا ساواک دستور جمع‌آوری عکس‌های تختی را در سراسر کشور صادر می‌کند و حتی پس از گذشت حدود سه سال از شهادت او وقتی می‌بیند عکس او در سالن ورزش دانشگاه شیراز نصب شده است،‌دستور می‌دهد: "به نحوی که دخالت ساواک افشا نگردد نسبت به برداشتن عکس غلامرضا تختی از سالن فوق اقدام نمایند".

رژیم شاه پس از گذشت چند سال از شهادت تختی،‌ از عکس او وحشت دارد و در صدد برمی‌آید که آن عکس را دور از چشم مردم برباید آیا از خود او وحشت ندارد؟ و آیا در دوران زندگی آن قهرمان،‌در صدد برنمی‌آید که او را دور از چشم مردم برباید و از بین ببرد؟ و چراهای دیگری که به خوبی روشن می‌کند، تختی قهرمان به دست آدمکشان ساواک به شهادت رسیده است.

متن دستور ساواک در مورد برداشتن عکس تختی از سالن ورزش دانشگاه شیراز چنین است:
"خواهشمند است دستور فرمایید به نحوی که دخالت ساواک افشا نگردد نسبت به برداشتن عکس غلامرضا تختی از سالن فوق اقدام و نتیجه را به اداره کل اعلام نمایند. ضمنا بهتر است مسئولین دانشگاه در جریان قرار گیرند و از آن طریق اقدام گردد".
مدیر کل اداره سوم، مقدم

1 . کیهان ورزشی.
2 . آیندگان.
3 . کیهان.
4 . اطلاعات هفتگی.
5 . "قهرمان ملی جهان پهلوان تختی"، صفحات 47، 55.
6 . پرونده غلامرضا تختی، جلد 3، سند شماره 19، 44، 58.
7 . گزیده‌هایی از گزارشات ساواک درباره نظریه‌های مردم پیرامون شهادت تختی.
8 . پرونده شهید تختی، جلد 3، سند شماره 71.
9 . مجله مکتب اسلام، شماره 3، سال نهم، صفحه 58 بهمن ماه 1346.
10 . قهرمان ملی جهان پهلوان تختی، صفحه 55.
11 . قهرمان ملی جهان پهلوان تختی،‌صفحه 57.

فیلم کوتاه مجموع کشتی های (شهید) تختی

فیلم کوتاه مجموع کشتی های (شهید) تختی

دانلود

زندگی نامه و بیوگرافی غلامرضا تختی‌ !

زندگی نامه و بیوگرافی غلامرضا تختی‌ !

غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محلهٔ خانی‌آباد تهران به دنیا آمد. ” رجب خان” (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. ” حاج قلی”، پدر بزرگ غلامرضا. . .غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محلهٔ خانی‌آباد تهران به دنیا آمد. ” رجب خان” (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. ” حاج قلی”، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خوار و بار و بنشن بود.
از قول رجب خان، تعریف می‌کنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی می‌نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده‌های رجب خان منتقل شد و به ” نام خانوادگی” تبدیل شد.
رجب خان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه‌آهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود واز همین راه مخارج زندگی خانوادهٔ پرجمعیت خود را تأمین می‌کرد نخستین واقعه‌ای که در کودکی غلامرضا روی داد
و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانوادهٔ ناچارشد خانهٔ مس ی خود را گرو بگذارد.
شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی آباد درس خواند و در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. تختی در دوران زندگی ورزشی اش رکورد دار شرکت در المپیک‌ها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بوده است.
او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتی گیران نامداری را مغلوب کرد.
وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو، ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد؛ که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود و سرانجام پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفت انگیز فرو برد در مورد قتل و یا خودکشی وی دلایلی همچون ناراحتی های روحی و مشکلات مالی آوردند ولی هیچ گونه بازرسی برای قتل وی به صورت جدی شکل نگرفته است.

افتخارات تختی
بازیهای المپیک:

پنجاه و دو هلسینکی :مدال نقره ۷۹ کیلو گرم
پنجاه و شش ملبورن: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
شست رم: مدال نقره ۸۷ کیلو گرم
شست و چهار توکیو: چهارم۹۷ کیلو گرم
قهرمانی جهان:

پنجاه و یک هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلو گرم
پنجاه و چهار توکیو: نفر پنجم ۸۷ کیلو گرم
شست و یک یوکوهاما: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
شست و دو تولیدو: مدال نقره ۹۷ کیلو گرم
بازیهای آسیایی:

پنجاه هشت توکیو: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
جمع مدالهای غلامرضا تختی: هشت، ۴ طلا، ۴ نقره
المپیک ۳ – جهانی ۴ – بازیهای آسیایی ۱

تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال‌های جهانی و المپیک بشود:
جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)،
المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران
و یوکوهاما (در ۸۷ کیلو) و
جهانی ۶۲ تولیدو در ۹۷ کیلو

دانلود مسابقه محمدعلی کلی و جورج فورمن

 

 

دانلود مسابقه محمدعلی کلی و جورج فورمن

 175.51 (MB)

در ادامه مطلب


دانلود کلیپ داغ کشتن 3 دختر به دست پدرشون کرمانشاه

پلیس در تعقیب مردی است که سه دخترش را به خاطر انگیزه‌ای نامعلوم به قتل رسانده و گریخته است.
به گزارش خبرنگار ما، این جنایت 20 روز قبل توسط مردی 53 ساله در روستایی در استان کرمانشاه به وقوع پیوست و از آن زمان تاکنون ردی از متهم به دست نیامده است. متهم به قتل به نام محمود مردی سابقه‌دار است که چندی قبل به اتهام کلاهبرداری بازداشت و بعد از محاکمه به تحمل حبس محکوم شد. او 20 روز قبل در حالی که دوران محکومیتش را می‌گذراند، برای شرکت در مراسم عروسی دخترش از زندان مرخصی گرفت و بیرون آمد. محمود روز حادثه به بهانه اینکه برای جشن می‌خواهد خرید کند با سه دختر 19، 12 و 7 ساله‌اش از خانه بیرون رفت. ساعاتی بعد در حالی که همسر محمود در خانه منتظر اعضای خانواده‌اش بود، شوهرش را دید که با یک سلاح در دست وارد منزل شد. مرد میانسال به شدت مضطرب و پریشان بود. او در جملاتی کوتاه به زنش خبر داد هر سه دخترشان را به قتل رسانده و سپس از خانه فراری شد. زن میانسال که از شنیدن این خبر شوکه شده بود در تماس با پلیس موضوع را اطلاع داد و از ماموران کمک خواست، به این ترتیب تحقیقات ویژه‌ای آغاز شد. کارآگاهان جنایی بعد از پرس و جو از همسر محمود فهمیدند این مرد مدعی شده جنایت را در نزدیکی یک رودخانه انجام داده، به همین خاطر آنها به رودخانه موردنظر رفتند و بعد از کمی جست‌وجو اجساد را یافتند. پیکر بی‌جان هر سه دختر غرق در خون بود و روی بدن‌شان آثار اصابت گلوله به چشم می‌خورد، آن‌طور که شواهد نشان می‌داد مرد مسلح برای این کشتار هشت تیر شلیک کرده است. پس از انتقال اجساد به پزشکی قانونی همسر محمود بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت تا انگیزه متهم مشخص شود. این زن به درستی نمی‌دانست شوهرش به چه دلیل مرتکب چنین جنایتی شده است. او به ماموران گفت: «آن روز وقتی محمود به خانه آمد به من گفت چون در زندان است می‌داند بچه‌ها وضع خوبی ندارند و آینده بدی در انتظارشان است و برای اینکه آنها زجر نکشند هر سه نفرشان را کشت.» در ادامه تحقیقات کارآگاهان فاش شد محمود مردی سابقه‌دار است که به ماده مخدر شیشه نیز اعتیاد دارد. همچنین معلوم شد این خانواده از نظر مالی در مضیقه قرار دارند. افسران جنایی تاکنون نتوانسته‌اند ردی از متهم به دست بیاورند و معلوم نیست او به کجا گریخته و در کدام شهر پنهان شده است. همچنین هنوز به طور دقیق مشخص نشده وی به چه دلیل دست به سلاح برده است. ماموران اکنون درخصوص انگیزه جنایت در برابر سه فرضیه قرار دارند؛ یک احتمال این است که محمود تحت تاثیر شرایط نامساعد روانی طبق آنچه گفته که به خاطر زندانی بودنش فرزندان او در عذاب هستند، به گمان خودش تلاش کرده آنها را از رنج رها کند. فرضیه دوم بر این موضوع دلالت دارد که محمود به خاطر توهم ناشی از مصرف شیشه دست به این کشتار زده است، البته، نحوه قتل نشان می‌دهد او از پیش برای کشاندن دخترانش به قربانگاه برنامه‌ریزی کرده بود. در گزینه سوم نیز اختلافات خانوادگی و دلایل شخصی دیگر مدنظر قرار گرفته که تاکنون دلیل قاطعی که از صحت این احتمال خبر بدهد، به دست نیامده است. بنا بر این گزارش، در حال حاضر تجسس‌ها برای یافتن مرد فراری ادامه دارد

این کلیپ رو دیروز خواستم بگذارم اما گفتم جالب نیست اما به درخواست یکی از دوستان در قسمت نظرات گذاشتم فقط بهتون میگم کلیپ خفنه و دان نکنید و اگه دانلود کردید نگید فلانی این چی بود

دانلود ویدئو