حقوق نمایندگان مجلس همواره به عنوان یکی از موضوعاتی است که حرف و حدیثهای زیادی در خصوص میزان آن مطرح میشود.
متن لری اگر کض مردم خوم بسپارم چون حق دوسئن وه تئ تض دارم
وا دسئا نازارت جنازه م بشور قؤرئ سیم بکض دض هماری دور
هر طؤر مظا گت آؤ تلخیم بونی رکفنم کنی هر طؤرئ دونی
یض رو یا دو رو پرسئ سیم گیری ده هیچ فامئظئ پرسونض نئری
بلن گو سیار سیم بونئ وض کار الام بکنئ وض شضر تا بازار
دوّ حونض گیری دض مئن خیابو یکئ سی پیائا یکئ سی زنو
یض خاهش دارم بالا بالا غیرتت ناخن نئاری وه قأ صورتت
چون کض بد صورت گنض گنا کبیرض سی مردض گنض
آخر نتونستی ساکت بمونی هئ وض یاد گذشتض چن سورض بحونی
هروختئ خاک کردی جنازه سردم الام مئ کنی وض تموم مردم
الام مئ کنی وض زن تا پئا خود داری کنن ده ظباس سئا
اگر همسائ عروسی داره اجازه بأ وش ساز دضل بئارض
روزئا پنج شمض بضونض جوری دبض آؤ یاری سر قؤرم شوری
قالی بونی وض سر مزارم قاب کنی دض گل عسک یادگارم
خاکیا سر قؤرم گیری وض گردض زنئ گت چتض بؤ دوسم مردض
هر مؤقض کض بینی عسک یادگارم دلت بئ هوش بو وض سر مزارم
تیکلض نفس ها دض تک دلت زنو آؤ یارن بونن دض کلت
زنئ وردارت برت وض حونض بازم یایی وا هوش سیم یاری بونض |
شرح فارسی می میرم پس وصیتم را بگویم
با دستان نازنینت جنازه ام را شستشو کن کمی دور از آبادی برایم مزاری بساز
به آدابی که روحانی محل بگوید مرا صدر و کافور بزن هرجور صلاح دانستی کفن و دفن کن
یک روز یا دو روز برایم مراسم عزا بگیر از اقوام پرسانه (مبلغی پول که اقوام و اشنایان به صاحب عزا می دهند) قبول نکن مثل همه مردم با بلندگوی سیار بچرخید و مرگ مرا به همه اعلام کنید
در خیابانمان دو خانه از همسایه ها عاریت می گیری یکی برای مجلس مردانه و دیگری زنانه
خواهشم از تو اینست تورا به خدا صورتت را چنگ میانداز (به رسم زنان داغدار لر)
صورت خراشیده زشت است می گویند برای مرده نیز گناه است
اگر بالاخره نتوانستی خود را کنترل کنی برای روزگار گذشته مان سوره ای از کتاب خدا بخوان
وقتی جنازه سرد و خاموش مرا دفن کردی به همه مردم ابلاغ کن
به همه مردان و زنان اعلام کن از پوشیدن لباس سیاه خودداری کنید
اگر همسایه ها مجلس عروسی دارند به خاطر مردن من از آوردن آلات موسیقی منع نشود
و اما تو غروب پنج شنبه ای بهانه می گیر با پیمانه ای آب مزارم را می شویی
قالیچه ای روی مزارم می گذاری عکسم را در گل قاب می گیری
خاکهای روی مزارم را بر سر می ریزی زنها از تو علت را می پرسند تو می گوئی دوست و همدمم درگذشته است وقتی چشمت به عکسم می افتد بی هوش می شوی و روی مزار می افتی
هنوز اندک نفسی داری زنها لیوانی آب بر تو می پاشند
زنی تو را بر می دارد و به خانه می برد به هوش که می آئی هنوز بهانه مرا می گیری.. |
بهانه ای شدتایادی کنیم ازخواننده منطقه پاپی مرحوم نورمحمدپاپی
تقاضای یک پیرزن برای ازدواج با احمدی نژاد!
¤ در سفر احمدی نژاد به سمنان تنها ۸ تن از وزیران رئیس جمهور را همراهی کردند.
¤ با اینکه در اطلاعیه ها دیدار مردمی ساعت ۳۰/۸ اعلام شده بود اما رئیس جمهور ساعت ۱۲ظهر وارد ورزشگاه شد و به همین دلیل بسیاری از مردم ورزشگاه را ترک کرده بودند.
¤ اکثریت حاضران در مراسم استقبال را مردم شهمیرزاد تشکیل می دادند که با انبوهی از پارچه نوشته ها و پلاکارد خواستار ارتقای این بخش به شهرستان بودند. رئیس جمهور در واکنش این درخواستها گفت اجازه بدهید دهستانی برای آن درست کنیم تا بتوان شهمیرزاد را به شهرستان ارتقا داد.
¤ پس از پایان سخنرانی رئیس جمهور، وی و همراهانش با تکان دادن پرچم جمهوری اسلامی همراه با مردم سرود «ای ایران» را همخوانی کردند، پیش از اجرای سرود رئیس جمهور و همراهانش محل را ترک کردند و رحیم مشایی آخرین نفری بود که با تأخیر محل را ترک کرد، وی با حرکات دست تلاش می کرد با مردم ارتباط برقرار کند.
¤ وقتی رحیم مشایی در محل سخنرانی رئیس جمهور در ورزشگاه تختی کنار نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه سمنان نشست وی بسیار ناراحت به نظر می رسید و حاضر نشد با مشایی سخنی بگوید آیت الله شاهچراغی پس از اتمام سخنان رئیس جمهور به سرعت از محل سخنرانی خارج شد تا با مشایی مواجه نشود.
¤ استفاده مداوم و بی وقفه از سرودهای ایران گرایی در مراسم استقبال و همایش «حماسه حضور» غیرعادی به نظر می رسید.
¤ در آغاز همایش حماسه حضور علی الحسینی سردار بازنشسته سپاه که اینک همکاری نزدیکی با دولت دارد با تأکید بر رقم زدن حماسه سیاسی در سال ۹۲ و نام بردن از رحیم مشایی تعجب همگان را برانگیخت.
¤ در پایان مراسم اهدای نشان های ایثار و دانش در همایش حماسه حضور پس از اینکه همراهان رئیس جمهور از جمله آقایان زریبافان و دکتر الهام از سن پایین آمدند رحیم مشایی در کنار رئیس جمهور ماند و دوباره همراه با جمعیت حاضر سرود ای ایران با صدای خواجه امیری را همخوانی کردند که حاضران این رفتارها را انتخاباتی قلمداد کردند.
¤ پنجشنبه شب تعداد زیادی از مردم به ویژه جوانان مهدیشهری در اعتراض قول مثبت رئیس جمهور برای ارتقای بخش شهمیرزاد از بخش های تابعه مهدیشهر به شهرستان، مقابل استانداری و محل اقامت هیئت دولت تجمع کردند، تجمع کنندگان از رئیس جمهور خواستند قول خود را به مردم شهمیرزاد پس بگیرد.
¤ پیرزنی که در محل ورزشگاه به استقبال رئیس جمهور آمده بود به خبرنگاران گفت: فرزندم و همسرش در یک آتش سوزی جان خود را از دست دادند و حالا از رئیس جمهور می خواهم مرا عقد کند و با خود به تهران ببرد. این پیرزن این درخواست خود را خیلی جدی مطرح می کرد که موجب خنده خبرنگاران و سایر مردم شد.
¤ یکی از مسئولان دولت درگوشی به خبرنگار کیهان گفت: به آقای شریعتمداری بگو کارت خیلی درست است.
سال 73 بود که همراه بچه ها در منطقه والفجر مقدماتى فکه کار مى کردیم. ده روزى بود که براى کار، از وسط یک میدان مین وسیع رد مى شدیم. میان آن میدان، یک درخت بود که اطراف آن را مین هاى زیادى گرفته بودند. روز یازدهم بود که هنگام گذشتن از آنجا، متوجه شدم یک چیزى مثل توپ از کنار درخت غلت خورد و در سراشیبى افتاد پایین. تعجب کردم.
"شهید على
محمودوند"
این شعر را تقدیم می کنیم به تمام فرزندان شهیدی که
مدت ها منتظر نشانی از پدرشان بوده اند و فرزندانی که هنوز هم در معراج شهدا به
دنبال پلاکی از پدر هستند .
پسر شدیم و بدون پدر بزرگ
شدیم
و با هزار غم و دردسر بزرگ شدیم
و
جنگ بود - و وارگی و دربه دری
سفر رسید و ما با سفر بزرگ
شدیم
پدر همیشه سفر بود مثل این که نبود
و
ما بدون پدر با خطر بزرگ شدیم
پدر قطار فشنگش قطار رفتن
بود
و ما به شوق سفر بود اگر بزرگ
شدیم
پدر رسید – و ما از قطار جا مانده
ایم
پلاکش ماند و ما با خبر بزرگ شدیم
و کوچه عکس پدر را به
سینه چسبانید
و ما به چشم شما بیشتر بزرگ شدیم
سروده ای از آیت الله وحید خراسانی درباره مقام حضرت فاطمه زهرا(س) در پایگاه اطلاع رسانی این مرجع تقلید منتشر شده است. این سروده را در ادامه می خوانید:
عقلِ کل را دخترى و
علمِ کل را همسرى
زینت عرش خدا پرورده
دامان توست
یازده خورشید چرخ معرفت را
مادرى
آن که بُد منّت وجودش بر تمام ما
سوى
گشت ممنون عطاى حق که دادش
کوثرى
تاج فرق عالَم و آدم بود ختم
رُسُل
بر سر آن سرور کون و مکان تو
افسرى
از گلستان تو یک گُل خامس آل
عباست
اى که در آغوش خود خون خدا مى
پرورى
مقتداى حضرت عیسى بود فرزند
تو
آن چه در وصف تو گویم باز از آن
برترى
در قیامت اولین و آخرین سرها به
زیر
تا تو با جاه و جلال حق ، زمحشر
بگذرى
بر بساط قرب بگذارد قدم چون
مصطفى
تو بر او هستى مقدّم ، گرچه او را
دخترى
کهنه پیراهن چو بر سر افکنى در روز
حشر
غرقه در خون خدا برپا نمایى
محشرى
با چه ذنبى کشته شد مؤوده آل
رسول
بود آیا اینچنین، أجرِ چنان
پیغمبرى
متن کامل در ادامه مطلب
متفق شد در رضا و در غضب با حق تعالى
آقای وحید یامین پور که اغلب ما ایشون را با برنامه دیروز،امروز،فردا(مجری اسبق) میشناسیم مطلب جالب در تارنماشون گذاشته بودند که ما هم خالی از لطف ندیدم تا از مطلبشون استفاده کنیم.
در حال ساخت یک سری مستند سیاسی هستیم. تا به حال ۱۶ قسمت تولید شده؛ دیروز رفتیم خانه ی شهید سیدعلی اندرزگو برای مصاحبه با همسرش. اندرزگو از آن شخصیتهای پیچیده ای بوده که خیلی ها جذبش شده اند. مصاحبه ی عجیبی شد. وسط مصاحبه چند بار گریه کردیم. همسر شهید خودش یک شهید زنده است. فکر کنید که تا چند ماه بعد از شهادت همسرش در زندان اوین تحت شکنجه ی ساواک بوده، آنهم در ۲۵ سالگی!
مصاحبه که تمام شد به تیم تصویربرداری اشاره کردم که دوربین ها را خاموش نکنند، من وارد گفتگوی غیر رسمی شدم تا نگفته ها را بشنوم و چیزهایی شنیدم که برایم خیلی عجیب بود.
یکی از خاطرات همسر شهید که خیلی عجیب بود ازاین قرار است؛ همسر شهید:
چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته بودیم. سید علی یک ذغال گداخته را از روی قلیان برداشت و کف دستش گرفت. من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمی سوزد؟ ...
متن کامل در ادامه مطلب
سید لبخندی زد و گفت: «این که هیچ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است. بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می رود و انقلاب پیروز خواهد شد. دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش «سید علی» است. از آنروز به بعد منتظر ظهور حضرت ولی عصر عج باشید.» بعد گفت دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است. همسر شهید گفت من پرسیدم: سیدعلی! منظورتان این است که خودتان رئیس جمهور می شوید؟ سید پاسخ داد خیر، من آن روز نیستم.
بعد ذغال را آرام برگرداند و روی قلیان گذاشت… همسر شهید گفت: دست از سیدعلی نکشید
لحظاتی داخل کانالی که ارتفاع آن به نیم متر نمیرسید و کف آن هم با بدنهای مطهر شهیدان فرش شده بود آرام گرفتیم تا شاید قدری آتش سبک شود. اما یک اتفاق سرها را از کانال بالا آورد.
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، شاید شما هم در گلزار شهدای بهشت زهرا این مرد را دیده باشید. او سرش همیشه پایین است و با وقار راه میرود. به همه سلام میکند و تمام قطعات شهدا سرمیزند و همیشه چشمانش اشک بار است. اگر نسل امروز و دیروز او را نمیشناسند، تقصیری ندارند، ما مقصریم که او را به جامعه معرفی نکردیم. او یکی از قهرمانان روزهای مردانگی ملت است که از همرزمان شهیدش جا مانده است. او سرباز جانباز امام خمینی(ره)، حاج اسماعیل معروفی نام دارد.
سردار جانباز حاج اسماعیل معروفی / سال62
اسماعیل با سردار جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان سر و سری داشت و همواره یار و همراه او بود. با حاج احمد در جبهههای غرب بود و با او بود که وارد جنگ در جنوب شد و تا احمد بود اسماعیل در کنار او بود. وقتی تیپ سیدالشهداء(ع) تاسیس شد و شهید حاج علی موحد دانش به عنوان فرمانده تیپ معرفی گردید، افرادی مثل شهید کاظم رستگار، سلمان طرقی، احمد ساربان نژاد، بهمن نجفی، حسن بهمنی، مرتضی زارع و... شالکله اولیه فرماندهان این تیپ را تشکیل دادند و اسماعیل هم در زمره علمداران این یگان بود.
او در عملیاتهای والفجر مقدمانی و یک در کنار شهید مرتضی زارع به عنوان فرماندهی گردان حضرت قاسم (ع) حضور داشت. شهید مرتضی زارع در عملیات والفجر2 به شهادت رسید و خادمی گردان به اسماعیل سپرده شد.
اسماعیل معروفی، دلاوری و شجاعتش را در عملیات خیبر به رخ کشید. گردان حضرت قاسم (ع) اولین گردان تیپ بود که با دشمن درگیر شد و اسماعیل به همراه شهید حمزه دولابی میدان نبرد را اداره میکرد. گردان اسماعیل چندین بار بازسازی شد و دوباره به مصاف دشمن رفت. آنقدر فشار دشمن سنگین بود که حتی فرماندهان به جهت جو روانی حاکم بر صحنه نبرد برای تجدید روحیه به عقب میرفتند و مجددا به جزیره برمیگشتند. اما شاید به جرات به توان گفت در طول 25 روز درگیری نفس گیر تیپ سیدالشهداء(ع) در جزیره مجنون، اسماعیل جزء معدود فرماندهانی بود که عقب نرفت. اگر گردانش هم به عقب برای بازسازی رفته بود او در خط به یاری سایر فرماندهان میشتافت. روزهای سرنوشت ساز عملیات خیبر چهره اسماعیل دیدنی بود. کسی که قریب 20 روز نفس گیر را پشت سرگذاشته و پرپر شدن گلهایش را به آتش دشمن دیده و بعضا پیکرهای مطهرشان را به دوش کشیده و به پشت جبهه منتقل میکرد. با صلابت مثل کوه ایستاده بود. لباس غرق خون و سر و روی خاک آلوده و محاسن بلند و اضافه کنید جذبه مثال زدنیش جلب توجه میکرد.
ارتفاعات لری/ عملیات والفجر4سال62/ نفردوم از راست شهید حمزه دولابی، نفر چهارم اسماعیل معروفی
فرمان امام رسید که جزایر باید حفظ شود. ما تازه وارد خط شده بودیم که در محاصره انبوهی از تانک قرار گرفتیم. آنقدر تانک بود که روی پد شرقی جزیره مجنون سیاهی میزد. هر رزمندهای که روی جاده می آمد در کسری از ثانیه با گلوله مستقیم تانک غیب میشد. آتش بازی دشمن زمین و زمان را به هم می دوخت. اصلا آتش دوشکا به حساب نمی آمد. هواپیماهای ملخ دار دشمن در ارتفاع پایین با کالیبر کنار دژ رو میزدند. هیچ جا امن نبود و هر لحظه زنده های جمع ما کمتر و کمتر می شد. فرماندهی در خط نبود که صحنه را مدیریت کند، یا شهید شده بود و یا ... هیچ آتش پشتیبانی از سمت ما وجود نداشت و ادواتی ها هم جرات شلیک نداشتن و حق هم داشتند که شلیک یک خمپاره مساوی بود با لو رفتن موضع و بالا رفتن تلفات، واقعا همه اش غربت و مظلومیت بود. دشمن همه چیز از ادوات نظامی داشت و ما اسلحه سنگین مان آرپی جی بود. لحظاتی داخل کانال و آن هم چه کانالی که ارتفاع آن به نیم متر نمیرسید و کف آن هم با بدنهای مطهر شهیدان فرش شده بود آرام گرفتیم تا شاید قدری آتش سبک شود. تیر تراش تانک ها لب کانال را نشانه رفته بودند و صدای وز وز تیرها گوش خراش بود. دیگر بچه های شوخ هم ترمزها رو کشیده بودند. اما یک اتفاق سرها را از کانال بالا آورد و آن هم دویدن رزمنده ای بود که محاسن بلند و کلاه نخی بر سرداشت و روی جاده راست راست راه میرفت و فریاد میزد:
...ماشاءالله سرباز امام زمان...دشمن داره فرار میکنه...از جا بلند شوید...
همه ما متحیر بودیم با چه جراتی روی دژ راه میرود..آنچنان شور و شوقی با آمدنش آمد که همه از جا بلند شدند و عجیب تر این بود که با آمدنش ترسها رفت و انگار نه انگار که گلوله و آتش دشمنی هست. آنقدر با هیبت بود که کسی سوال نکرد شما کی هستی که به ما دستور میدهی؟ او جلو افتاد و بچه ها هم که جان گرفته بودند به سمت تانکها یورش بردند و در زمان کمی تانکها و نفربرهای زرهی دشمن عقب نشینی کردند. بچه ها که در پشت دژ آرام گرفتند به هم میگفتند عجب آدم دلاوریه این برادر ریش بلنده اما نمیدونستند که این کیه؟ تا اینکه دقایقی گذشت و شهید حاج کاظم رستگار فرمانده تیپ سیدالشهداء(ع) که نگران پیشروی دشمن بود با موتور به محل درگیری رسید. موتور را روی دژ رها کرد و دوید کنار دژ و صدا زد: معروفی باریک الله، خسته نباشی.
آنجا تازه فهمیدیم نام این دلاور اسماعیل معروفی است.
این فرمانده دلاور و دلیر بارها و بارها در عملیاتهای مختلف تا مرز شهادت رفت اما انگار قرار بود بماند و حجتی از حجج خدا روی زمین باشد تا اینکه در تیرماه 65 و در عملیات کربلای یک در حالیکه فرماندهی گردان عمار از لشکر حضرت رسول(ص) را به عهده داشت و این گردان را برای حمله به دشمن بعثی هدایت میکرد از ناحیه سر و گردن مورد هدف قرار گرفت و به شدت مجروح شد. این دلاور مدتها در کما به سر برد؛ خیلی از دوستانش گمان کردند اسماعیل به شهادت رسیده تا اینکه سیدالشهداء(ع) گوشه چشمی نشان داد و فرمانده ما از جا بلند شد و همه خوشحال شدند. اما اسماعیل به جهت شدت صدمات وارده به ناحیه گردن و سر سالهاست که قدرت تکلم ندارد و این مایه افسوس ماست که از روایت شهدا به زبان اسماعیل محرومیم ولی هر بار که او را در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) و چیذر میبینم همه خاطرات زنده میشود. جای این بیت شعر خالیست که گفت:
خدا نخواست فقط از تو سر بگیرد خواست
که ذره ذره تمام تو را شهید کند
سردار جانباز حاج اسماعیل معروفی/ سال91
خود را شیرزن میدانم، ولی نهتنها شیرزن این خانواده.
«تیمسار خشمگین بود. چنان خشمگین که حتی صدایش میلرزید. دوستانش بعدها اعتراف کردند که در تمام مدت دوستی بلندمدتشان هرگز او را چنین ندیده بودند. او حتی برای نخستین بار بر سرشان داد زده بود که شما چطور توانستید بدون اجازه من دست به چنین کاری بزنید؟ کسی در آن لحظه جرات جواب نداشت. هرچند آنها همان وقت هم که تصمیم به چنین کاری گرفتند، از عواقبش بی اطلاع نبودند، اما نه در این حد!»
افکارنیوز پس از ذکر این مقدمه از کتاب “در کمین گل سرخ” نوشت: ماجرا از این قرار بود که سالها پیش، وقتی که او (شهید صیاد شیرازی) شب و روزش را در جبهه میگذراند، بنیاد شهید به تعدادی از خانوادههای شهدا و جانبازان در یکی از شهرکهای تازهتاسیس شمال تهران زمین میداد.
آنان که از زندگی فرماندهشان اطلاع داشتند، به فکر خانواده او افتادند. آنها فکر میکردند صیاد به خانوادهاش بیاعتناست. فردا که آبها از آسیاب بیفتد، او حتی زنده هم بماند، چه بسا خانوادهاش سایبانی نداشته باشند.
آن روزها خانواده او در خانه سازمانی ارتش زندگی میکردند. پس دوستان او تصمیم گرفتند از رئیس بنیاد شهید برای فرمانده نیروی زمینی که از قضا خود جانباز هم بود، قطعه زمینی بگیرند.
حجتالاسلام کروبی هم که از زندگی او بیاطلاع نبود، موافقت کرد و کار صورت گرفت. یاران فرمانده برای اینکه او را در مقابل کار انجام شده قرار دهند، وام گرفتند و حتی خود نیز پولی فراهم کردند و دست به کار ساختمانسازی شدند. تا اینکه در نیمه کار صیاد فهمید. به آنان به شدت تاخت. عصبانیتش که فروکش کرد، از آنان عذر خواست. گفت میداند آنان قصد خدمت به او و خانوادهاش داشتهاند اما او چنین استحقاقی ندارد. بعد برای آقای کروبی نامه نوشت و بعد از تشکر از مساعی او در حل مسکن ایشان گفت:
« …اکنون در وضعیتی قرار دارم که احساس میکنم به ازای رسیدن به مسکن، بهای گرانی را دارم میپردازم؛ آن هم ثمره همه مجاهدتهای فی سبیلاللهی (که اگر خداوند آن را تایید فرماید) که قلبم رضایت نمیدهد چنین شود. لذا با توجه به اینکه خدا میداند نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی نمیدانم بلکه همچنان مدیون هستم و باید تا روزی که نفس در بدن دارم عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم، قاطعانه اقدام فرمایید که ساختمان نیمهکاره اینجانب را از طرف بنیاد شهید تحویل گرفته و فقط مخارجی را که اضافه بر وام واگذاری (مبلغ چهارصد هزار تومان) هزینه شده است به ما پرداخت نمایند تا به صاحبانش مسترد نمایم.»
اگر 04 بودگوشی شما ساخت هند است متوسط
اگر 08 بودگوشی شما ساخت آلمان است خوب
سپاه
نیوز:عملیات اجرایی ساخت سد و نیروگاه بختیاری از پروژههای قرارگاه
سازندگی خاتمالانبیاء(ص) با حضور رئیس جمهور در استان لرستان آغاز شد.
به گزارش سپاه نیوز، دکتر محمود احمدینژاد در مراسم آغاز
عملیات اجرایی سد و نیروگاه بختیاری لرستان که در محل این سد برگزار شد با
بیان این که آباد کردن ایران مأموریت اصلی ماست، تأکید کرد: این سد
میتواند در وضعیت آب و هوای منطقه تأثیر بسزایی داشته باشد و علاوه بر این
با بهرهبرداری از این سد در آینده 2 هزار و 500 مگاوات برق به تولید کشور
افزوده میشود.
احمدینژاد با اشاره به این که پیشبرد اقتصاد کشور یکی از مهمترین کارهاست
افزود: ایران اسلامی با داشتن این همه منابع غنی مشکل اقتصادی ندارد و ما
مشکل اساسی در اقتصاد کشور نداریم و موانعی که سر راه، توسط برخیها به
وجود میآید، تنها برای جلوگیری از پیشرفت ملت ایران است.
وی گفت: امروز همه مسئولان باید دست به دست هم دهند تا ایران اسلامی را
آباد کنند و به فضل الهی هیچ مانعی نمیتواند جلوی پیشرفت ایران را بگیرد.
رئیس جمهور تصریح کرد: سد بختیاری بلندترین سد بتنی دنیاست، اما آن چیزی که
برای ما مهم است و مهمتر از ارتفاع این سد است خودباوری، توان و ایمان
است که امروز در سرزمین ما به وجود آمده است.
شایان ذکر است رودخانه بختیاری به عنوان یکی از دو سر شاخه اصلی رودخانه دز
از ارتفاعات جنوبی اشترانکوه لرستان سرچشمه میگیرد و سد بختیاری بلندترین
سد بتنی دو قوسی جهان با ارتفاع 325 متر و طول تاج 509 متر به عنوان یک سد
بینظیر، در 80 کیلومتری جنوب شرقی خرمآباد و در میان ارتفاعات سر به فلک
کشیده زاگرس در مجاورت ایستگاه تنگ پنج راه آهن سراسری (هشتمین ایستگاه
حدفاصل دورود - اندیمشک) ساخته میشود.