معروف‌ترین فساد جنسی فرح

فرح و رابطه جنسی

درباریان شاه چنان در فساد غوطه‌ور بودند که گاه دست به اعمالی جنون‌آمیز می‌زدند. در فرهنگ مذهبی مردم ایران، هم‌آغوشی مرد و زن نامحرم یا با هم رقصیدن آنها دیگر حیثیتی برای آن خانواده باقی نمی‌گذاشت.


معروف‌ترین فساد جنسی فرح، کشف رابطه او با فریدون جوادی بود. «فریدون جوادی از قدیمی‌ترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس و در واقع اولین دوست او در فرانسه بود.»  به دنبال فرح، جوادی نیز به دربار راه یافت. جوادی دوست سفر و حضر فرح بود.

در مسافرتی که فرح و دوستانش به خجیر در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بود که یکی از سربازان گارد آنها را دید. سرباز چون جرئت اعتراض به فرح را نداشت، به فریدون جوادی اعتراض می‌کند. این سرباز از لرهای خرم‌آباد بود و چون متعصب بود، نزد فرمانده‌اش سرهنگ بیگلری رفت و گفت: «ما خیال می‌کردیم که از یک زن عفیفه نگهبانی می‌کنیم و نمی‌دانستیم که این‌طور مسائل هم در میان است.» سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یک مغازه مرخص کردند.

رابطه فرح و جوادی در یک دربار فاسد، امر غیرمنتظره‌ای جلوه نمی‌کرد و تنها در موقع بروز رقابت‌ها و حسادت‌ها تجلی می‌کرد. فرح نه‌تنها از فاش شدن این ماجرا واهمه‌ای نداشت، بلکه دستور داد تا اتاق یکی از مأموران گارد را در اختیار جوادی قرار دهند تا نزدیک او باشد.ملکه مادر در این باره معتقد است فرح «عمداً و عالماً کاری می‌کرد که به محمدرضا لطمه بخورد.»

فرح و رابطه جنسی

ملکه مادر در عکس‌العمل به این ماجرای عشقی می‌نویسد: «خب چه کار می‌توانستم بکنم؟ اگر می‌خواستم به محمدرضا بگویم درست نبود و پسرم ناراحت می‌شد. این بود که خودم فرح را خواستم که به او نهیب زدم و زنیکه گدازاده خجالت نمی‌کشی این قبیل کارها را جلوی چشم کارکنان دربار انجام می‌دهی؟» البته ملکه پهلوی درباره غیرت محمدرضا گزافه‌گویی می‌کند. چطور ممکن است شاهی که خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پیش چشمش به هرزگی می‌پرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شاید پاسخ فرح به ملکه تأییدی بر استنباط ما باشد.

فرح گفت: «درست گفته‌اند، شاه می‌بخشد؛ شیخ علی‌خان نمی‌بخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایین‌تنه‌ام را دارم!»اختیار پایین‌تنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. یک بار دیگر که فرح به خاطر خوابیدن با فریدون جوادی در یک اتاق، در بیمارستان قاهره مورد اعتراض احمدعلی انصاری قرار گرفت، همین پاسخ را داد که همه «اختیار پایین‌تنه خودشان را دارند.»

ماجرای عشقی دیگر فرح با بژورن مایرولد است. فرح یک شب در کافه محله لاتن با وی که یک دانشجوی نروژی بود، آشنا شد و «این آشنایی یک عشق آتشین بین آنها ایجاد کرد. در ابتدا، کار آنها لاس زدن‌های پاک! بود، ولی دیری نپایید که این لاس زدن‌ها تبدیل به بوسه‌های بسیار عاشقانه شد.»

این رابطه همچنان برقرار بود تا اینکه فرح چند وقت بعد ناپدید شد. پس از آن بژورن از روزنامه‌ها فهمید که فرح نامزد شاه ایران شده است. فرح هنگام بازگشت به فرانسه او را خواست و موضوع را به اطلاع وی رساند. فرح به وی گفت: «بژورن من همان هستم که بودم، برای تو ملکه یا علیاحضرت نیستم، فقط و فقط فرح هستم. به من وعده بده که دوستی ما در قلب ما هر طوری که شده است، باقی بماند.»

فرح گاهی اوقات رعایت شأن و جایگاه ملکه را نمی‌کرد و با هر بی‌سر و پایی طرح مراوده می‌ریخت. از جمله با مربی اسکی‌اش که یک نجار سوئیسی بود، در حال معاشقه دیده شد.

رفتار جلف فرح در کاخ یک مرتبه شاه را نیز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح که از شاه می‌خواست استراحت بیشتری بکند با لحنی پرخا‌ش‌کنان گفت: «تنها یک راه برای استراحت کردن من وجود دارد و آن هم این است که از دعوت کردن این بچه خوشگل‌ها که دور و برتان می‌گردند، دست بردارید. وقتی اینجور آدم‌ها دور و برم را گرفته‌اند چطور انتظار دارید که استراحت کنم؟»

درباریان شاه چنان در فساد غوطه‌ور بودند که گاه دست به اعمالی جنون‌آمیز می‌زدند. در فرهنگ مذهبی مردم ایران، هم‌آغوشی مرد و زن نامحرم یا با هم رقصیدن آنها دیگر حیثیتی برای آن خانواده باقی نمی‌گذاشت. حتی فریده دیبا در مهمانی کاخ سفید از اینکه مردان و زنان یکدیگر را در حضور هم می‌بوسند و خیلی صمیمانه با زنان یکدیگر در حضور هم می‌رقصند، سخت تعجب می‌کرد، ولی هنوز غرق در تعجب بود که «کندی هم چند دور با فرح رقصید و محمدرضا هم درحالی که دست‌هایش را دور کمر ژاکلین حلقه کرده بود با او رقصید.»

پرده دری فرح در زیر پا گذاشتن خطوط قرمز اسلامی و انسانی را عموم ما با جشن هنر شیراز می شناسیم ولی فرح، هنر نمایی ها و هنر پروری های(!) دیگری هم داشته است که یک نمونه آن حمایتش از آشور بانی پال بابلا (یکی از نمادهای انحطاط و استهجان و ابتذال هنر در کشور) بوده است.

«آشور بانی پال بابلا یکی از هنرمندان سوپر مدرنیست !! و خیلی خیلی پیشتاز !! بود که دستی در تمام به اصطلاح هنرها داشت. شعر می گفت، نمایشنامه می نوشت، کارگردانی می کرد، ادعای فیلم سازی و عکاسی داشت.

او در سال های آخر حیات رژیم پهلوی، نمایشگاه عکسی از صُوَر قبیحه و عکس هایی در ابعاد بسیار بزرگ از پایین تنه خود ترتیب داده بود، که فرح پهلوی شخصاً این نمایشگاه را افتتاح کرد و او را به خاطر "ابراز شجاعت در شکستن مرزهای رو در بایستی فرهنگی" (این عبارت دقیقاً عین گفته فرح پهلوی خطاب به آشور بانی پال بابلا، پس ازدیدار از نمایشگاه عکس او بود) مورد تفقد قرار داد و یک بورس مطالعاتی در اختیار او گذاشت و او را به فرانسه فرستاد.

آشور بانی پال چند نمایشنامه بر روی صحنه آورد. در یکی از این نمایشنامه ها تمام هنر پیشه های زن و مرد آن لخت و عریان -به صورت مادر زاد- به صحنه می آمدند و در مقابل چشم تماشاگران هنر نمایی می کردند و در نمایشنامه ای دیگر، هنر پیشگان در حین اجرای برنامه برخی از تماشاچیان را به باد ناسزا می گرفتند و به آنان فحش های رکیک می دادند و واکنش خشم آلود بعضی از تماشاچیان را به حساب موفقیت خود در وادار کردن تماشاچی به بازی و دخالت در نمایش خود تلقی می کردند.

ماجرای پزشک خصوصی خانواده رهبر انقلاب

روایت‌های زیادی از زندگی رهبرمعظم انقلاب و ساده زیستی ایشان وجود دارد. بسیاری از شخصیت‌های سیاسی و مذهبی در خاطرات خود به این شیوه زندگی و تاکید حضرت آیت‌‍‌الله خامنه‌ی به خانواده خود در مورد زندگی عادی همچون مردم اشاره می‌کنند.
ماجرای پزشک خصوصی خانواده رهبر انقلاب
به گزارش هم اندیشی ، حجت‌الاسلام احدی از اساتید حوزه علمیه قم در یکی از خاطرات خود به ماجرای مراجعه همسر رهبرمعظم انقلاب به پزشک اشاره می‌کند و می‌گوید:





روزی در حسینیه جماران منبر رفتم و خاطراتی از زندگی مقام معظم رهبری بیان کردم. بعد از سخنرانی، شخصی که خود را پزشک معرفی می کرد به من مراجعه کرد و گفت: اجازه بدهید من هم یک خاطره برای شما بگویم: روزی در مطب بیمارستان نشسته بودم، بیماران را ویزیت می کردم که خانم بسیار محجبه ای به همراه فرزندش به عنوان بیمار به من مراجعه کردند. پس از معاینه، قیافه فرزند مرا به فکر فرو برد، چون به مقام معظم رهبری شباهت فراوانی داشت.





از مادر آن نوجوان سؤال کردم که آیا شما با آیت الله خامنه ای نسبتی دارید؟ گفت: بله، من همسر  ایشان هستم. تعجب وجودم را فراگرفت، به خانم مقام معظم رهبری عرض کردم:  مگر شما پزشک خصوصی ندارید؟





ایشان گفتند : خیر، آقا چنین کاری را اجازه نمی دهند و می گویند شما باید مانند سایر مردم، به بیمارستان مراجعه کنید.  زمانی که رفتند. من دیگر نتوانستم به کارم ادامه بدهم. سرم را روی میز گذاشتم و بسیار گریه کردم. من این خاطره را از زبان آن پزشک شنیدم. تمام مشخصات وی را به یاد دارم، اما با این حال از عالم بزگواری هم پرسیدم، ایشان نیز موضوع را تأیید فرمودند.

تبریک وشادباش سال نو


یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد
رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت

را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم

مدیریت وبلاگ چمسنگر حاج نادر پیریایی

شیر زن کردستان

ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیر ماه سال ۱۳۴۴ در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ  می کرد.
ناهید کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش می­داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می­برد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم وگریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه می­کنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر می­شوم».

نوجوانی از جنس ایمان و شهامت
با شروع حرکت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرارگرفت.
روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم به خیابان های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش می گوید؛ «آن شب ناهید از درد نمی توانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود رنگ شده بود».
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.
 
راهی به سوی آسمانی شدن
ناهید علاوه بر همکاری با بسیج وسپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.
اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند!
بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می­کشیم.
 

زخم ستاره
چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!.
او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.
از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام(ره) اورا زنده بگور کرده بودند.
وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضد انقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.
 
تهران، سفر آخر
شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهک­ها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید.
چند سال بعد، مادر از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. برادر ناهید می گوید: مادرم در تهران ماند و با بچه های کوچک و وضعیت بد اقتصادی مجبور به کار شد. دوران سختی را گذراندیم اما مادر دلخوش بود که نزدیک ناهید است. دلش خوش بود که دیگر لازم نیست کوه به کوه، دشت به دشت و آبادی به آبادی دنبال ناهید بگردد.

نظر آیت الله مکارم در مورد سیم کارت رایتل

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله از مراجع عظام تقلید در پاسخ استفتائی در مورد استفاده از مکالمه تصویری که جدیدا توسط یکی از اپراتورهای تلفن همراه ارائه می شود فرمودند:

به یقین مفاسد این کار از فوائد آن بیشتر است و منشأ مفاسد جدیدی در جامعه ما که متاسفانه درگیر مفاسد مختلفی است خواهد شد و با توجه به اینکه ضرورتی برای اصل این کار نیست بنابر این شرکتهای خصوصی و دولتی باید از آن خودداری کنند.

منبع: جهان نیوز

هدیه رهبر انقلاب به بهداد سلیمی قهرمان المپیک

رهبر معظم انقلاب در پاسخ به درخواست قهرمان وزنه‌برداری المپیک، انگشتری خود را به سلیمی دادند.

در دیدار صبح امروز جمعی از پیشکسوتان، قهرمانان و مدال‌آوران رشته‌های ورزشی در مسابقات جهانی و بازی‌های المپیک و پارالمپیک 2012 با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بهداد سلیمی درخواست کرد تا انگشتر ایشان را به یادگار داشته باشد که در پاسخ به این تقاضا نیز رهبر معظم انقلاب انگشتری خود را به قهرمان وزنه‌برداری المپیک 2012 لندن اهدا کردند.

عکس : هدیه رهبر انقلاب به قهرمان المپیک
 عکس : هدیه رهبر انقلاب به بهداد سلیمی قهرمان المپیک

همچنین در این دیدار بسیاری از ورزشکاران خواستار دریافت چفیه ایشان شدند تا آن را به یادگار نزد خود نگه دارند.

http://www.yasgroup.ir/sing-up/

ازآجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !
من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
و آب از آب تکان نمی خورد!
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!
با اجازه محیط زیست
دریا، دریا دکل می‌کاریم
ماهی‌ها به جهنم!
کندوها پر از قیر شده‌اند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفته‌اند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتی!
داریوش به پارس می‌نازید
ما به پارس جنوبی!
رخش،گاری کشی می کند
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زده ایم!

پیام تسلیت رئیس جمهور به مناسبت درگذشت هوگو چاوز

ایران > سیاست‌خارجی- همشهری آنلاین:
رئیس جمهوری اسلامی ایران، در پی درگذشت هوگو چاوز رئیس جمهوری ونزوئلا در پیامی، حادثه غم‌انگیز درگذشت وی را به همه ملت‌ها و ملت بزرگ ونزوئلا و خانواده محترم ایشان و دولت ونزوئلا تسلیت گفته و اظهار داشت:

هوگو چاوز نماد و میراث‌دار همه شجاعان و مبارزان و انقلابیون در تاریخ پرافتخار و البته غم‌بار آمریکای لاتین و تجلی روح آزادگی مردم مظلوم این دیار و همه ملت‌های تحت ستم و پرچم برافراشته مبارزان ضداستعماری و عدالت‌طلبانه و طلایه‌دار دوستی بین ملت‌هاست.

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری، متن پیام تسلیت محمود احمدی‌نژاد به کفیل ریاست جمهوری ونزوئلا به این شرح است:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

دوست گرامی جناب آقای نیکولاس مادورو

کفیل محترم ریاست جمهوری ونزوئلا

روح بلند مردی بزرگ از تبار عدالت طلبان و آزادی‌خواهان به آسمان پر کشید و جهان را در سوگ فرو برد. ونزوئلا فرزندی برومند و شجاع و جهان، رهبری خردمند و انقلابی را از دست داد.

در نهایت تأثر این حادثه غم‌انگیز را به همه ملت‌ها و ملت بزرگ ونزوئلا و خانواده محترم ایشان و جنابعالی تسلیت عرض می‌نمایم.

هوگو چاوز نامی آشنا برای همه ملت‌هاست. نام او یادآور زلال پاکی و مهربانی، شجاعت، پایمردی، عشق به مردم و فداکاری و تلاش بی‌وقفه برای خدمت به مردم به ویژه محرومین و زخم خوردگان از استعمار و استکبار است.

او انسانی عمیقاً موحد و مؤمن و پایبند به ارزش‌های انسانی و آسمانی و باورمند به راه انبیاء الهی و حاکمیت جهانی عدالت و عشق به رهبری صالحان بود.

او همزمان که با رشادت تمام در برابر زیاده‌خواهی‌های مستکبران می‌ایستاد و فشار سنگین تبلیغاتی و اقتصادی و تهمت‌ها و حتی کودتاها را در هم می‌شکست، قامت بلندش در برابر کودکی خردسال فرو می‌افتاد و با دست‌های مهربانش او را نوازش و سرود آزادی و سرافرازی را در گوش او زمزمه و زلال عشق را در اندیشه و جان او جاری می‌کرد.

هوگو چاوز نماد و میراث دار همه شجاعان و مبارزان و انقلابیون در تاریخ پرافتخار و البته غمبار آمریکای لاتین و تجلی روح آزادگی مردم مظلوم این دیار و همه ملت‌های تحت ستم و پرچم برافراشته مبارزان ضداستعماری و عدالت‌طلبانه و طلایه‌دار دوستی بین ملت‌هاست.

او نقطه اتکاء روحی و پشتیبان همه انقلابیون و آزادی‌خواهان منطقه و جهان بود.

او حقیقتا جلوه روشنی از یک ونزوئلایی پرشور و آرمانی و دوست داشتنی است و مردم بزرگ ونزوئلا با آگاهی و هوشمندی بارها و بارها او را به مسند ریاست جمهوری رساندند و در فراز و نشیب و سختی ها یاریش کردند و او نیز همه فرصت‌ها و قدرت را برای خدمت به مردم و سربلندی کشورش و آزادی ملت ها به کار گرفت.

او سرانجام در پی یک بیماری مشکوک همه وجود و جان خود را نیز در این راه پرافتخار تقدیم کرد.

او در حقیقت شهید راه خدمت به ملت ونزوئلا و پاسداری از ارزش های انسانی و انقلابی است گرچه امروز و به ظاهر هوگو چاوز، دوست صمیمی و مهربان مردم، در بین ما نیست اما اطمینان دارم که روح آسمانی و اندیشه پاک او هر روز و در افقی بالاتر در دل و جان تک تک مردم آمریکای لاتین و ونزوئلا و همه ملت های عالم و با درخششی بیشتر طلوع می کند و راه عزت و سربلندی را فرا روی همگان قرار خواهد داد.

هوگو چاوز زنده است تا عدالت و عشق و آزادی زنده است. او زنده است تا ایمان و پاکی و انسانیت زنده است. او زنده است تا ملت‌ها زنده‌اند و برای استقرار استقلال و مهربانی و عدالت تلاش می‌کنند.

تردید ندارم که او بازخواهد گشت و به همراه همه صالحان و حضرت مسیح(ع) و تنها باقیمانده از نسل پاکان، انسان کامل، خواهد آمد و جامعه بشری را در استقرار صلح و عدالت کامل و مهربانی و کمال یاری خواهد کرد.

یک بار دیگر این ضایعه سنگین را تسلیت گفته و از خداوند منان برای جنابعالی و ملت ونزوئلا و همه ملت‌ها سعادت و سلامت و رفاه و عزت آرزو می‌کنم.

دوست و برادر شما

محمود احمدی‌نژاد

رییس جمهوری اسلامی ایران

واکنش به تصاویر منتشرشده احمدی‌نژاد با مادر و دخترچاوز


ایران > دولت- همشهری آنلاین:
معاون رئیس جمهور گفت: احمدی نژاد به مادر چاوز تسلیت گفت، اما عکس منتشر شده در سایت‌ها و مصافحه صورت گرفته را تکذیب می‌کنم.

ایسنا به نقل از شبکه ایران نوشت: حجت‌الاسلام سیدمحمد رضا میرتاج الدینی معاون رییس جمهوری به شرح اتفاقات تسلیت رئیس جمهور به مادر و دختران هوگو چاوز اشاره کرد و گفت: تمامی روسای جمهور به مادر چاوز تسلیت گفتند اما مادر پیر چاوز وقتی احمدی نژاد را دید بسیار متاثر شد و بارها گفت: پسرم شما را خیلی دوست داشت و چند بار تاکید کرد شما همانند پسرم هستید.

معاون رئیس جمهور خاطرنشان کرد: احمدی نژاد به مادر چاوز تسلیت گفت، اما عکس منتشر شده در سایت‌ها و مصافحه صورت گرفته را تکذیب می‌کنم.

از آنجایی که بنده و دکتر صالحی شاهد ماجرا بودیم، هنگامیکه مادر چاوز احمدی نژاد را دید به گریه افتاد و رئیس جمهور طبق معمول دست‌های خود را در مقابل هم فشرد و به عرض تسلیت به مادر چاوز پرداخت، اما به دلیل اینکه حال مادر چاوز دگرگون شده بود، با ابراز تأثر شدید ناگهان دستان رئیس جمهور ایران را در دست گرفت و بر صورت خود نهاد، درعین حال بنده عکس‌های شیطنت آمیز منتشر شده در سایت‌ها را تکذیب می‌کنم. البته بنده احتمال شیطنت رسانه‌ها را می‌دادم.

معاون رئیس جمهور با تکذیب عکس منتشر شده احمدی نژاد با دختر چاوز گفت: دکتر احمدی نژاد با گفتن تسلیت از کنار خانواده چاوز و دختران و داماد چاوز گذشت و تنها در مقابل مادر چاوز برای احترام ایستاد و عکس مورد ادعا مربوط به این ملاقات نیست.

تصویرمنتشر نشده از عقد شهید خرازی

 مهدی جانی پور عکاس سرداران دفاع مقدس شهر اصفهان در رابطه با این عکس می گوید:جشن عقد شهید خرازی خیلی ساده برگزار شد طوری که بیشتر به یک جلسه صمیمی مهمانی شبیه بود تا جلسات عقد و عروسی این روزها ،البته آن روزها بچه های جنگ همه همینطور بودندجشن عقد شهید خزاری هم به همین سبک ساده از صبح تا ظهر برگزار شد و آخردست همه رفتند مسجد برای نماز جماعت. 



تصویر سمت چپ متعلق به جانباز صبوری است که خودش با ویلچر به جشن آمده بود در آنجا برایش رخت خواب پهن کردند تا راحت باشد. جانی پور می گوید این عکس نهیبی است به سبک زندگی فعلی ما. او می گوید در مراسم عروسی یکی از خانواده های خیلی مومن، پدر داماد با ناراختی به من گفت: کاش به جای این همه هزینه کاذب که اقوام کرده اند و این دست گلها که آورده اند کاش برای تهیه جهیزیه یک عروس و داماد جوان هزینه می کردند.

نظر پزشک قانونی درباره مرگ ناصر عبدالهی

می توان انتشار آلبوم "رخصت" یا اجرای مراسمی توسط هنرمندان در 29 شهریور برای ایتامی که تا همین سالها میهمان صدای ناصر بودند و مهمتر از همه، ساخت مستند"جعبه سیاه" درباره زندگی شخصی ناصریا را دلیل و بهانه ای برای مصاحبه با نسرین،تک خواهر زنده یاد ناصر عبداللهی دانست، اما یکی ازبهانه های جدی مان برای این مصاحبه بازار شایعاتی است که هنوز هم پس از گذشت 6 سال از مرگ این هنرمند داغ است.

نسرین عبداللهی رازهایی را فاش می کند که تا کنون در هیچ مصاحبه ای درباره آنها صحبت نکرده است.

«ناصر عبداللهی» در دهم دی ماه سال 1349 در محله «باغ» بندرعباس متولد شد. پدرش «عبدالرحمن عبداللهی» از کارگران بازنشسته شرکت نفت و مادرش «مهرنگار بندری نیایی» خانه دار است. ‏

این پدر و مادر پنج پسر و یک دختر داشتند که ناصر یکی از پسران شان بود.
نسرین خواهر ناصر از خاطرات نوجوانی این مرحوم می گوید. یکی از شیرین ترین خاطره هایش با ناصر برمی گردد به اتاقی که در خانه، آزمایشگاه ناصر شده بود:"در خانه اتاقی داشتیم که شده بود آزمایشگاه شخصی ناصر،او بیشتر وقتش را آنجا می گذراند. به یاد دارم 12 سال بیشتر نداشت که به خاطر آزمایش هایش، از مدرسه میکروسکوپ هدیه گرفت. همیشه فکر می کردیم ناصر دانشمند می شود".

ماجرای ازدواج اول ناصر عبداللهی

زنده یاد عبداللهی سال 67 بود که با فهیمه غفوری ازدواج کرد. نسرین عبداللهی می گوید:"ناصر فقط 18 سال داشت که به فهیمه علاقمند شد. او از سال 66 با بابک غفوری برادر فهیمه در یک گروه موسیقی به نام "فریاد ساحل" همکاری می کرد. رفت و آمدها بین بابک و ناصر زیاد شده بود. یا بابک در خانه ما بود یا ناصر در خانه بابک. یک روز ناصر به خانه آمد و به مادرم گفت که به فهیمه خواهر بابک علاقمند شده و دوست دارد اگر فهیمه هم راضی باشد زندگی مشترکشان را با هم آغاز کنند. مادر مخالفتی نکرد و فقط پرسید که آیا با این سن از پس هزینه زندگی مشترک بر می آید؟ و ناصر با قاطعیت گفت که برای زندگی مشترک با فهیمه آماده است.

جدایی از همسر اول

سال 77 خانواده ناصر به بندرعباس برگشتند ولی در سال 80 دوباره ناصر به خاطر مشکلاتی در زندگی خصوصی اش به همراه خانواده اش به تهران برگشت. سال 82 بود که فهیمه و ناصر به مشکل برخوردند و به این نتیجه رسیدند که بهتر است از همدیگر جدا شوند.

ازدواج دوم ناصر عبداللهی

ناصر سال 82 به خواستگاری همسر دومش یعنی فاطمه فهیمی رفت. او که دیگر جزو محبوب ترین خواننده های ایران شده بود به خاطر دوستی ای که با پدر همسر دومش داشت خانواده فهیمی را به خوبی می شناخت و همین شناخت باعث شد او فاطمه را برای زندگی مشترک انتخاب کند.

روز حادثه اولین بار چه کسی ناصر را دید؟

عقیل برادر ناصر اولین کسی بود که به کما رفتن ناصر عبداللهی را دید.عقیل با نسرین خواهرشان تماس می گیرد. نسرین سراسیمه خود را به خانه ناصر می رساند:"نفسش را چک کردم. نفس می کشید اما تکان نمی خورد. چشمانش را باز کردم سیاهی چشمانش به سمت بالا رفته بود. حدس زدم به کما رفته است. با اورژانس تماس گرفتم و ناصر را به بیمارستان خلیج فارس بردیم".

پزشکی قانونی پس از کالبد شکافی چه گفت؟

نسرین عبداللهی می گوید"در برگه ای که من از پزشکی قانونی دریافت کردم علت مرگ ناصر،مسمومیت دارویی و شکستگی جمجمه عنوان شده بود و این در حالی بود که من مات و مبهوت لحظه ای را به یاد آوردم که برای اولین بار خودم بدن نیمه جانش را به بیمارستان خلیج فارس رساندم و پزشک پس از شست و شوی معده به من اطمینان داد که هیچ مسمومیت دارویی در بدن ناصر دیده نشده است.

استاندار هرمزگان آقای شیخ الاسلام بود که من بارها به خاطر اینکه حقیقت را بدانم با او تماس گرفتم و خواستم که به من در کشف حقیقت ماجرا کمک کند. او هم کمک کرد ولی علت به کما رفتن ناصر مشخص نشد."

سالها از مرگ ناصر عبداللی می گذرد اما هنوز دلیل مرگ او در هاله ای از ابهام قرار دارد.

یک پهپاد دیگر دشمن در دام سپاه افتاد

سردار سرخیلی سخنگوی رزمایش پیامبر اعظم 8 نیروی زمینی سپاه لحظاتی پیش در جمع خبرنگاران از به زمین نشاندن یک پهپاد بیگانه در منطقه رزمایش خبر داد.
 
وی افزود: در اولین روز عملیاتی رزمایش پیامبر اعظم سیستم‌های جنگ الکترونیک سپاه متوجه سیگنال‌هایی شدند که نشان می‌داد پهپادهای بیگانه قصد ورود به کشورمان را دارند.
 
سرخیلی تاکید کرد: در این هنگام نیروهای متخصص ما توانستند یک پهپاد بیگانه را در منطقه رزمایش به زمین بنشانند.
 
سخنگوی رزمایش پیامبر اعظم ۸ همچنین اعلام کرد: فیلم این پهپاد بیگانه در اختیار سپاه است و در صورت صلاحدید فرماندهان، منتشر خواهد شد.

قطع پخش زنده گفتگوی تلوزیونی احمدی نژاد

علی رغم دعوت از نمایندگان رسانه ها برای حضور در برنامه گفتگوی تلوزیونی رئیس جمهور به محض اتمام سوالات مرتضی حیدری مجری تلوزیونی برنامه و رسیدن نوبت به خبرنگاران رسانه ها پخش زنده این برنامه از سوی شبکه اول سیما متوقف شد.
با پایان یافتن بخش اول گفتگوی تلوزیونی رئیس جمهور که تنها به گفتگوی وی با مجری تلوزیون اختصاص داشت، پخش زنده آن از سوی شبکه اول صداوسیما متوقف شد.
 
 علی رغم دعوت از نمایندگان رسانه ها برای حضور در برنامه گفتگوی تلوزیونی رئیس جمهور به محض اتمام سوالات مرتضی حیدری مجری تلوزیونی برنامه و رسیدن نوبت به خبرنگاران رسانه ها پخش زنده این برنامه از سوی شبکه اول سیما متوقف شد.
 
این اتفاق در حالی صورت گرفت که مجری برنامه پایان بخش اول گفتگو را اعلام و از خبرنگاران یکی از خبرگزاری ها دعوت کرد تا سوال خود را از رئیس جمهور بپرسد.
 
هم اکنون سریال تلوزیونی صدراعظم از این شبکه در حال پخش است.