دادگاه اختلاس سه هزار میلیاردی که با نام فساد بزرگ مالی نیز از آن یاد می شود همچنان ادامه دارد و مردم هم با کنجکاوی ، مسائل مربوط به این پرونده را پیگیری می کنند.
اما شاید بد نباشد که در این میان نقبی به تاریخ بزنیم و به یکی از قدیمی ترین پرونده های فساد بانکی در ایران نگاهی بیندازیم.
برای این منظور باید داستان را از زمان سلطنت قاجارها و از عهد ناصری آغاز کرد.در آن سالها پیشنهاد تاسیس بانک در کشور از سوی عداه ای نظیر حاج محمدحسن امین دارالضرب اصفهانی به پادشاه داده شد ولی متاسفانه گوشی شنوای این صحبتها نبود و این طرح ره به جایی نبرد.چندسال بعد یعنی درسال 1268 انگلیسی ها برای بسط قدرت و تسلط بیشترشان بر سرنوشت کشور ایران اقدام به تاسیس بانک شاهنشاهی کردند.روس ها نیز برای اینکه از قافله استعمار عقب نمانند یک سال بعد یعنی در سال 1269 بانک استقراضی ایران و روس را افتتاح کردند.
دولتین روس و انگلیس از طریق همین بانکها توانسته بودند گلوی مردم ایران را سخت تر بفشارند و بندهای پیچیده شده به دست و پای مردم کشورمان را محکم تر سازند لذا در سال 1285 برای خلاصی از این وضعیت، پیشنهاد ایجاد بانک ملی داده شد.
ولی متاسفانه با زبانه کشیدن شعله های جنگ جهانی اول ، علی رغم اعلام بیطرفی ایران ، دول متخاصم جنگ بین الملل، دامنه جدال خود را به ایران نیز کشیدند و آتش جنگ به جان مردم ما هم افتاد و به دلیل هرج و مرج ناشی از همین مساله مجددا طرح ایجاد بانک ملی به بوته فراموشی سپرده شد.
در سال 1304 اولین بانک ایرانی که البته تنها به امور ویژه نظامیها میپرداخت افتتاح شد.این بانک ، بانک قشون پهلوی نام داشت که بعدها به نام بانک سپه تغییر نام یافت.
در سال 1306 قانون تاسیس بانک ملی از سوی مجلس صادر شد و در روز سه شنبه بیست شهریور 1307 این بانک رسما کار خود را آغاز کرد.
برای ریاست بانک ملی آقای" دکتر کورت لیندن بلات (Kurt Lindenblatt)" آلمانی که پیش از این ریاست بانک اعتبارات صوفیه بلغارستان را داشت به پیشنهاد "محمد علی فرزین وزیرمختار ایران در آلمان" انتخاب شد.
برای اولین بار چاپ اسکناس ایران از دست بانک شاهنشاهی که متعلق به انگلیسها بود خارج و به بانک ملی ایران سپرده شد (بانک ملی در آن زمان به منزله بانک مرکزی هم بود-بانک مرکزی در سال 1339 تاسیس شد.)
سری اول اسکناس با امضای دکتر کورت لیندن بلات مدیرکل بانک و دکتر علی علامیر بازرس دولت
آلمانی ها معمولا در تاریخ ایران نقش منفی ندارند و تقریبا میتوان گفت در ایران خوشنام بودند ولی متاسفانه آقای لیندن بلات از زمره آلمانی های پاک دست نبود و به پشتیبانی مرد شماره دوی قدرت در آن زمان یعنی تیمورتاش وزیر دربار شروع به اختلاس از بانک کرد.
تیمورتاش
لو رفتن قضیه اختلاس حوادث زیادی را در کشور باعث شد به نحوی که رضا شاه که به دلایل مختلف با تیمورتاش اختلاف پیدا کرده بود(علی الخصوص ارتباط تیمورتاش با شوروی و نگرانی رضاخان از قدرت گیری بیش از حد تیمورتاش و همینطور تلاش انگلیسیها برای حذف تیمورتاش)، او را از سمتش عزل و راهی زندان کرد و در آخر هم در سال 1312 تیمورتاش به دست پزشک احمدی در زندان قصر به قتل رسید.
لیندن بلات و معاونش فوگل از کشور متواری شدند.فوگل که در بیروت به سر میبرد وقتی مجبور به برگشتن به ایران برای محاکمه شد در بیروت خودکشی کرد ولی بلات به ایران آورده شد و به حبس و جریمه محکوم شد.مهدی قلی خان هدایت مخبرالسلطنة نخست وزیر وقت در کتاب خاطرات و خطرات خود این واقعه را چنین شرح میدهد:
"معلوم شد معاملاتی بدون وثیقه کافی شده و خساراتی وارد آمده است، لیندن بلات رئیس بانک زیاد مقید به رعایت نظرات هیئت نظارت نبوده است و شاید متکی به تیمور تاش ،در هر حال اختلاساتی مسلم شد.
لیندن بلات به خیال گریز می افتد به بهانه مرض و معالجه با اجازه مسافرت میکند (اتو) فوگل نایب رئیس چاره در فرار میبیند شاه شخصا به بانک رفته و طلای وثیقه را بازدید میفرماید نقصی نداشته است.
فوگل مفقودالاثر میشود ، (سرتیپ) ایرم (رئیس کل تشکیلا ت نظمیه مملکتی) در گاراژها معلوم میکند که دندانسازی به دعوتی به بغداد رفته است تفحص میکند هیچ جا او را در اتومبیل نمیباید بعدها کاشف به عمل آمد که در صندوق پشت اتومبیل پنهان بوده است به این تدبیر از سرحد میگذرد در بغداد معطل نشده به بیروت میرود . دولت ، فوگل را از حکومت شام می خواهد وی ناچار انتحار میکند. این واقعه از برای المان نهایت اهمیت را داشت عده کثیری متخصصین المانی در ادارات ما کار میکنند بطوریکه میشود گفت سیاست آلمان در ایران روبه غلبه دارد و بانک ملی قلب اقتصاد است لیندن بلات از راه قانونی ملجاء شد با وکیل مدافعی به تهران آمد به 18 ماه حبس و 7000 لیره و 46 هزار ریال محکوم شد (63هزار تومان) دولت باز یک نفر آلمانی را بتوسط سفارت خودمان در برلن به ریاست بانک اجیر کرد ،هرست نامی معین شد"
کورت لیندن بلات در جریان انتقال دارایی های حاصل از فروش نفت از حساب دولت به حساب شخصی رضاخان نیز به دستورات دولت عمل میکرد.
در ماهنامه الکترونیک دوران جریان انتقال دارایی های ملی به حساب شخصی رضاخان بدین شکل تشریح شده است:
در سال 1931، «چارلز. سی. هارت»، وزیرمختار آمریکا در تهران، گزارش داد که رضاشاه شخصاً بیش از یک میلیون پوند در لندن به حساب خود واریز کرده است. بر اساس تعدادی از اسناد بانکی که پهلوی ها به هنگام فرار دسته جمعی شان از ایران در سال 1978 از خود باقی گذاشتند معلوم می شود که اظهارات نیشدار «هارت» درباره حساب های بانکی رضاشاه در لندن از روی حدس و گمان نبوده است. آنچه هارت نمی دانست این بود که رضاشاه حساب های دلاری متعددی در لندن، ژنو و برلین دارد. اسناد باقیمانده حاکی از انحراف مسیر درآمدهای نفتی ایران به حساب های شخصی رضاشاه است.
سرهنگ رضاقلی امیرخسروی، مدیرکل بانک پهلوی، در تاریخ 17 اوت 1931 طی نامه ای محرمانه به دکتر کورت لیندن بلات، رئیس بانک ملی ایران نوشت: «عالیجناب، بنا به دستور اعلیحضرت، خواهشمند است با ارسال دستورالعمل تلگرافی به بانک میدلند در لندن دستور واریز 150 هزار دلار به حساب اعلیحضرت نزد بانک وست مینیستر را صادر و مراتب را با تلگراف تأیید فرمایید. با احترام فراوان آقای رئیس، مدیر کل، سرهنگ امیرخسروی.»(نامه امیرخسروی به لیندنبلات، مورخ 17 اوت 1931.)
لیندن بلات در پاسخ نوشت: «عالیجناب، عطف به دستورالعمل شماره 5170 مورخ 17 اوت حضرتعالی، احتراماً به عرض می رساند که روز گذشته به محض دریافت نامه شما، دستورالعمل تلگرافی برای واریز 150 هزار دلار به حساب اعلیحضرت در بانک وست مینیستر با مسئولیت محدود در لندن به بانک میدلند با مسئولیت محدود در لندن ارسال شد. بانک وست مینیستر دستورالعمل تلگرافی ما را دریافت کرده و شما را از رسید پول مطلع خواهد ساخت. با احترام و سپاس فراوان عالیجناب، دکتر لیندن بلات، بانک ملی ایران.»(نامه لیندنبلات به امیرخسروی، مورخ 18 اوت 1931)
انشا الله که فساد مالی اخیر آخرین پرونده اختلاسهای این چنینی در تاریخ کشورمان باشد و ای کاش مختلسین به هنگام وسوسه برای اختلاس نگاهی هم به تاریخ بیندازند،تاریخی که حضرت امام خمینی(ره) به زیبایی فرموده اند "تاریخ معلم انسان هاست" و به عاقبت شوم این کار بیندیشند که یا محاکمه و زندان در انتظار آنهاست یا دربدری و ننگ وبدنامی و در آخر هم روزی پیشگاه عدل الهی را در پیش رو دارند.
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسنداست/خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی.
حافظ
چگونه یک حدیث، اینشتین را شگفتزده کرد؟
هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود و تنها این مذهب
شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی
اکثر دانشمندان آن را نفهمیدهاند.
«آلبرت اینشتین» فیزیکدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله علمی خود با عنوان
«دی ارکلارونگ Die Erklarung» (به معنای بیانیه) که در سال 1954 در آمریکا و
به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را
کاملترین ومعقولترین دین دانسته است.
این رساله در حقیقت همان نامهنگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیتالله
العظمی بروجردی است. اینشتین در این رساله «نظریه نسبیت» خود را با آیاتی
از قرآن کریم و احادیثی از کتابهای شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق
داده و نوشته است که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود
و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت»
را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیدهاند.
یکی از این حدیثها حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول
اکرم (ص) نقل میکند که: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارک پیامبر
به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود. اما پس از اینکه پیامبر
اکرم(ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این
همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است».
اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه
«نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد. اینشتین همچنین در
این رساله «معاد جسمانی» را از راه فیزیکی اثبات میکند. او فرمول ریاضی
معاد جسمانی را عکس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» میداند: E = M.C2
>> M = E /C2
یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره میتواند عینا به تبدیل به ماده و زنده شود.
اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ
«بروجردی بزرگ» یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ
«حسابی عزیز» یاد کرده است.
اصل نسخه این رساله اکنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن
(بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری میشود.
این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با کمک یکی از اعضاء شرکت
اتومبیلسازی بنز و به بهای 3 میلیون دلار از یک عتیقهفروش یهودی خریداری
کرد.
دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانهای چک شده و تأیید گشته است
عکسی که در زیر میبینید، توسط «کتی کیتلی گاروی» گرفته شده است، و برنده نشان طلای «انجمن ارتقای ارتباطات» Association for Communication Excellence شده است.
این عکس زنبوری را پس از نیش زدن دست یک فرد نشان میدهد، در حالی که مقداری از بافت شکمش به نیش به جا مانده، چسبیده است.
این عکس منحصر به فرد است و پیش از این هرگز عکسی مشابه ندیده بودیم. از نیمه قرن نوزدهم، اجداد خانم گاروی در کالیفرنیا زنبورداری میکردند، خود او در دپارتمان حشرهشناسی یک متخصص است. این عکس زمانی گرفته شد که او متوجه وزوز یک زنبور عسل دور و بر دوستی که در حال قدم زدن با او بود، شد. او حدس زد که زنبور میخواهد دوستش را نیش بزند، خوشبختانه او دوربینی همراه داشت و آمادگی لازم برای گرفتن این عکس را هم داشت.
خبرگزاری فارس: سرانجام کمیسیون عالی انتخابات ریاست جمهوری مصر پس از کشو قوسهای فراوان با اعلام نتیجه نهایی انتخابات به همه گمانه زنیها پایان داد و بر اساس آن "محمد مرسی"، نامزد اسلامگرا پیروز انتخابات شد.
به گزارش فارس، "فاروق سلطان" رئیس کمیسیون عالی انتخابات ریاست جمهوری مصر ضمن تشریح روند برگزاری انتخابات و با تاکید بر شفافیت برگزاری انتخابات در جمهوری مصر پس از سرنگونی مبارک، لحظاتی پیش نتایج رسمی دور دوم انتخابات ریاست جمهوری این کشور را اعلام کرد و همانگونه که پیش از این در نتایج غیر رسمی اعلام شده بود، "محمد مرسی"، نامزد اسلامگرای مصر پیروز این انتخابات اعلام شد.
براساس اعلام کمیته عالی انتخابات ریاست جمهوری مصر پس از شمارش آرا مشخص شد که "محمد مرسی"، نامزد اسلامگرا 51.7درصد آرا و "احمد شفیق"، آخرین نخست وزیر حسنی مبارک48.3 درصد آرا را کسب کردهاند تا به این ترتیب مرسی اولین رئیس جمهور اسلامگرا پس از دوره مبارک باشد.براساس این گزارش تعداد آرای صحیح 25میلیون و 577هزار و 511 رأی بوده که محمد مرسی 13 میلیون و 230 هزار و 131 رأی را از آن خود کرد.احمد شفیق نخست وزیر مبارک 12 میلیون و 347 هزار و 380 رأی کسب کرد.
همچنین میزان مشارکت مردم در این انتخابات 51.85درصد و تعداد آرای باطله 843252 رأی اعلام شد.
محمد مرسی کیست؟
"محمد مرسی"، نامزد حزب آزادی و عدالت شاخه سیاسی جماعت اخوان المسلمون مصر و رئیس این حزب، عضو سابق دفتر ارشاد جماعت اخوان است که طی سالهای 2000 و 2005 نماینده پارلمان مصر نیز بود و مبارزاتی علیه رژیم سابق نیز داشت و همین موجب شده بود تا رژیم او و پسرش را تهدید به بازداشت کند.
محمد مرسی گزینه ذخیره جماعت اخوان المسلمون بود که پس از رد صلاحیت "خیرت شاطر" جایگزین وی شد.
وی متولد 5 آگوست 1951 در روستای "العدوه" در استان الشرقیه مصر است. محمد مرسی در خانوادهای فقیر و کشاورز به دنیا آمد و دارای سه برادر و دو خواهر است وی دارای پنج فرزند و 3 نواده است.
محمد مرسی دارای مدرک کارشناسی ارشد مهندسی فلزات در سال 1978 از دانشگاه قاهره و دارای مدرک دکترای محافظت از موتورهای فضاپیما از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی آمریکاست که پس از فراغت از التحصیل در این دانشگاه نیز به تدریس مشغول شد.
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی
مهمترین فعالیتهای سیاسی و اجتماعی محمد مرسی را میتوان در موارد زیر ملاحظه کرد:
- رئیس حزب آزادی و عدالت و عضو سابق دفتر ارشاد جماعت اخوان المسلمون و از رهبران سیاسی این گروه
- نماینده پارلمان الشعب مصر در دوره 2000 – 2005 میلادی
- رئیس بخش مواد شناسی دانشکده مهندسی "الزقازیق"
- دانش آموخته دوره کارشناسی مهندسی دانشگاه قاهره در سال 1975 میلادی و کارشناسی ارشد مهندسی فلزات از دانشگاه قاهره در سال 1978 میلادی و دکترای مهندسی از دانشگاه جنوب کالیفرنیا در سال 1982 میلادی.
- استادیار دانشکده مهندسی دانشگاه قاهره، استادیار دانشگاه جنوب کالیفرنیا و استادیار دانشگاه نورس ریج کالیفرنیا در سالهای 1982 – 1985
- استاد و رئیس بخش مهندسی مواد در دانشکده مهندسی "الزقازیق" در سال 1985 تا 2010 میلادی
- عضو کمیته مقاومت در برابر صهیونیسم در استان الشرقیه
- عضو کنگره بین المللی احزاب و گروه های سیاسی و سندیکاهای صنفی
- عضو مؤسس کمیته مصری "مقاومت در برابر پروژه صهیونیسم"
- منتخب شورای جماعت اخوان المسلمون در سی ام آوریل 2011 به عنوان رئیس حزب آزادی و عدالت
وفاداری بیمثال سازمانی وی و حفظ اسرار جماعت اخوان المسلمون و قدرت بیان رسای او توانایی گفتاریش که طرف مقابل را به سرعت شیفته خود میسازد، موجب شد تا با پیوستن به جماعت در سال 1985 پلههای ترقی و پیشرفت را طی کند.
مرسی در زمان حاکمیت مبارک بارها با دستگاههای امنیتی مصر و شورای عالی نظامی حاکم بر مصر پس از انقلاب 25 ژانویه مذاکره و گفتگو کرد و در تمام آنها توانست طرف مقابل را قانع کند، به همین دلیل جماعت، پس از مطرح شدن احتمال رد صلاحیت الشاطر، وی را نامزد ذخیره معرفی کرد.
آغاز فعالیتهای سیاسی مرسی
تاریخ آغاز فعالیتهای سیاسی مرسی به سال 2000 میلادی بازمیگردد که طی آن وارد کارزار انتخابات پارلمانی الشعب مصر از استان الشرقیه شد و توانست با فاصله بسیار از دیگر نامزدهای جماعت پیشی گرفته و وارد پارلمان شود و این موفقیت را تا حدود بسیار زیادی مدیون سخنوری و توانایی گفتاریش بود.
موفقیت چشمگیر مرسی در جذب آرا موجب شد تا دفتر ارشاد جماعت اخوان المسلمون وی را به نماینده فراکسیون اخوان در پارلمان انتخاب کند که 17 نماینده را در برمیگرفت و همین عاملی شد تا وی بیش از پیش به اعضای دفتر ارشاد جماعت نزدیک شود، به ویژه آنکه جماعت دریافته بود که توانایی بسیار مرسی در قانع کردن طرف مقابل میتواند، سپری در برابر تجاوزات و تعدیهای رژیم مبارک علیه اخوان المسلمون به وجود آورد.
روابط تنگاتنگ مرسی با دفتر ارشاد عاملی شد تا وی مسؤولیت تبلیغات و اطلاع رسانی دفتر ارشاد در انتخابات پارلمانی 2010 را برعهده گیرد و به این ترتیب تمام فعالیتها و امور تبلیغاتی جماعت به وی سپرده شد.
به دست گرفتن رهبری حزب آزادی و عدالت
با تأسیس حزب "آزادی و عدالت" نخستین حزب سیاسی جماعت اخوان المسلمون، مجلس شورای جماعت "مرسی" را به ریاست آن انتخاب کرد.
شاید در همین راستا بود که مرسی به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری مصر از سوی اخوان المسلمون معرفی شد تا شاید همچون 12 سال پیش که موجب پای گذاشتن اخوانیها به پارلمان مصر شد، اینبار نخستین اخوانی باشد که به ریاست جمهوری مصر برسد.
به همین دلیل و پس از تصمیم جماعت مبنی بر معرفی وی به عنوان نامزد اخوان المسلمون در انتخابات ریاست جمهوری مصر او ساعتی پیش از اتمام مهلت نامنویسی در انتخابات ریاست جمهوری در کمیته عالی انتخابات مصر حاضر و با ارئه مدارک خود در این اتتخابات سرنوشت ساز نامنویسی میکند.
نگاهی مرسی درباره رابطه با ایران
"محمد مرسی"، رئیس جمهور منتخب مصر درباره سیاست خارجی این کشور و نگاه آن به ایران گفت: این سیاست به برقراری رابطه با تمام کشورها از جمله کشورهای منطقه و به خصوص جمهوری اسلامی ایران استوار است.
وی تاکید میکند که روابط ایران و مصر در دوران حاکمیت سه دههای حسنی مبارک، رئیس مخلوع مصر دچار بحران و مشکل شد اما به اعتقاد من این روابط و به ویژه روابط دیپلماتیک و استراتژیک با ایران و تمام کشورهای اسلامی در سراسر جهان باید دوباره از سرگرفته شود.
به اعتقاد مرسی، سیاست خارجی مصر دوران مبارک سیاست بیمارگونهای بوده است که برپایه تامین منافع اسرائیل و آمریکا متمرکز بوده است، به همین منظور تاکید دارد که باید در روابط خارجی و سیاست خارجی مصر پس از انقلاب به طورکلی تجدید نظر کرد.
وی احتمال اجراب سناریوی حمله نظامی به ایران و سوریه توسط آمریکا، انگلیس و اسرائیل را با توجه به شرایط حساسی که منطقه با آن مواجه است را بعید دانسته و تاکید میکند که ایران کشور قدرتمندی است که در برابر این اقدامات دست بسته نخواهد بود و همین موجب میشود تا غرب در عملی کردن این سناریو تامل بسیار داشته باشند.
مرسی با بیان اینکه خواهان روابط گسترده و متمایزی با ایران است، میگوید: در این راه تلاش میکنیم، روابط خوبی با ایران و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس نیز داشته باشیم.
مرسی و قضیه فلسطینی
"محمد مرسی " با اشاره به اینکه قضیه فلسطین، قضیهای محوری برای رئیس جمهور آینده مصر خواهد بود، تاکید کرد که در هیچ شرایطی نه به اسرائیل سفر میکند و نه از مقام اسرائیلی در مصر استقبال میکند.
از دید وی قضیه فلسطینی یکی از مهمترین قضایایی است که رئیس جمهوری آینده مصر باید بر آن تمرکز کند.
مرسی و معاهده کمپ دیوید
وی درباره پیمان "کمپ دیوید" معتقد است که هیچگاه دست اسرائیل را در زیر پاگذاشتن بندها و مواد این توافقنامه باز نخواهد گذاشت.
مرسی تاکید میکند که پس از تبدیل شدن این توافقنامه به پیمان تسلیم مصر و خفت و خواری مردم این کشور، وی در اجرای بندهای آن به گونهای تجدید نظر خواهد کرد که بندهای دقیق و آنگونه که در این پیمان ذکر شده به اجرا درآیند.
نگاه مرسی به اسرائیل
وی همچنین با سفر به سرزمینهای اشغالی در هر شرایطی در آینده چه رئیس جمهور باشد چه نباشد، مخالفت کرد و در همین راستا تاکید میکند که با دعوت از هر مقام مسئول اسرائیلی به مصر به شدت مخالف است.
محمد مرسی اقدامات کنونی اسرائیل در تهدید مرزها و کشتن نظامیان مصری و تهدید مداوم مصر به جنگ را رد و تاکید کرد که ما اصلا نمیتوانیم بپذیریم ملتی 5 میلیون نفری ملتی 95 میلیونی را تهدید کند.
وی با تاکید بر اینکه سینا خط قرمز ما در برابر هر غیر مصری است، درباره گذرگاه رفح گفت که این گذرگاه در همه وقت در برابر فلسطینیان باز خواهد بود .
مرسی و رابطه با آمریکا
نامزد اسلامگرا در انتخابات ریاست جمهوری در عرصه سیاست خارجی تاکید میکند که منافع ملت مصر را در نظر بگیرد و هیچگاه از سیاستهایی تبعیت نکند که وابستگی و دنبالهروی مصر از کشورهای بیگانه را به دنبال داشته باشد و این موضوع را به شکلی ویژه در روابط آینده مصر با آمریکا مد نظر قرار خواهد داد.
(سرشهیدحدود ۵دقیقه فریاد یا حسین یاحسین سرمیداد)
میگویند. عشق آدم را کور میکند. بنده اعتقاد دارم انسان انرژی خاصی برای رسیدن به او به دست میآورد و اصلاً متوجه ضعف خودش نیست. همانطور که به طرف جلو میرفتیم، از پشت سر یک ترکش کنار نخاعم خورد. با این حال بلند شدم و حدود ۵۰ متر راه رفتم. هوا هم داشت روشن میشد همانطور که بچهها جلو میرفتند، یکی آمد که کمکم کند فکر کنم آقا مستوفی معاون گردان بود، اما ترسیدم اگر ایشان بایستد،
از آن هدفی که دنبالش بودم، شهید شدن، دور شوم. گفتم شما برو. امدادگرها میآیند و نجاتم میدهند. جلو بیشتر به شما نیاز دارند. ایشان رفت یکدفعه به ذهنم آمد خدا نکرده خودکشی حساب نشود. از گودال بیرون آمدم تا کسانی که رفت و آمد میکنند مرا ببینند. اول احساس کردم فلج شدم بعد با قنداق تفنگ خودم را بالا کشیدم. آن موقع بچهها خط را شکسته بودند و عراقیها داشتند فرار میکردند.
یکدفعه خمپارهای آمد و نزدیکم افتاد. البته به علت خونریزی شدید دچار خطای دید شده بودم و خیلی تار میدیدم. نمی دانم واقعاً نزدیک من بود یا من احساس میکردم. خمپاره جلوی شروع به دود کرد. به آن خیره شده بودم و برعکس خمپارههایی که زود منفجر میشوند این دفعه کمیدیرتر منفجر شد. قبل از اینکه منفجر شود من شهادتینم را هم گفتم و چشمانم را بستم. همین که چشمانم را بستم خمپاره منفجر شد. بوی خاک و مواد منفجره قاطی شده بود و وقتی نفس عمیقی کشیدم گفتم این بوی بهشت است و واقعاً آن لحظه بوی بهشت را استشمام میکردم.
هر چند بوی باروت بود ولی انگار خداوند عطری به آن زده بود. با آن انفجار باور نمیکردم که دوباره بوی دنیا را حس کنم. کم کم چشمانم را باز کردم دیدم همه جا تار است به خودم نگاه کردم پایین شکمم پاره شده بود، الان هم سیمکشی شده است چون به هم نمیرسیده است. رودههایم بیرون آمده بودند.
آنها را جمع کردم و داخل شکمم گذاشتم. عمامه را به عنوان یک باند دور شکمم پیچیدم و خلاصه بعد از ۲۵ شبانه روز در بیمارستان نمازی شیراز به هوش آمدم. آنجا هم ابتدا فکر میکردم که بهشت است. بعضی مسایل گفتنی است، ولی قابل نگارش نیست. وقتی به هوش آمدم این جمله را گفتم:
«من ۲۵ روز در برزخ بودم و ۲۵ روز پیش شهید شدم.. حالا اینجا بهشت است.» چون صحن بیمارستان با آن درختهای نارنجی که داشت و صدای عبدالباسط نزدیک ظهر. فکر نمیکردم صدای عبدالباسط از بلندگو باشد و من در همین دنیا هستم. فکر میکردم از تمام ذرات آن بیمارستان و از تمام در و دیوار، این صدا بلند میشود. اصلاً در دنیای مادی نبودم و بیشتر ماورای مادی بودم.
به خاطر همین هیچ دردی را حس نمیکردم. با خودم میگفتم ببین اینجا همه دارند ذکر خدا میگویند. فکر میکردم از همه جا حتی از آن متکایی که زیر سرم بود این صدا میآید. حتی وقتی نوار تمام شد، بعد از ۵ روز موقعیت خودم را پیدا کردم که در همین دنیا هستم هر کسی باید در آن موقعیت قرار بگیرد تا بفهمد چه میگویم اما من احساس میکنم چیزهایی میدیدم که تصورم این بود که برزخ است. اینها را چون منتشر شده میگویم، بقیه را گفتهام که بعد از مرگم منتشر شود.
. چند بار عمل جراحی شدید و مدت زمان هر عمل چقدر بوده است؟
من ۸۰ بار جراحی شدهام. ۳۱ بار بیش از ۲ ساعت طول کشیده و بقیهاش هم یک ساعت یا ۴۵ دقیقه بیهوشی دریافت کردهام
. این عملها به خاطر همان مجروحیت اولیه بوده یا چند بار مجروح شدید؟
نه همه به خاطر همان مجروحیت اولیه بود. اشتباهی که من کردم این بود که رودههایم را از روی خاکها برداشتم و توی شکمم ریختم و همین کار باعث عفونی شدن رودههایم شد که مدام آنها را قطع میکردند. بعد از هر جراحی شکمم ورم میکرد و از طرفی هم پایین شکمم پاره شده بود و به هم نمیرسید. مدت زیادی طول کشید تا بتوانند با استفاده از پمادهای مخصوص که رشد گوشت را زیاد میکند یک جوری با سیم به هم برسانند.
اما مجروحیتهای بعدی، یک بار موج انفجار به کمرم پیچید و مدتی در بیمارستان بستری شدم. یک بار هم در والفجر ۸ شیمیایی شدم که ۱۰روز در بیمارستان فاطمهالزهرا بستری بودم.
در بعضی عملیاتها مثل عملیات کربلای ۵٫ در جبهه نبودم. آن زمان بیمارستان مصطفی خمینی تهران بستری بودم و حال خیلی بدی داشتم ولی انصافاً صبحی که مارش عملیات را شنیدم. امید تازهای پیدا کردم و بلند شدم که راه بروم. چون دکترها میگفتند اگر میخواهد جان سالم به در ببرد باید راه برود. میخواستم زود خوب شوم و به جبهه بروم. چون قبل از اینکه حالم وخیم شود، جبهه بودم. این هم مسئاله عجیبی بود. چون من حدود سه ماه دچار وضعیت وخیمی شده بودم ولی به هیچ کس نمیگفتم.
شکمم عفونت زیادی کرده بود تا جایی که یک روز وقتی به خانهمان آمدم، جرأت نداشتم بگویم حالم خوب نیست، خیلی مدارا میکردم. اما یک روز که از منزل بیرون میآمدم، بنده خدایی از جلو خانه ما رد میشد، خودم را بغل ایشان انداختم و شروع به گریه کردم. گفت چرا گریه میکنی؟ گفتم: خیلی حالم بد است. تا آن روز خود را هر طور بود میکشیدم ولی آن روز دیگر نتوانستم.
از همان روز مثل آدمهای فلج در خانه افتادم. بعد هم مرا به بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران بردند و حدود سه لیتر چرک از داخل شکمم بیرون کشیدند. بعضی چیزها شاید نیاز به گفتن ندارد، اما هر کدام از اینها جزء عجایب پزشکی بود.
. اگر امکان دارد واقعیت جنگ و آنچه بر سر بچههای جنگ آمده را به طور ملموس
برای ما تعریف کنید.
درآن زمان من خاطراتم را هر لحظه مینوشتم به طوری که به من میرزا قلمی میگفتند. اما بعضی از صحنههای جنگ را نمیتوان در قالب هنر ریخت و ارایه داد، حتی در قالب بیان هم نمیآید. مثلاً ما یک روز در کلهشوان داشتیم از پشت دیوار برزخ به طرف تا قرارگاه تاکتیکی تبار میآمدیم. منظور از تبار، تیپ ۲۱ امام رضا(ع) بود. وقتی رسیدیم پشت قرارگاه دیدیم نیروهای گردان سیدالشهدا آنجا هستند زیارت عاشورا میخوانند. هواپیمای عراقی آمدند و همه آنها را بمباران کردند.
رفتیم که جنازهها را جمع کنیم. من صحنهای دیدم که همیشه در ذهنم باقی است؛ دیدم که دستی از بدن کسی کاملاً جدا شده و آن طرف روی زمین افتاده بود. در این دست جدا شده کتاب دعایی بود که ظاهراً میبایست با پرت شدن دست، کتاب هم جدا میشد ولی کتاب دعا محکم به دست چسبیده بود. یک طرف کتاب دعا نوشته بود ارتباط با خدا و طرف دیگر فرازهایی از زیارت عاشورا بود که خون آن شهید روی آن ریخته بود، نوشته شده بود، «السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره». شما چنین صحنهای را هر کاری بکنید نمیتوانید به قلم بیاورید و در صحنههای هنر زنده کنید.
خدا در آن جا میخواسته یکی از درسهای خودش که نتیجة خلوص است را بدهد. و این
خون هم خون خداست.
یا شهید علیاکبر دهقان که وقتی ما میخواستیم جنازة او را در جاده بصره ـ خرمشهر جمع کنیم، دیدیم سر بریدهاش در محوطه دارد میرود، سری که از پشت قطع شده بود و روی زمین داشت میغلتید و تنش هم داشت میدوید. سر این شهید حدود ۵ دقیقه فریاد یاحسین، یاحسین سر میداد. این فریاد را همة ما که حدود ۱۰ ـ ۱۵ نفر بودیم، (از جمله برادران حدادی، آذربیک، مصطفی خراسانی، طوسی و .. . .) میشنیدیم و همة به جای اینکه جنازه را جمع کنند، داشتند گریه میکردند.(ادامه دارد)
خدایا چنان کن سرانجام کار توخشنود باشی ومارستگار
همانطور که قبلا خدمت عزیزان عرض شد دفاع مقدس دارای ابعاد مختلفی میباشد که با ذکر آن ابعاد پی به زوایای جنگ و روحیات رزمندگان میبریم رزمندگانی که با تمسک به الله و سیره ائمه اطهار و پیروی محض از امام راحل ره صد ساله را یک شبه پیمودند و چنان به درجات معنوی رسیدند که آنهایی که سالها به عبادت میپردازند آرزوی شباهت به آنها را دارند هر چند سن و سال کمی داشتند ولی دلشان اقیانوس بیکران معرفت به خدا و ضمیرشان پاک بود و جز رسیدن به رضایت خداوند هیچ توجهی نداشتند، نه اشتباه نکنیم آنها مثل ما بودند عین انسانهای عادی، ولی میخواستند و اراده کردند که تغییر کنند و راه را خوب یافتند و خوب درس پس دادند. در این چند قسمت تلاش شده با مرام این عزیزان بیشتر آشنا شویم و بتوانیم آنها را الگو برای خود قراردهیم .انشاالله
چندسال پیش قسمت شد برای عرض ادب و ارادت خدمت امام رضا (ع) بروم و در یکی از برنامه ها توفیق نصیبم شد تا با برادر روحانی،رزمنده و جانباز۷۰درصد بنام صادق سرایانی آشنا شوم. در اولین لحظه دیدار با ایشان و بمحض صحبت کردن دریافتم از دلسوختگان جنگ و ارادتمندان به امام راحل است و کلامی نافذ و گیرا داشت، ازحرف زدنش خسته نمیشدی دوستانی که با ایشان بیشتر آشنا بودند در باره این عزیز زیاد میگفتند مطالبی ازقبیل اینکه شهید زنده است یا تا عالم برزخ رفته و درسردخانه بوده و غیره، با شنیدن این مطالب خیلی مشتاق شدم بیشتر از ایشان بدانم و این بزرگوار بعد ازگفتن اتفاقاتی که برایش رخ داده بود جزوه ای داد که ریز ماجراها در آن بود که بنده هم امانتداری میکنم و عین آن جزوه که حاوی پرسش و پاسخ توسط این عزیز است در معرض دید بزرگواران میگذارم البته با توجه به اینکه متن جزوه طولانی میباشد مجبور هستم آنرا در چند قسمت ارائه نمایم.
. چطور شد که به جبهه راه پیدا کردید؟
در تاریخ ۱/۹/۵۹ تشکیل پرونده دادم؛ یعنی از سن ۵/۱۵ سالگی به جبهه رفتم. در آن زمان نادر بود کسی شناسنامهاش را دستکاری بکند اما دیدم که من را به جبهه نمیبرند. به پایگاه بسیج سرایان و فردوس رفتم، ولی قبول نکردند. به ذهنم رسید که شناسنامه را دستکاری کنم.
یک ماژیک بنفش رنگ!؟ خریدم. و عدد ۴۴ را به ۴۲ تبدیل کردم و بقیه را هم پررنگ کردم. دیدم شناسنامه خیلی بدشکل شد ـ البته الان فتوکپی آن را هم دارم چون در کتاب خاطرات میخواهم چاپ کنم ـ فتوکپی گرفتم تا یک رنگ شود بعد به پایگاه بسیج فردوس رفتم.
پیرمردی به نام آقای مجد نگاهی کرد و گفت: شناسنامهات؟ گفتم: بعداً میآورم. در حالیکه تو جیبم بود. فتوکپی و عکسها را گرفت و گفت: بالایش را نگاه کنم یا پایینش را!؟ من هم که نمیدانستم منظورش چیه، گفتم: آقا شما لطف کنید هر دو جا را نگاه کنید.
بعدها فهمیدم وسط شناسنامه عدد ۴۴ را به صورت حروفی نوشتهاند و من فقط عدد بالای شناسنامه را پررنگ کرده بودم. به هر حال، ایشان اسم ما را نوشت. ۱/۹/۵۹ به آموزش نظامی رفتم و ۱۵ ـ ۱۰ روز آموزش دیدم. و بعد از ۲ روز مرخصی رفتم کردستان. دوباره با نیروی شهید چمران بودم و بعد به ستاد غرب باختران آمدم.
. چه مدت در جبهه بودید؟
حدود چهار سال و ۱۷ ماه و ۱۱ روز به طور قانونی طبق کارت و بقیهاش قاچاقی!
. چرا؟!
به خاطر اینکه قبلاً مجروح شده بودم و رودههایم بیرون بود و بچههای سپاه من را نمیبردند. لذا ۴ ماه به ارتش رفتم. منطقة جزیرة مجنون بودم که بچههای سپاه مرا دیدند. لشکرهای دیگر میرفتم تا مرا نشناسند. مثل لشکر ۱۷ علیابنابیطالب(ع) که حدود یک ماه آنجا بودم. امتیاز من این بود که روحانی بودم و به تمام لشکرها میتوانستیم اعزام شویم. در لشکر ۲۵ کربلا نیز بودم. شما اگر روایت فتح را ببینید شب والفجر ۸ که بعد از مجروحیتم بوده، من در جبهه بودم. در آن شب شهید آوینی آنجا با من مصاحبه کرد.
. اولین بار چه موقع مجروح شدید؟
غیر از آن صحنهای که در درگیری با منافقین در باختران ایجاد شد، اولین بار در ۳/۸/۶۱ در عملیات مسلمبنعقیل مجروح شدم. در قسمت شمال مندلی کوهی معروف به کلهشوان است که از آن کوه همه جا مثل سومار و قسمت وسیعی از ایران زیر دید بود. لذا صدام گفته بود: هرکس در آزادسازی آن کوه شرکت داشته باشد به او یک تویوتا میهد. این را از یک اسیر عراقی که با او عکس هم دارم شنیده بودم.
تا روزی که من آنجا بودم، عراقیها ۳۵ پاتک شدید زدند به طوری که شهید چراغچی آمد و گفت این که نمیشود آنها هر روز بخواهند پاتک بزنند (چون هر دفعه که پاتک می زدند ما ۱۰ الی ۱۲ تا شهید میدادیم) به همین خاطر ما هم تصمیم گرفتیم یک پاتک بزنیم و تپههایی که پایین کوه کلهشوان بود را آزاد کنیم و عراقیها را از لابهلای تپهها توی دشت بریزیم تا تسلط بیشتری به آنها داشته باشیم
در عملیاتی که انجام دادیم و تقریباً هم موفق بود، گلوله به سمت چپم خورد و لای استخوان لگنم ماند. من خیلی عاشق شهادت بودم و الان هم گاهی وقتها میگویم چرا ماندم. نمیخواهم نسبت به عدالت خدا بیادبی بکنم ولی نسبت به آن عشقی که داشتم و اینکه میگویند هر کس که عاشق باشد به معشوق خود میرسد، این مسئله هنوز برایم خیلی لا ینحل است.
به خاطر علاقهای که به شهادت داشتم به کسی نگفتم مجروح شدم. البته یک دلیلش را هم سال قبل در روزنامه قدس نوشتم که چون روحانی بودم فرمانده ما از ما خواسته بود، اگر زخمی شدیم، نگوییم چون در روحیة بچهها تأثیری میگذارد. در جبهه دو نفر اثرگذار بودند
یکی نقش روحانی در جنگ و دیگری هم نقش فرمانده در جنگ بود. چون بچهها نسبت به روحانی احساس معنوی و عاطفی و به فرمانده یک احساس تخصصی و تاکتیکی پیدا میکردند. لذا در جایی که فرمانده و روحانی موفقی داشت بچهها خیلی شادابتر و از انرژی بیشتری برخوردار بودند.
ما آنجا پیمان بستیم که اگر زخمی شدیم، چیزی نگوییم به خاطر آن پیمان و عشقی که به شهادت داشتم وقتی گلوله خوردم با باندی آن را بستم و به کسی ابراز نکردم؛ ولی بالطبع وقتی انسان گلوله میخورد در راه رفتن ضعف پیدا میکند.
رفقای من جلوتر بودند و من لنگان لنگان میرفتم. آن موقع درگیری هم بسیار شدید بود. آنقدر آتش شدید بود که به عنوان نمونه در شلمچه یکی از بچههای ما از سنگر بیرون رفت که چایی درست کند، بیرون رفت و برگشت و گفت که نمیشود چایی درست کرد. کتریای که دستش بود ۱۰ الی ۱۲ ترکش خورده بود یکی از بچهها گفت خودت هم که سوراخ شدی.
یک ترکش به سینهاش خورده بود و اصلاً متوجه نشده بود که سینهاش پاره شده و استخوانهایش شکسته شده است در آنجا هم چنین آتشی بود، میخواستند جلوی بچههای ما را سد کنند. یادم هست در هر قدم یک شهید یا یک مجروح داشتیم.
من همیشه در جمع دانشجویان میگویم فکر نکنید این سرزمین را مفت به دست آوردهایم بلکه برای هر قدمش یک شهید و مجروح دادهایم. بچهها تو سینة دشمن میرفتند تا بتوانند راه را باز کنند.
بعد من بلند شدم دیدم طرف دیگرم هم میسوزد. در تاریکی شب احساس کردم خون میآید اول فکر کردم به خاطر گلولهای بوده که این طرفم خورده اما بعد دیدم سوزش دارد و زخمی شده و من متوجه نشدهام. آن جا را هم با باند بستم. به خاطر خونریزی عطش شدیدی داشتم و قمقمة آبم هم تمام شده بود.
وقتی انسان دچار عطش میشود از لبش مواد چسبندهای ترشح میشود. همیشه میگویم عطش امام حسین(ع) را باید کسی دیده باشد تا بتواند درک کند. من در آنجا نمونة عینیاش را دیدم وقتی که خونریزی داشتم و پوستم چروکیده شده بود و لبهایم به هم چسبیده بود، با این حال به فکر شهادت بودم. ( ادامه دارد)
خدایا چنان کن سرانجام کار توخشنود باشی ومارستگار
عزیزان دل همه ما برادران روحانی ای که در حال حاضر برای خدمت به استان ما از دیار خود دور شده اند حاج آقا میرعمادی از مازندران ، حاج آقا اسماعیلیان از اصفهان، حاج آقا خادمی از خراسان به لطف خداوند متعال میهمانان عزیز استان ما هستند. ضمن تشکر از همه ی این علمای بزرگوار که توفیق داریم در استان لرستان میزبانشان باشیم برایشان آرزو می کنیم که توفیقاتشان در این دیار روز به روز افزوده گردد و در راه خدمت به این خطه خداوند یار و همراهشان باشد…. حقیقتا بعد از سالها چنین عزیزانی را خداوند به این استان عنایت کرده است…بنده ی حقیر از نزدیک خدمت همه ی این بزرگواران بوده ام انسانهایی هستند خدوم، مهربان، بزرگوار و با شوق فراوان نسبت به ساختن استان لرستان….
خدایشان خیر دهد و ما را میزبانان خوبی برای این میهمانان عزیز قرار دهد…
اخیرا این برادران بزرگوار و روحانیون فهمیده و مردمی سفری داشتند به شهرستان سپید دشت و دیداری داشتند با عشایر آن دیار….
حقا کار بزرگی است که این عزیزان اسیر ادارات و روحیات پشت میز نشینی نشده اند و همچنان به عشایری که عاملان به آیه ی شریفه ی رحله الشتاء و الصیف اظهار ارادت کرده اند… خدایشان خیر دهاد دست همه شان را از دور می بوسیم و با دل و جان در خدمت این عزیزان هستیم…
گزارش تصویری زیبای زیر توسط خبرنگار زحمت کش و خدوم ایکنا تهیه شده است … تقدیم به شما رزمندگان پر تلاش فضای جنگ نرم سایبری…
به گزارش خبرگزاری فارس از خرمآباد، سردار علی مویدی دبیر همایش یادواره شهدای این روستا در حاشیه یادواره شهدای روستای صاحبالزمان خرمآباد در جمع خبرنگاران از روستای صاحبالزمان(عج) خرمآباد به عنوان پایگاه انقلاب یاد کرد و گفت: روستای صاحبالزمان پایگاه ولایتمداری و ولایتپذیری است، زیرا این روستا ۷۹ شهید و بیش از ۳۰۰ جانباز را در جنگ تحمیلی تقدیم انقلاب کرده است.
وی با اشاره به اینکه دومین یادواره شهدای منطقه مدهنی و روستاهای اطراف آن از صبح امروز با سیل جمعیت خانواده شهدا، مردم استان و مسئولان برگزار شد، اظهار داشت: امیدواریم بتوانیم در جمعبندی این یادواره و قطعنامهای که در پایان آن قرائت میشود، نقشه راهی برای آینده داشته باشیم.
دبیر ستاد برگزاری دومین یادواره شهدای روستای صاحبالزمان(عج) لرستان گفت: نخستین یادواره شهدای این روستا در سال گذشته و در ابعاد کوچکتری برگزار شده، اما امروز این همایش به صورت ملی و با حضور ۴ هزار نفر از اقشار مختلف مردم لرستان در این روستا برگزار شده است.
وی با بیان اینکه به دنبال این هستیم که در سالهای آینده این یادواره را در مقیاس بزرگتر و در سطح ملی برگزار کنیم، یادآور شد: به لحاظ توانمندیهای این روستا و قابلیتهای آن میتوانیم در آینده یادوارههای دیگری را برای این روستا و سایر روستاهای استان برگزار کنیم.
سردار مویدی در ادامه با بیان اینکه جمعیت روستاهای منطقه مدهنی در دوران هشت سال دفاع مقدس یک هزار و ۴۰۰ نفر بوده که یک هزار نفر از آنها در آن دوران رزمنده بوده است.
دبیر ستاد برگزاری دومین یادواره شهدای روستای صاحبالزمان(عج) لرستان با تاکید بر اینکه این روستا ۷۹ شهید و بیش از ۳۰۰ جانباز را در جنگ تحمیلی تقدیم انقلاب کرده است، گفت: در این روستا زنانی بودهاند که به لحاظ عشقی که به وطن داشتهاند تا خط مقدم هم رفتهاند و علیه صدامیان مبارزه کردهاند.
سردار مویدی تصریح کرد: در ۱۵ استان کشور خدمت کردهام و شاید در سطح کشور همچون روستایی با این ویژگیها وجود نداشته است.
دبیر ستاد برگزاری دومین یادواره شهدای روستای صاحبالزمان(عج) لرستان با اشاره به اینکه روستای صاحبالزمان در دوران دفاع مقدس گروهان به منطقه اعزام کرده است، اظهار داشت: انرژی نهفتهای در این روستا وجود دارد که سرآمد همه روستاها است.
بخش پاپی با جمعیتی بالغ بر 21950 نفر و 698 خانوار با مساحت 14054 کیلومتر مربع دارای 204 روستا و 5 دهستان به نامهای گریت ، سپید دشت ، چم سنگر ، کشور و تنگ هفت می باشد . ارتفاع از سطح دریا در این بخش 16640 متر است که دارای 32 روستا با دهیاری مصوب می باشد . این بخش درخصوص تأمین آب آشامیدنی با مشکل شدید مواجه بوده ولی اکثر روستاها از لحاظ برق مشکلی ندارند . همچنین راه ارتباطی این بخش هم از طریق جاده آسفالته و خاکی و نیز راه آهن می باشد . از جاذبه های طبیعی این بخش می توان آبشار بیشه ، گریت ، هفت چشمه ، آبشار نوژیان و تله زنگ را نام برد